Displaying 901 - 910 of 956 results
-
در انتظار سخنی از خدا
زمانی که به سن هفده سالگی رسیدم باز یک اتفاق دیگر باعث شد که زخم عمیقی در دلم ایجاد شود. مادرم جلوی چشمانم زیر ماشین رفت و من در حالی که در کنارش گریه میکردم و فریاد میزدم
-
بشارت به مثابه رقص نه بحث
چند وقت پیش در محفلی شاد حضور داشتم که در آن عدهای با شادی بیغل و غشی به رقص و پایکوبی میپرداختند. فضای آنجا بهگونهای بود که رقصندگان دائماً در حال دعوت از تماشاچیان بودند ...
-
کریسمس: پدیدهای غربی یا ایرانی؟
این روزها اکثر مردم جهان در تکاپوی برگزاری جشنهای کریسمس و سال نوی میلادیاند. خیابانها و مغازهها از یکی دو ماه پیش چراغانی و آذینبندی شده است، و اغلب مردم به مناسبت این ایام...
-
استر: شخص درست، درجای درست، ودر زمان درست
کتاب استر روایت حفاظت خدا از قوم اسرائیل در امپراطوری پارس است. این کتاب به یهودیانی میپردازد که در تبعید زندگی میکردند و به اورشلیم و سرزمین اجدادی خود بازنگشتند. غالب داستان این کتاب در ظرف یک سال از پادشاهی خشایارشاه رخ میدهد. در این کتاب با چهار شخصیت اصلی روبرو میشویم.
-
پای سخن دوست/۴۴
من بهخاطر دروغی که از ترسم گفتم توبه کردهام ولی اگر باز هم در محل کارم از من سؤال کنند که «من مجرد هستم یا نه» چه جوابی به آنها بدهم؟....
-
ما در خدمت خدا، یا خدا در خدمت ما؟
مرز میان تعلیم درست و نادرست، اغلب نادیدنی است و بسیار باریک، طوری که بسیار ساده میتوان در دام تعالیم غلط، که گاه شاید ظاهراً بیضرر هم بهنظر آیند، گرفتار آمد.
-
برگرفته از داستان زندگی کوروش(حکایت ساز)
من در یک خانوادۀ متوسط و فرهنگی به دنیا آمدم که مرا تحت هیچ چهارچوب مذهبی قرار ندادند. حدوداً ۱۲ ساله بودم که به موسیقی کلاسیک و ساز فلوت علاقمند شدم و موسیقی را بهعنوان اصل مهم زندگیام پذیرفتم.
-
از گل و لجن نجاتم داد
زندگیِ قبل از ایمان من سراسر درد و رنج و سیاهی بود. اگر بخواهم تمام آن وقایع را بر روی کاغذ بیاورم ممکن است چندین کتاب شود ولی این کتابها حاوی برکتی برای خوانندگان نخواهد بود. بنابراین به ذکر خلاصهای از گذشتهام بسنده میکنم و بیشتر به کار عظیم خداوند میپردازم.
-
آسمان همه جا به یک رنگ است
اول اینکه این ضربالمثل که «آسمان هر جا بروی یک رنگ است» دروغی بیش نیست! آسمان نیلگون و آفتابی ویرجینیا کجا و آسمان همیشه ابریِ انگلیس کجا! اما تفاوت کمابیش در همین حد است. پیش از این نقلمکان، بنده هم مثل خیلیهای دیگر دچار این تصور واهی ...
-
آرامش حقیقی در مسیح
پدرم بیشتر وقتاش را با دوستانش سپری میکرد و برای ما خیلی کم وقت میگذاشت شاید بهتر باشد بگویم اصلاً وقت نمیگذاشت. حتی گاهی اوقات پدرم کاملاً فراموش میکرد که ما به کدام مدرسه میرویم و در چه مقطعی درس میخوانیم.