You are here

زندگی‌‌نامۀ برادر سِت یقنظر

Estimate time of reading:

۱۱ دقیقه

 

 

پدر بسیاری از ایمانداران ایران
تقریباً دو ماه پیش، یکی از درخشان‌‌ترین چهره‌‌های کلیسای ایران که بیشتر کسانی که تاکنون در این بخش از مجله کلمه با آنها مصاحبه کرده‌‌ایم آغاز زندگی روحانی خود را مدیون توجهات ایشان می‌‌دانند، پس از قریب به یک قرن عمر پربرکت در خداوند خوابیدند. برادر "سِت یقنظر"، پدر کلیساهای پنطیکاستیِ فارسی‌‌زبانِ ایران و از بانیان جنبش پری روح‌‌القدس در کشورمان، روز چهارشنبه ۲۸ مهرماه سال ۱۳۸۹ برابر با ۲۰ اكتبر ۲۰۱۰ در سن ۹۹ سالگی در انگلستان چشم از جهان فرو بسته، نزد خداوندی شتافت که یک عمر وفادارانه خدمتش می‌‌کرد.
از آنجا که هدف بخش مصاحبۀ مجله، معرفی کردن چهره‌‌هایی چون برادر ست به نسل‌‌های بعدی است، از همان آغاز تمام تلاش خود را به‌‌کار بردیم تا با برادر ست عزیز مصاحبه‌‌ای انجام دهیم و تجربیات، نصایح و اندرزهای این مرد خدا را جهت برکتِ خوانندگان منتقل کنیم. ایشان هم با خوشحالی داستان‌‌های مختلفی از معجزات خدا در زندگی خود و خانواده‌‌شان را برای ما تعریف می‌‌کردند، اما هیچگاه موفق نشدیم اجازه درج مصاحبه در مجله را از ایشان بگیریم. برادر ست در کمال فروتنی معتقد بودند که "تمام جلال باید از آن خداوند باشد"، و اینکه جایز نیست انسان موضوع صحبت قرار گیرد.
آنچه در پی می‌‌‌‌آید، برگردان زندگی‌‌نامه برادر ست به زبان فارسی است که به مناسبت مراسم تدفین ایشان تنظیم شده است. باشد که خوانندگان عزیز کاری را که عیسای مسیح در زندگی برادر ست و خانوادۀ محترم‌‌شان انجام داده است ببینند و مطابق خواست و تأکید همیشگی ایشان، تمام جلال را به خداوند بدهند.
 
سِت یقنظر در روز ۱۳ فوریه سال ۱۹۱۱ در خانواده‌‌ای ارمنی در ایران چشم به جهان گشود. پدر و مادرش، هایراپط و نونوفار، نامی به‌‌واقع شایسته برای او انتخاب کردند: "سِت" ("شیث"، پیدایش ۴‌‌‏:۲۵) به‌‌معنای "مسح شده" یا "تخصیص‌‌یافته" است، و برادر سِت با زندگی وقف‌‌شدۀ خود نشان داد که حقیقتاً مسح و حضور خدا بر اوست. هر کس که به چهرۀ پر مهر ایشان نگاه می‌‌کرد و زندگی خود و خانواده‌‌شان را می‌‌دید، می‌‌توانست شهادت دهد که روح خدا در او ساکن است و براستی انتخاب شده است تا نام خدا را بر زمین جلال دهد. برادر ست پدر روحانی هزاران نفر از ایمانداران ایران و دیگر کشورهای جهان بودند، و به همین دلیل بسیاری او را "پدر سِت" یا "پاپا سِت" خطاب می‌‌کردند.
ست یقنظر چهار خواهر و یک برادر داشت. هایراپط پدرِ ایشان کدخدای ده خویگان واقع در استان اصفهان بود. برادر ست از همان اوان کودکی علاقه شدیدی به تحصیل و فراگیری داشت. والدین‌‌اش با دیدن اشتیاق او تصمیم گرفتند وی را به اصفهان بفرستند تا در کالج استوارت (Stuart Memorial College) درس بخواند. این کالج توسط میسیونرهای اسقفی اداره می‌‌شد و در آن دوران یکی از بهترین مراکز آموزشی ایران بود. برادر ست به‌‌خاطر هوش و ذکاوت فوق‌‌العاده‌‌ای که داشت، به‌‌راحتی توانست تحصیلات خود را با موفقیت طی کند و به مدارک بالایی دست یابد. این علاقه وافر به مطالعه و کسب دانش تا سال‌‌های پایانی عمر همراه او ماند.
ایشان پس از فارغ‌‌التحصیلی به روستای زادگاه خود برگشت و به‌‌مدت سه سال در مدرسۀ آنجا به تدریس پرداخت.
برادر ست در سال ۱۹۳۷، در سن ۲۶ سالگی، مژده خوش نجات را پذیرفت و قلب و زندگی خود را تقدیم خداوندش عیسای مسیح کرد. او ماجرای ایمان آوردن خود به مسیح را با نامزدش "وارتوهی" (به‌‌معنای گل رز) نیز در میان گذاشت، و او هم با اشتیاق فراوان پیام انجیل را پذیرفت و تصمیم گرفت بدون هیچ قید و شرطی زندگی‌‌ خود را به عیسای مسیح بسپارد. برادر ست که از همان ابتدای آشنایی با خداوند می‌‌‌‌دانست زندگی‌‌اش دیگر همچون گذشته نخواهد بود، به نامزدش اعلام کرد که تصمیم دارد زندگی‌‌ خود را وقف خداوند کند و تا پایان عمر با تمام وجود از عیسای مسیح پیروی نماید. ایشان سپس از وارتوهی پرسید که آیا همچنان مایل است با او ازدواج کند. جواب نامزد ایشان این بود که آماده است تا پایان عمر وفادارانه در کنار همسرش بماند و او را در خدمت به خدا یاری رساند. بدین ترتیب در همان سال وارتوهی که ۲۱ سال داشت و برادر ست که ۲۶ ساله بود با هم پیمان زناشویی بستند و زندگی مبارکی را شروع کردند.
برادر ست با وجود اینکه به‌‌راحتی می‌‌توانست به‌‌دلیل داشتن تحصیلات بالا و تسلط به زبان انگلیسی شغل پردرآمدی در شرکت ملی نفت ایران داشته باشد، ترجیح داد با حقوقی نازل در انجمن کتاب‌‌مقدس ایران مشغول خدمت شود. ایشان به‌‌مدت ۳۷ سال وفادارانه در انجمن کتاب‌‌مقدس خدمت کرد، و در این مدت فرصت یافت بسیاری از علاقه‌‌مندان و حق‌‌جویانی را که برای تحقیق در مورد مسیحیت به کتاب‌‌فروشی این سازمان مراجعه می‌‌کردند با خدای حقیقی آشنا کنند.
برادر ست در سال‌‌های دهۀ ۱۹۵۰ اشتیاق شدیدی به شناخت بیشتر خداوند و ارتباط هر چه نزدیک‌‌تر با منجی خود پیدا کرد. هدف او این بود که تجربۀ تازه‌‌ای از حضور خدا کسب کند. به همین جهت روزانه ساعت‌‌ها به مطالعه کتاب اعمال رسولان می‌‌پرداخت، و برای ریزش روح‌‌القدس دعا می‌‌کرد. ایشان علاوه بر مطالعه کلام خدا، به تحقیق درباره کار خدا در سرزمین‌‌های دیگر نیز پرداخت، و متوجه شد که چطور خداوند در قرن بیستم گروه‌‌های بسیاری را که همچون روز پنطیکاست منتظر نزول حضور خدا بودند، از روح قدوس خود پر ساخته است. به همین جهت به‌‌مدت ۴۲ روزه گرفت و برای پری روح‌‌القدس دعا کرد. ایشان در طول این مدت فقط آب می‌‌نوشید، و از هر فرصتی برای دعا استفاده می‌‌کرد -‏‏‏ حتی آنگاه که برای رسیدن به محل کار هر روز در حدود ده مایل دوچرخه‌‌سواری می‌‌کرد. خداوند نیز دعاهای ایشان را شنید، و مدتی بعد به‌‌طرزی بسیار شگفت‌‌انگیز او را ملاقات کرد.
مدت کوتاهی پس از آن دوران روزه، برادر ست به‌‌اتفاق یکی از دوستانش تصمیم گرفتند به‌‌طور مرتب بر فراز تپه‌‌های اطراف شهر تهران بروند و در آنجا ساعت‌‌ها با هم متحداً دعا کنند.
یک روز که دوست برادر ست وارد انجمن کتاب‌‌مقدس شد، برادر ست او را به انبار کتاب برد. آن دو در آنجا بر روی زانوان مشغول دعا شدند، و برادر ست در آن لحظه احساس کرد روح‌‌القدس بر او قرار گرفته است. اما متأسفانه می‌‌بایست به محل کار خود برمی‌‌گشت. بعد از ظهر همان روز، در حالی که برادر ست با دوچرخه از محل کار به منزل برمی‌‌گشت، بار دیگر حضور پرجلال روح‌‌القدس را با قدرت تمام احساس کرد و در همان میانه راه، همچنان که به تنهایی رکاب می‌‌زد، تجربه تعمید روح‌‌القدس را یافت. برادر ست همواره از آن روز و ساعت و مکان به‌‌عنوان "بیت‌‌ئیل" مخصوص خود یاد می‌‌کرد. این واقعه، نقطۀ عطفی در زندگی برادر ست بود.
وقتی به منزل برگشت، همسر و فرزندانش بلافاصله متوجه صورت درخشان برادر ست شدند، و وارتوهی دریافت واقعه‌‌ای شگفت‌‌انگیز برای همسرش رخ داده است. با این حال برادر ست تا چندین روز تجربه خود از روح‌‌القدس را با کسی بازگو نکرد. سرانجام صبح روز ۹ دسامبر ۱۹۵۵، دیگر نتوانست بیش از آن این تجربه شیرین را نزد خود نگاه دارد، و به هنگام جلسۀ رازگاهان خانوادگی که طبق معمول داشتند، تجربۀ خود از تعمید روح را با اعضای خانواده در میان گذاشت. آنان نیز همگی در دعا با برادر ست متحد شدند، و همچنان که دعا می‌‌کردند حضور خدا را به‌‌طرز بسیار ملموسی احساس کردند.
آن روز حضور پرجلال روح‌‌القدس تا ساعت‌‌ها بر خانه برادر ست در تهران ماند. خداوند از این خانواده ملاقاتی تازه به‌‌عمل آورد، و تک تک اعضای آن، از وارتوهی گرفته تا لوکاس کوچک‌‌ترین فرزند خانواده که تنها دو سال و نیمه بود، از روح‌‌القدس پر شدند. آنها با شادی و با اشک‌‌های مقدس تا ساعت‌‌ها در حضور پر قدرت خداوند ماندند، و عهد کردند که متحداً زندگی خود را وقف خدمت به او نمایند.
خانوادۀ یقنظر از ماه ژانویه ۱۹۵۶، به‌‌مدت چهار سال هر روز در منزل‌‌شان جلسات دعا و مطالعۀ کتاب‌‌مقدس داشتند. دیگران را نیز دعوت می‌‌کردند که با آنها متحد شده، با غیرت روی خداوند را بطلبند. بسیاری از مردان و زنان برجسته کلیسا در همین جلسات بود که با خداوند آشنا شدند، در خداوند رشد کردند، زندگی‌‌های‌‌شان دگرگون شد، و به‌‌اتفاق یکدیگر شاهد آیات، رویاها و شفاهای معجزه‌‌آسای خداوند بودند.
در سال ۱۹۵۹‌‌، برادر ست تصمیم گرفت طبقۀ دیگری به منزل‌‌شان اضافه کند تا به‌‌عنوان کلیسا مورد استفاده قرار گیرد. اما بر تعداد کسانی که روزانه برای پرستش خداوند به منزل ایشان می‌‌آمدند پیوسته افزوده می‌‌شد، و مشخص بود که منزل ایشان دیگر ظرفیت پذیرش چنین گروهی را ندارد. بنابراین کلیسایی که در منزل برادر ست تأسیس شده بود، به زیرزمینی که در یکی از محله‌‌های تهران اجاره شده بود منتقل گردید. این کلیسا نخست "فیلادلفیا" (به معنای محبتِ برادرانه، مکاشفه ۳‌‌‏:‏۷) نام گرفت، و بعداً به "کلیسای جماعت‌‌ربانی" مشهور گردید.
برادر ست عمیقاً عاشق عیسای مسیح بود، و این عشق هر روز در او بیشتر و بیشتر می‌‌شد. در طی این سال‌‌ها، او به دو چیز شهرت یافت: عشق عمیقش نسبت به کلام خدا و مطالعۀ آن، و عشق و وقف‌‌شدگی او به دعا و ماندن در حضور خدا. همگان می‌‌دانستند که برادر ست هرگز بدون کتاب‌‌مقدسش به جایی نمی‌‌رود. او حتی هنگامی که برای دویدن بیرون می‌‌رفت، کتاب‌‌مقدسش را محکم در دست می‌‌گرفت و در حال دویدن خدا را پرستش می‌‌کرد.
برادر ست به‌‌هنگام دعا، خدا را به‌‌راستی از نزدیک ملاقات می‌‌کرد. او هر روز ساعت‌‌های متوالی در حضور خدا می‌‌ماند و هیچ وقت از ماندن در حضور معبودش خسته نمی‌‌شد. دعاهای او صرفاً فهرستی از تقاضا نبود. درست است که او نیز درخواست‌‌هایی از خدا داشت، اما همیشه سعی می‌‌کرد در مدت دعا بیشتر وقت را به پرستش خدای ازلی که او را آفریده و نجات داده است اختصاص دهد، و عشق و محبت و نیازش به او را ابراز کند. برادر ست دعا می‌‌کرد تا شناخت عمیق‌‌تری از خدا داشته باشد، اسرار الهی را درک کند، و از مشارکت و مصاحبت با خداوند شیرین خود لذت ببرد. او شب‌‌های زیادی را در دعا به صبح می‌‌رساند. کسانی که این افتخار را داشتند که دعاها و راز و نیازهای شخصی برادر ست را بشنوند، همگی شهادت می‌‌دهند که چطور این مرد خدا ساعت‌‌ها صمیمانه با خدا حرف می‌‌زد، برای دیگران شفاعت می‌‌کرد و برای نجات جان‌‌ها بار داشت.
برادر ست در کلیسای ایران به‌‌خاطر سؤال ساده اما بسیار عمیقی معروف شده بود که تقریباً از تمام کسانی که به آنها برمی‌‌خورد می‌‌پرسید. او از همگان، چه از بزرگ و چه از کوچک، این سؤال را می‌‌کرد: «آیا عیسی را دوست داری؟» این صرفاً یک سؤال سطحی نبود و برادر ست آن را برای غافلگیر کردن افراد مطرح نمی‌‌کرد، بلکه نشان‌‌دهندۀ درک عمیق او بود از آنچه قلب مسیحیت را تشکیل می‌‌دهد: رابطه‌‌ای پرمهر با عیسای نجات‌‌دهنده. آرزوی برادر ست این بود که خانواده و دیگران، طول، عرض، بلندا و عمق محبت خدا را تجربه کنند.
در سال ۱۹۶۳، وارتوهی همسر برادر ست در سن ۴۷ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت. برادر ست همسر عزیزش را عاشقانه دوست می‌‌داشت، و این واقعه تأثیر عمیقی بر او گذاشت. اما خداوند در این مرحلۀ دشوار نیز خادم امین خود را تنها نگذاشت و با حضور روح تسلی‌‌بخش خود، قلب شکستۀ او را مرهم نهاد. برادر ست با فروتنی و عزم راسخ تصمیم گرفت زندگی خود را وقف تربیت فرزندانی خداترس، خدمت به کلیسا و خدمت به خداوند خود کند.
آیۀ مورد علاقه برادر ست، اعمال رسولان ۱۶‌‌:‌‌۳۱ بود: «به خداوند عیسای مسیح ایمان آور که تو و اهل خانه‌‌ات نجات خواهید یافت.» او به هنگام بشارت پیام نجات به غیرایمانداران یا مشارکت با ایمانداران، اغلب این آیه را نقل‌‌قول می‌‌کرد زیرا ایمان داشت که خداوند می‌‌خواهد تمام اعضای یک خانواده به او ایمان بیاورند. به همین جهت نیز همیشه افراد را تشویق می‌‌کرد که با غیرت برای نجات تک تک اعضای خانواده خود دعا کنند. این امر بخصوص در مورد خانواده خود ایشان مصداق داشت. او پدر فوق‌‌العاده‌‌ای بود و امروز هر شش فرزند ایشان به‌‌اتفاق همسران‌‌شان خدا را خدمت می‌‌کنند. عروس‌‌ ایشان آنژل که خادم خدا و مورد محبت بسیاری بود، در سال ۲۰۰۸ درگذشت. برادر ست و همسرشان وارتوهی همچنین صاحب فرزندانی دوقلو شدند، ولی متأسفانه در قید حیات نماندند. برادر ست همیشه معتقد بود که او و همسرش دارای هشت فرزند هستند، و منتظر روزی بود که دوقلوهایش را در آسمان ملاقات کند.
شانزده نوه‌‌ برادر ست نیز همگی ایمانداران بسیار خوب و فعالی هستند. همسران نوه‌‌های ایشان نیز همگی مسیحیان فعال و معتقدی هستند. هر کدام با افتخار شهادت می‌‌دهند که برادر ست چه الگوی خوبی برای آنها بوده است، چقدر بر آنها تأثیر گذاشته است، و تا چه حد از او الهام گرفته‌‌اند. برادر ست همچنین پانزده نتیجه داشت، که در ایام سالخوردگی‌‌اش مایه شادی فراوان او بودند.
برادر ست مرد سالمی بود. او به غذای خوب و سالم اهمیت فراوان می‌‌داد، و وقتی فرزندانش جوان‌‌تر بودند برای‌‌شان غذاهای عالی می‌‌پخت. او اهل ورزش نیز بود. کوهنوردی می‌‌کرد، می‌‌دوید، سعی می‌‌کرد هر روز پیاده‌‌روی کند، و اگر فرصتی پیش می‌‌آمد از ورزش شنا نیز بسیار لذت می‌‌برد.
همانطور که پیشتر اشاره شد، برادر ست پدر روحانی بسیاری از ایمانداران به‌‌شمار می‌‌رفت. صدها پیامی که از گوشه و کنار جهان به مناسبت درگذشت او ارسال شده است گواهی است از محبت و توجهات پدرانه ایشان نسبت به ایمانداران. او هنگامی که با فروتنی و اطاعت درب منزلش را به مدت چهار سال بی‌‌وقفه به روی همگان گشود تا محل عبادت خدا و طلبیدن روی او باشد، شاید هیچگاه حدس نمی‌‌زد که خدا چقدر وفاداری و سرسپردگی او را برکت خواهد داد، و اینکه جنبشی که او در کمال فروتنی آغاز کرد پایه‌‌گذار کلیسایی خواهد شد که تا به امروز در کشور ما ایران فعال است.
خدا خادم و دوست خود، برادر ست را در سن ۹۹ سالگی، در ۲۰ اکتبر ۲۰۱۰ به خانۀ ابدی‌‌اش فرا خواند. چقدر شایسته است که آخرین کلمات ایشان قبل از مرگ که به زبان مادری بیان فرمودند، "جلال بر خداوند" بود.
اگرچه مطالب بالا در بزرگداشت خاطرۀ مردی است که عمری را در خدمتِ خدا زیست، اما هدف خود برادر ست در زندگی همواره این بود که فقط و فقط خود خدا جلال بیابد. بنابراین در پایان این نوشته، همان سؤالی را از شما می‌‌پرسیم که برادر ست از همه سؤال می‌‌کرد: «آیا عیسی را دوست دارید؟»