-
رضا ایمانداری مسیحی است که با دختری بهنام مریم که او نیز هنگام ازدواج مسیحیِ مؤمنی بود پیمان زناشویی بسته و در کمال خوشبختی زندگی میکرد....
-
نامش حسن و کُنیهاش برنابا و نام خانوادگیش دهقانی تفتی بود. چهاردهم ماه مه ۱۹۲۰ میلادی زاده شد و در ۲۲ آوریل ۲۰۰۸ چشم از جهان فروبست....
-
اعیاد مختلف اسرائیل برای این قوم سمبل عمل خدا بود....
-
امروز صبح با قدرت خدا از خواب برمیخیزم تا رهبریام کند: باشد که قوت خدا مرا حفظ کند، حکمت او هدایتم کند، چشمانش مواظبم باشد، گ...
-
برخوردار شدن از وعدۀ پدر، یعنی تعمید گرفتن به روحالقدس و آتش آنگونه که خداوندمان عیسی مسیح فرموده است، حق تمام ایمانداران است و همه آنان ب...
-
از خصوصیات کلیسای مسیح که بهحق میتوان آن را بازتاب انجیل مسیح و پیام مسیحیت دانست، یکی آن است که در هر دوره و فرهنگی و با هر قوم و طایفه ...
-
چندی پیش در دعا از خدا میپرسیدم که چگونه میشود حضور و قوت و برکات خداوند را بیشتر در زندگی خود تجربه کنم....
-
بنده کشیش سارو خاچیکیان را از وقتی که شاید ۷ یا ۸ ساله بودم بهعنوان شخصیتی مترجم، محقق و متفکر میشناختم....
-
بر سرِ ره کودکی اِستاده بود، بس نحیف و لاغر و لرزان چو بید، موج میزد اشکِ غم در دیدگان، گشتِ چشمانش به هر سو میدوید....
-
دروغ، حیله و فریبکاری چنان در تار و پود زندگی روزمرۀ فردی، اجتماعی و روحانی ما رسوخ کرده که بهناچار از پی آن برآمدهایم الفاظ جدیدی برای ا...
-
تعلیم کتابمقدس این است که عیسی مسیح بهزودی برمیگردد، و از زمان صعود مسیح تاکنون ایمانداران این بازگشت را امری قریبالوقوع دانستهاند....
-
ما ایرانیان در عصر تحولاتِ مذهبی بهسر میبریم، مخصوصاً ما مسیحیانی که از زمینۀ مذهبی اسلام به مسیحیت روی آوردهایم....
-
مصرف حشیش و تریاک خیلی به اعصابم فشار آورده بود و این موضوع باعث شد که با کوچکترین مسئلهای خیلی عصبی شوم و برخورد بسیار بدی را از خود نشان...
-
تمام شهر ما با خاک یکسان شده بود و نمیدانستم که خانوادهام زنده هستند یا نه. احساس ناامنی و آوارگی شدیدی داشتم. بعد از آن مجبور شدم که...
-
معلولیت مشکلی است که از همان بدو تولد داشتم. من فلج هستم. فقط دست چپ و سر و ده درصد از دست راستم کار میکند....
-
آرزو داشتم که پدرم مرا دوست داشته باشد و مثل خیلی از پدرها که دخترشان را در آغوش میگیرند من را در آغوش بگیرد و در کنارم باشد....
-
پدرم بهخاطر جنگ بیماری سختی گرفته بود و در اثر همین بیماری فوت کرد....
-
بر روی تخت بیمارستان همراه با درد شدید روزها و شبها را سپری میکردم....
-
هستیام از خون تو قوت گرفت جان من از عشق تو قدرت گرفت...
-
هر چه بیشتر پیش میرفتم بنبست بودن مذهب را بیشتر درک میکردم....