Displaying 341 - 350 of 710 results

  • هدیه‌ای به نام انجیل

    در یک خانواده نه چندان مذهبی در تهران به‌دنیا آمدم. از کودکی علاقه زیادی به ورزش داشتم، به‌طور خاص فوتبال و کشتی، که حتی در سنین نوجوانی به مدارج خوبی هم رسیدم. از همان دوران نوجوانی هم علاقه‌مند به انجام دادن فرایض دینی مثل نماز و روزه و قرآن خواندن بودم. مخصوصاً در ماه‌های رمضان، محرم و صفر این قبیل اعمال مذهبی

  • سخنانی چند از دیتریش بونهوفر

    صلیب مسیح تمام تفکر ما را پیرامون موفقیت به‌چالش می‌طلبد و از ما دعوت می‌کند تا تنها پیروزی را هدف نهایی زندگی خود ندانیم...

  • تهمت

    وقتی به پادگان برگشتم متوجه شدم که به من تهمت رشوه گرفتن از سربازها را زدند و این در صورتی بود که من هیچ گونه رشوه‌ای از کسی نگرفته بودم ...

  • بلقیس شیخ

    بلقیس شیخ زنی پاکستانی است که داستانِ ملاقاتِ عجیب خود با مسیح را در کتابِ معروفش "جرأت کردم او را پدر بخوانم" شرح داده است ...

  • زندگی‌‌نامۀ برادر سِت یقنظر

    تقریباً دو ماه پیش، یکی از درخشان‌‌ترین چهره‌‌های کلیسای ایران که بیشتر کسانی که تاکنون در این بخش از مجله کلمه با آنها مصاحبه کرده‌‌ایم آغاز زندگی روحانی خود را مدیون توجهات ایشان می‌‌دانند، پس از قریب به یک قرن …

  • خدای مسیحیان

    دربارۀ خدای مسیحیان، یعنی تثلیث اقدس، کج‌فهمی‌های بسیار در میان ایرانیان وجود دارد. برخی بر این گمانند که مسیحیان به سه خدا اعتقاد دارند...

  • مسیحیت و سیاست: نگاهی تاریخی/۲

    در شمارۀ پیش دیدیم که مسیحیان دست کم در بخش اعظم تاریخ خود تا اواخر قرن ۱۹، نه تنها فعالیت بشارتی برای نجات جان‌‌ها و عمل اجتماعی- سیاسی برای بهبود وضع جامعه را با هم در تضاد نمی‌‌دیدند بلکه آنها را لازم و ملزوم یکدیگر شمرده، اجزاء لاینفک از رسالت مسیحیان و کلیسا نسبت …

  • کتاب‌مقدس را درست درک کنیم/۸

    در شمارۀ گذشته‌، دیدیم که برای تفسیر و درک کتاب‌مقدس‌، باید به چند پیش‌فرض اعتقاد داشته باشیم‌. در آن شماره‌، سه پیش‌فرض را از نظر گذراندیم که عبارت بودند از ...

  • مصاحبه با کشیش سارو خاچیکیان

    بنده کشیش سارو خاچیکیان را از وقتی که شاید ۷ یا ۸ ساله بودم به‌عنوان شخصیتی مترجم، محقق و متفکر می‌شناختم. پدرم زیر نظر ایشان قسمت‌هایی از کتاب‌مقدس تفسیری و نیز کتب مسیحی متعددی را ترجمه می‌کرد، و خودم هم در ده سالگی ...

  • عشقی بدون انتظار

    در سن پانزده سالگی اتفاق خیلی بدی در زندگی‌ام رخ داد پدر و مادرم از هم جدا شدند و پدرم به مأموریت رفت و مادرم به خانۀ پدرش نقل مکان کردروزهای خیلی سختی را پشت سر گذاشتم و از همان دوران خلاء‌های زندگی‌ام شروع شد و ضربه‌های مختلفی در زندگی خوردم. احساس کمبود محبت سراسر زندگی‌ام را فرا گرفته بود و فکر می‌کردم برای هیچ کس در زندگی مهم نیستم و ارزشی ندارم.

Pages