دروغ و فـریبکاری
۱۲ دقیقه
دروغ،۱ حیله و فریبکاری چنان در تار و پود زندگی روزمرۀ فردی، اجتماعی و روحانی ما رسوخ کرده که بهناچار از پی آن برآمدهایم الفاظ جدیدی برای این بیماری زبان اختراع کنیم که بار معنایی اهانتآمیزی نداشته باشد و وجدان ما را کمتر محکوم کند. نام حیلهگری در معاملات و کلاه گذاشتن بر سر دیگران را گذاشتهایم "زرنگی"، و فریبکاری و عدم صداقت در عرضۀ کالاهای تجاری را "تبلیغات لازمۀ بازرگانی" نامیدهایم. با اغراق و غلو کردن، شنونده را وامیداریم که برداشت کاملاً اشتباهی از حقیقت داشته باشد، و اگر مشتمان باز شد پوزخندی میزنیم و میگوییم: «این صنعت و هنر مبالغه است». در بازگو کردن مطالب و اتفاقات، همه چیز را آن طور که واقعاً بوده تعریف نمیکنیم و اسم آن را میگذاریم "حکمت". دیگران را وادار میکنیم مطالبی را که دور از حقیقت است در مورد خود یا دیگران باور کنند و اسم آن را "تشویق" میگذاریم. حتی رک و پوستکنده دروغ میگوییم و چنین توجیه میکنیم که: دروغ مصلحتآمیز بِه از راست فتنهانگیز!
متأسفانه این بیماری زبان چنان در جامعه تنیده و همهگیر شده است که بجز شعارهای بچگی نظیر "دروغگو دشمن خداست" و یا داستان چوپان دروغگو، کمتر ضربالمثل، شعر یا روایتِ اخلاقی را میشنویم که بهطور مستمر ما را از افتادن به دام دروغگویی برحذر بدارد. برعکس، مطالبی میخوانیم و میشنویم از قبیل اینکه:
دروغی که حالی دلت خوش کند به از راستی که مشوش کند
با اینکه کلام خدا به موضوع دروغ اهمیت بسیار داده است، اما متأسفانه در کلیساها کمتر در مورد این موضوع موعظه میشود. این در حالی است که با اندکی کنکاش، خیلی زود متوجه میشویم سایۀ سیاه این بیماری تا چه حد در تار و پود جامعه ما، و حتی در زندگی روحانی خود ما رخنه کرده است. البته باید پذیرفت که روبرو شدن و مبارزه کردن با این معضل کار آسانی نیست و چه بسا بسیار دردناک است. اما سازش با کذب و ناراستی و سست شدن پایههای حقیقت، عواقب خطرناکی برای ما بهدنبال دارد که شک، ناامنی، عدم اعتماد، دعوا و مرافعه و کنارهجویی تنها برخی از آنهاست.
چرا دروغ میگوییم؟ دلایل ریشهای دروغ گفتن چیست؟ دروغ از کجا نشأت میگیرد؟ انگیزهای که ما را به دروغگویی سوق میدهد بهطور بسیار کلی میتوان در یک واژه خلاصه کرد: ترس! ترس از دست دادن اعتبار و موقعیت، ترس از تنبیه و شماتت، ترس از دست دادن دوستان و از کف دادن محبوبیت، ترس از آشکار شدن زشتیها و تاریکیهای زندگیمان، ترس از دست دادن سودهای مادی و غیر مادی، ترس از دست دادن امنیت، ترس از ناامید کردن افراد، ترس از قضاوتهای ناعادلانۀ مردم. از آنجا که خدا روح ترس را به ما نداده است (دوم تیموتائوس ۲:۷)، پاسخ به سؤالِ بالا را باید در ترفندهای شیطان سراغ جست. عیسای مسیح بهروشنی خاطرنشان میسازد که ابلیس پدر همۀ دروغهاست و در نتیجه ما نیز هر گاه به دروغ متوسل میشویم، خود را فرزندخواندۀ او میسازیم: «شما به پدرتان ابلیس تعلق دارید و در پی انجام خواستههای اویید. او از آغاز قاتل بود و با حقیقت نسبتی نداشت، زیرا هیچ حقیقتی در او نیست. هر گاه دروغ میگوید از ذات خود میگوید؛ چرا که دروغگو و پدر همۀ دروغهاست» (یوحنا ۸:۴۴). اسلحۀ شیطان در همان ابتدای خلقت دروغ بود و امروز نیز همچنان از این حربه استفاده میکند تا انسان را بفریبد و بدین ترتیب او را به سوی مرگ و نابودی سوق دهد (پیدایش ۳).
خدا از دروغ نفرت دارد (امثال ۱۲:۲۲)، که منظور هر نوع دروغی است. در هیچ جای کتابمقدس نامی از دروغ سفید و سیاه یا مصلحتی و غیرمصلحتی نمیبینیم و نمیخوانیم که خدا تنها از برخی انواعِ دروغ نفرت دارد. برعکس، در مورد زرق و برقهای ناپایدار دروغ بهطور جدی به ما هشدار داده میشود (امثال ۲۱:۶).
برخی تصور میکنند دروغ گفتن در زمانی که ممکن است کار خدا به خطر بیفتد نه تنها جایز، بلکه پسندیده است. آنان چنین استدلال میکنند که راحاب فاحشه بهواسطۀ دروغی مصلحتآمیز باعث نجات قوم خدا شد و در کتاب عبرانیان از او بهعنوان یکی از قهرمانان ایمان یاد شده و کارش تحسین شده است. اما اگر عبرانیان ۱۱:۳۱ و یوشع باب ۲ را بهدقت با هم مقایسه کنیم، میبینیم آنچه این زن بدکاره را در جرگۀ سردمداران ایمان قرار داده است نه دروغ او، بلکه ایمان سادهای بود که به یهوه خدای اسرائیل و کارهای پرقدرت او داشت. بهعلاوه از یاد نبریم که راحاب زنی بود از جامعهای بتپرست و بیخدا که از شریعت خدا بیاطلاع بود. او حتی قبل از اینکه جاسوسان اسرائیلی از او چیزی بخواهند، آنان را پناه داد و در مورد مخفیگاه آنها دروغ گفت. مردان یوشع از او نخواسته بودند که دروغ بگوید. آیا بهنظر شما خدایی که آیات و معجزات عجیب خود را در مصر به فرعون نشان داد و دریای سرخ را برای عبور بنیاسرائیل گشود، نمیتوانست بدون دروغ مصلحتآمیز راحاب روسپی راهی برای نجات تنها دو مرد از قوم فراهم سازد؟
چشمۀ دروغ و فریب بهغیر از دروغهایی که صریحاً حقیقت را انکار میکنند و یا بهجهت فریب دیگران بهکار میروند، شعبات دیگری نیز دارد که به اختصار به برخی از آنها اشاره میکنیم:
نیمراست: یا به زبان دیگر نیمدروغ، گرچه ممکن است در معنای لفظی حاوی کلمات دروغ نباشد، اما بهدلیل بازگو نکردن تمام حقیقت، تحریفی است از راستی. اگر مراقب نباشیم، این نوع دروغ که در زندگی روزمره به کرات مورد استفاده قرار میگیرد برایمان بهصورت عادت درمیآید و بهمرور وجدان ما حساسیت خود را نسبت به آن از دست داده، ما را از راستی مسیح که حیاتبخش زندگی ماست منحرف میسازد.
خود من بارها وقتی دیر به جایی رسیدهام خیلی آسان تقصیر را به گردن ترافیک شدید یا دیر حاضر شدن بچهها انداختهام. البته در اکثر موارد ممکن است چند دقیقهای در ترافیک مانده باشم و یا فرزندانم بجای اینکه کفش و پالتوی خود را در دو دقیقه بپوشند چند دقیقه بیشتر صرفِ این کار کرده باشند، اما مسبب اصلی دیر رسیدن، خود من و عدم برنامهریزی درست بوده است. در اینگونه موارد من با لغات بهظاهر راست، دروغ گفتهام و به این وسیله سعی کردهام وجدان خود را از سرزنش مصون دارم. اما آیا آن روحالقدسی که در من ساکن است و آن مسیحی که در هر قدم همراه من است نیز فریب نیمه دروغهای مرا خواهد خورد؟ آیا او بیشتر از این شادمان نمیشود که من حتی در ضعف و کاستیهایم پیرو راستی او باشم؟
غلو کردن: یکی از مهمترین وجوه تمایز بدن مسیح از دنیای مملو از دروغ، اصرار آن بر راستی و حقیقت است. اما در برخی موارد متأسفانه کلیسا نیز در دام این حربۀ شیطان افتاده است و در اینکه به کلام خود شاخ و برگ بدهد و آمار و اطلاعات ناکامل را بدون درج منبع ارائه دهد مشکلی نمیبیند! دردناکتر اینکه همۀ اینها را در نام پیشرفت کار خدا انجام میدهد! گویی دست خدا کوتاه شده و نمیتواند بدون دخالت چنین مبالغههایی کار خود را به پیش ببرد!
راستی و صداقت در کلیسا، مخصوصاً در امور مالی، چنان برای پولس رسول اهمیت داشت که مینویسد: «ما مراقبیم که خدمت ما در گردآوری این هدیۀ سخاوتمندانه مورد انتقاد کسی قرار نگیرد. زیرا میکوشیم نه تنها در نظر خداوند، بلکه در نظر مردم نیز آنچه صحیح است انجام دهیم» (دوم قرنتیان ۸:۲۰-۲۱).
برادری شهادت میداد که چطور با ایمان به مسیح، خدا او را از بند هروئین، سرطان معده و غدۀ تیروئید شفا داده است. در اینکه او قبلاً معتاد بود و بهطرز معجزهآسایی نجات یافته بود شکی نبود. اما یک بار در حالی که میخواستم او را به پزشکی معرفی کنم به او گفتم که باید مدارک پزشک قبلیاش را که نشاندهندۀ آزمایشهای معده و تیروئید است با خود بیاورد تا در پروندۀ پزشکی او ثبت شود. با کمال تعجب متوجه شدم که این برادر هیچ پروندۀ پزشکی ندارد. از او پرسیدم: «پس از کجا میدانی که سرطان معده و تومور تیروئید داشتی؟» پاسخ داد: «خودم فهمیدم!» به آرامی به او هشدار دادم که موضوع شفا یافتن را دیگر در شهادتش تکرار نکند چون هیچ کس بهجز یک پزشک آن هم پس از آزمایشات متعدد نمیتواند سرطان را تشخیص دهد. جواب داد: «خواهرم، من برای جلال خدا نه تنها اینها، بلکه بزرگتر از اینها را هم خواهم گفت!» آیا بهراستی خدای ما آنقدر ضعیف شده که برای نشان دادن قدرت خود به دروغهای ما محتاج است؟
همچنین خوب است در اینجا به این نکته اشاره کنیم که عباراتی مانند: "همه" این عقیده را دارند، "هیچ کس" با من همکاری نمیکند، "همه جای" این خانه کثیف است، "همیشه" با من مخالفت میکنی، "هیچ وقت" به حرف من گوش نمیکنی،"عمراً" راضی نخواهم شد، خالی از غلو و کذب نیست. جای تأسف است که ما از روی عادت، برای به کرسی نشاندن عقاید خود یا تأکید بر اهمیت درخواست خود، این عبارات را که با نوعی دروغ آمیخته است بکار میبریم. بهیاد داشته باشیم که زبانی که بر مذبح الهی قرار دارد و مایل است کلماتش چون سخنان مسیح حیاتبخش باشد، باید خود را از هر ناراستی پاک نگاه دارد.
شهادت دروغ: شهادت دروغ که در کتابمقدس بارها بدان اشاره شده و موضوع یکی از ده فرمان موسی است (خروج۲۰:۱۶)، عبارتی صرفاً قضایی نیست بلکه هر نوع سخن کذب، چه کتبی و چه شفاهی را که برای نفع شخصی یا مخدوش کردن حقیقت بر ضد کسی دیگر بیان شود، در بر میگیرد. این نوع دروغ که باعث خدشهدار شدن آبرو و حیثیت انسانهاست، در نظر خدا گناهی بسیار جدی است. در امثال ۲۵:۱۸ این نوع دروغ به گُرز و شمشیر و تیرِ تیز تشبیه شده است. حتی اگر شهادت دروغ از روی ناآگاهی و نادانی باشد، باز خطاست. بهتر است لب فرو بندیم و سخنی نگوییم، تا اینکه دربارۀ موضوعی که از آن اطلاع چندانی نداریم اظهارنظر کنیم. پس هشدار کلام خدا را همواره بهیاد داشته باشیم که، «شاهد دروغگو بیسزا نمیماند، آن که دروغ میبافد نخواهد رَست» (امثال ۱۹:۵).
بدقولی: بدقولی صرفاً یک "عادت" بد نیست! بدقولی رودی است از سرچشمۀ دروغ! زمانی که قولی میدهیم و به آن وفا نمیکنیم یا از عهدۀ انجامش بر نمیآییم بهواقع دروغگو بهشمار میآییم. باز باید در اینجا یادآور شوم که وجه تمایز پیروان عیسایی که خود را "راستی" معرفی میکند، صداقت و راستی است. کلام خدا صریحاً به ما هشدار میدهد که: «به یکدیگر دروغ مگویید، زیرا آن انسان قدیم را با کارهایش از تن به در آوردهاید» (کولسیان ۳:۹). دروغ قسمتی از انسانیت کهنۀ ماست که با مسیح مصلوب شده است.
چه بسا تابهحال وعده و وعیدهایی دادهایم که از همان ابتدا میدانستیم قادر به انجام آن نیستیم و فقط برای خالی نبودن عریضه یا حواله دادن موضوع به بعد به آن جملات توخالی متوسل شدهایم. این موضوع از نظر خداوندی که به ما فرمان داد: «"بله" شما "بله" باشد و "نه" شما "نه"، زیرا افزون بر این شیطانی است» (متی ۵:۳۷)، امری جدی تلقی میشود. تا زمانی که از هر نوع دروغ توبه نکنیم، خود را در معرض شکست و لعنت قرار میدهیم و از برکت محروم میمانیم: «زیرا هر که دوستدار حیات است و طالب دیدن روزهای خوش، باید زبان از بدی باز دارد و دهان از فریب فرو بندد... زانرو که چشمان خداوند بر پارسایان است و گوش او به دعای ایشان، اما روی خدا به ضد بدکاران است» (اول پطرس ۳:۱۰ و ۱۲).
پس چقدر مهم است که قبل از دادن هر قول و وعدهای، چه به مردم و چه به خدا، اطمینان حاصل کنیم که میتوانیم از عهدۀ آن برآییم. در غیر این صورت بهتر است هرگز چنین قول یا وعدهای را بر زبان نیاوریم.
تعارف: تعارف و تملق خود مقولۀ مفصلی است در زیرمجموعۀ بیماریهای روحانی زبان، که به اشکال مختلف در همۀ ما و بخصوص ما ایرانیان شیوع دارد. از نمونههای رایج و بارز آن میتوان به اصرارهای پیدرپی و آمیخته به ریا، تشویقهای بیهوده و بیاساس، و تملق و چربزبانی اشاره کرد. هر چند در فرهنگ ایرانی برخی از انواع تعارف نشانۀ ادب و نزاکت اجتماعی است، اما باید مراقب باشیم که در بسیاری از مواقع میان این تعارفات و دروغ مرز باریک و نامشخصی وجود دارد. بهطور کلی شاید بتوان گفت که تعارف تا آنجا که بیانگر حقیقت باشد یا به شیوهای مؤدبانه و محترمانه بر اصیل بودن سخن یا دعوتمان تأکید کند، بجا است. اما زیادتر از آن نه تنها به دروغ و ریا نزدیک میشود، بلکه بهتدریج باعث از بین رفتن اعتبار سخنانمان خواهد شد. تعارف موضوع گستردهای است که در شماره بعدی در مقالهای جداگانه بدان خواهم پرداخت.
دروغهای روحانی: یکی از بدترین نوع دروغ، دروغ "روحانی" است. جای تأسف است که حتی مسیحیان و کلیسا نیز از این آفت زبان مصون نماندهاند. ما خیلی راحت حتی به خدا نیز دروغ میگوییم. به او اعتراف میکنیم که بر روی مذبح او هستیم! به هنگام پرستش دستهای خود را بالا میبریم و میگوییم: "جز تو چیزی نمیخواهم" و یا "شوق عظیم برای نجات جانها دارم"! اما در بسیاری موارد زمانی که این جملات را بر زبان میآوریم به مفاهیم عمیق آن فکر نمیکنیم و آنچه میگوییم چیزی فراتر از تعارف و تملق به خدا نیست. در امثال ۶:۱۶-۱۹ میخوانیم که خداوند از شش چیز بیزار است، که یکی از آنها زبان دروغگوست. آیا چنین دعاها و پرستشهایی میتواند مقبول خدا واقع شود؟ آیا عیسی بهروشنی توضیح نداد که پدر جویای چه نوع پرستندگانی است؟ آیا پرستندگانی که با نیت خوب اما زبان ناراست او را میپرستند یا پرستندگان راستینی که او را در روح و راستی پرستش میکنند؟ (یوحنا ۴:۲۳)
همچنین بهکار بردن واژه "خدا را شکر" چنان عادی شده است که مفهوم واقعی خود را از دست داده. در بسیاری از مواقع بههنگام احوالپرسی چنان با آه و ناله این جمله را تکرار کردهایم که در واقع بیشتر بر وفای ما و بیوفایی خدا تأکید شده است، یا شاید خواستهایم خود را روحانی جلوه بدهیم. فراموش نکنید که: «پارسای واقعی و بیریا از دروغ نفرت دارد» (امثال ۱۳:۵).
ما نه تنها به خدا دروغ میگوییم بلکه گاه چنان واژگان روحانیای به همدیگر تحویل میدهیم که کمتر از دروغ نیست. چه آسان در کلیسا و در مجامع روحانی به یکدیگر وعده میدهیم که "برایت دعا خواهم کرد"، اما بهمحض ترکِ آن محیط بهکلی موضوع صحبت و درخواست دعای طرف مقابلمان را به فراموشی میسپاریم. یا بهسهولت به دیگران میگوییم: "خدا برکتت بدهد" در صورتی که در حقیقت منظورمان "خداحافظی" یا حتی "دیگر ساکت باش" بوده است و به هیچ وجه قصدمان برکت یافتن او نبوده است. صادقانه بگویم، متأسفانه بسیاری اوقات ما این کلمات روحانی را در جایی که حرف کم میآوریم یا چیزی برای گفتن نداریم بهکار میبریم.
دروغ به هر نحوی که باشد، اگر از طریق توبه و با سرسپردگی به حقیقت درمان نشود، بیماری مهلکی است که سرنوشت آن بهروشنی در کتابمقدس شرح داده شده است: «اما نصیب بزدلان و بیایمانان و مفسدان و آدمکشان و بیعفتان و جادوگران و بتپرستان و همه دروغگویان، دریاچۀ مشتعل به آتش و گوگرد خواهد بود» (مکاشفه ۲۱:۸ همچنین ۲۲:۱۵).
بر یکی از کتیبههای تخت جمشید دعایی از داریوش کبیر به خط میخی مرقوم شده است که ترجمۀ آن چنین است: «خداوند این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ محفوظ بدارد2». باشد که خدا نه تنها ملت ما را، بلکه تک تک ما ایمانداران را نیز از هر نوع دروغ محفوظ بدارد.
−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−
۱این مقاله قسمتی از کتابی است در مورد مهار کردن زبان، به قلم همین نویسنده، که به فیض خدا بهزودی بهچاپ خواهد رسید.
۲کشیش نارمن شارپ و نگارههای زیبای ایرانی. گردآورنده ح-ب-دهقانی تفتی. صفحۀ ۳۷