Displaying 11 - 20 of 226 results
-
رهایی از پیچکهای زمین و زمان
وقتی به جوانی محض میرسی، انگار میخواهی آنچه را که یقین توست، به اثبات برسانی و ثابت کنی که آنچه نزد توست ...
-
تماس با منبع نور و حیات
من در یک خانواده مسلمان و کاملاً مذهبی به دنیا آمدم. یادم است که از بچگی نماز خواندن را یاد گرفتم و کتاب دینی خود یعنی قرآن را به زبان عربی گوش میکردم. وقتی به سن جوانی رسیدم بهطور جدی به این موضوع فکر کردم که چرا من خدای خود را به زبان عربی پرستش میکنم
-
پیوندی دوباره
هیچ امیدی نداشتم، زندگیام را به معنای واقعی باخته بودم و بچههایم را در بدبختی کامل میدیدم. آن زمان بود که فکر میکردم که اگر خودکشی کنم راحت میشوم من که عاشق شوهرم بودم چه طور از او جدا شدم؟
-
از اعتیاد تا شفا
مصرف حشیش و تریاک خیلی به اعصابم فشار آورده بود و این موضوع باعث شد که با کوچکترین مسئلهای خیلی عصبی شوم و برخورد بسیار بدی را از خود نشان دهم .
-
شفای الهی
من در یک خانوادۀ مسلمان- بهایی به دنیا آمدم. مادرم از لحاظ دیانت بهایی و پدرم مسلمان بود. خانوادۀ هر دوی آنها بسیار مذهبی بودند و بهخاطر این تعصب، پدر و مادرم را به دلیل این ازدواج...
-
در جستجوی محبت
من در سال ۱۳۵۷ در ایران متولد شدم. تا سن ۱۴ سالگی در زندگی با پستی و بلندیهای زیادی روبرو بودم: مشکلاتی از قبیل اختلافات خانوادگی، بیماری، مشکلات مالی و غیره ...
-
در جستجوی خدابرگرفته از داستان زندگی گیتی )
صمیمیترین دوستانم مرا رها کرده بودند. فکر میکردند که من دیوانه شدهام. حتی بچههایم وقتی که میدیدند که گریه و ناله میکنم و بعد آواز و سرود میخوانم فکر میکردند که من دیوانه شدهام. ولی درست فکر میکردند من حقیقتاً به خاطر پاسخی که به سؤالهایم نداشتم دیوانه شده بودم.
-
معجزهای عجیب
بر روی تخت بیمارستان همراه با درد شدید روزها و شبها را سپری میکردم. به مدت یک سال در همان حالت در بیمارستان بستری بودم و هیچ امیدی نداشتم که خوب شوم.
-
مرهم زخم (داستان زندگی ایمانی مریم)
روزها به همین صورت گذشت تا اینکه به سن ازدواج رسیدم و قصد داشتم که به خواستگارم جواب مثبت بدهم و یکی از بهترین دوستانم به من گفت که مگر تو با او رابطۀ نامشروع داشتی که میخواهی با او ازدواج کنی؟ این تهمت برایم خیلی سنگین بود
-
فرار از دیدۀ تحقیر
من در افغانستان به دنیا آمدم. ولی بهخاطر جنگهای داخلی به همراه خانوادهام به ایران آمدیم. زندگی ما در ایران کمی تغییر کرد و از خیلی لحاظ بهتر شد. ولی با مشکلات جدیدی هم مواجه شدیم مانند غربت و برخورد تحقیرآمیز مردم و برخورد جامعه با ما که خیلی دوستانه نبود و من از همان دوران کودکی از این موضوع رنج میبردم.