قدیس مبارز در خیل پیروزمندان
۸ دقیقه
نامش حسن و کُنیهاش برنابا و نام خانوادگیش دهقانی تفتی بود. چهاردهم ماه مه ۱۹۲۰ میلادی زاده شد و در ۲۲ آوریل ۲۰۰۸ چشم از جهان فروبست. زادگاهش دهستان تفت در نزدیکی یزد بود و آرامگاهش کلیسای اسقفنشین وینچستر. در سالهای ۱۹۶۱ الی ۱۹۹۰ عهدهدار اسقفیت دایره اسقفی ایران بود و از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۶ بهطور همزمان سراسقفی کلیسای اسقفی در اورشلیم و خاورمیانه را نیز بر عهده داشت. وی استعدادهای سرشار خویش را در محور ایمان خویش متمرکز ساخت و ایمان مسیحی را به فرهنگ و زبان فارسی و میراثهای اسلامی پیوند داد. بر سر این سوداگری بود که یگانه پسر خود بهرام را در سال ۱۹۸۰ از دست داد. وی پرداخت این بها را دعوتی دید که پیروی از راه صلیب از او میطلبید.
در پنج سالگی مادرش را از دست داد. با موافقت خانواده، یکی از اعضای انجمن مرسلینِ کلیسا عهدهدار نگهداری و تعلیم و تربیت او گردید. حسن پس از چندی به کالج مموریالِ اصفهان که به دبیرستان ادب معروف گردید منتقل شد. در سن ۱۸ سالگی تعمید گرفت و مسیحیای با اعتقاد و راسخ گردید و به عضویت جرگۀ جوانان کلیسا درآمد. در موقع تعمید بود که نام برنابا را که از پیروان اولیه مسیح بود و بهمعنای "فرزند تسلی" است برای خود برگزید و به اسم دیگر خود پیوست. او از همان ابتدا معتقد بود باید بین انجیل و مذهب رایج در ایران، پلی ایجاد کرد.
در سال ۱۹۴۳ از دانشگاه تهران درجه لیسانس گرفت و تز خود را در مورد "مسیحیت در ایران قبل از اسلام" نوشت و مهیای خدمت در کلیسا گردید. او نیز همچون سایر جوانان همسن خویش ابتدا به خدمت نظام فراخوانده شد. پس از گذرانیدن دوره تعلیماتی بهخاطر تسلطی که به زبان انگلیسی داشت بهعنوان مترجم در ارتش خدمت کرد. پس از اتمام دوره افسری به اصفهان برگشت و به مدت دو سال دیگر تحت نظارت سرپرست کلیسا بهنام اسقف ویلیام تامسون در کلیسا به کارآموزی پرداخت تا بهجهت خدمت در کلیسا مورد تأیید واقع شود و انتخاب گردد. سپس بهمنظور تحصیل الهیات به کالج ریدلیهالِ کمبریج گسیل شد و پس از اتمام تحصیلات و بازگشت به ایران در سال ۱۹۴۹ دستگذاری گردید و مدت ده سال در کلیسای حضرت لوقا در اصفهان به خدمت شبانی پرداخت. مدتی نیز از اصفهان به تهران انتقال یافت تا در کلیسای حضرت پولس به خدمت خویش ادامه دهد و بر تجربیات خویش بیفزاید. در این زمان اسقف تامسون قرار بود بازنشسته شود، و از این رو شورای دایره اسقفی وی را به جانشینی اسقفِ بازنشسته انتخاب کرد. به غیر از اقلیتهای ارمنی و آسوری، اسقف دهقانی اولین ایرانی بود که پس از گذشت ۱۳ قرن سمت اسقفی را در ایران بهعهده میگرفت.
خدمت اسقف در نتیجه ازدواج با مارگریت که همسر و یاری وفادار برای او بود، بینهایت تقویت گردید. همکاری، همدلی و پشتیبانیِ مارگریت و روحیه والای مهماننوازی در زندگی این زوج، آن دو را برای خدمات همراه با فشار و سختیهای پیش رو مجهز و مهیا ساخت.
یکی از اولویتهای اسقف دهقانی گسترش دادن خدمات آموزش و پرورش بود. وی برای پسران و دختران ایرانی مدارس ابتدایی و متوسطه نمونه را در اصفهان تأسیس کرد. همچنین علاقه و کوشش وافر داشت خادمان بومی برای کلیسای ایران تربیت نماید و ادبیات مسیحی را نیز گسترش و رونق بخشد. در این زمینه خودش نویسندهای توانا بود و بسیاری از سرودهای کلیسایی را نگارش نمود و پرستشنامههای کلیسا را تجدید کرد. ضمناً خدمات اسقفی ایجاب میکرد مسافرتهای زیادی در داخل و خارج از ایران انجام دهد.
اسقف دهقانی در سال ۱۹۷۶ بهعنوان اولین سراسقف کلیسای نوبنیاد اسقفی در اورشلیم و خاورمیانه برای مدت ۵ سال برگزیده شد و پس از طی این زمان، خدمتش برای ۵ سال دیگر تمدید گردید. وی رسالت خود را در این میدید که کلیسای اسقفی در اورشلیم و خاورمیانه را که شامل چهار دایره اسقفی بود و تا شاخ آفریقا گسترش مییافت، بیشتر به هم نزدیک کند و اتحادی عمیقتر و پویاتر به آن بخشد تا در رویارویی با چالشهای برخاسته از ثروت نفت و جناحبندیهای سیاسی و مذهبی موجود در منطقه خاورمیانه، برای خدمتگذاری آماده باشد.
آتش انقلاب ۱۹۷۹ که تر و خشک را با هم میسوزانید به دامن دایره اسقفی ایران نیز اصابت کرد. اگرچه دولت موقت و دولتهای پیامد بر پذیرش اقلیتهای مسیحی و تأمین امنیت آنها تأکید داشتند، ولی بعضی گروههای افراطی که خود را حامی انقلاب وانمود میکردند از جو انقلابی موجود سوءاستفاده کرده، دست به خشونت زدند. اولین ضایعه در شیراز اتفاق افتاد و کشیش وقت کلیسا در دفتر کارش بهطرز فجیعی به قتل رسید. پس از چند ماه همه مؤسسات بهداشتی و فرهنگی وابسته به کلیسا و نیز مؤسسه مسیحی نابینایان یکی پس از دیگری از اختیار کلیسا خارج گردید و کلیه حسابهای بانکی دایره اسقفی بسته شد و بهتدریج ضبط و توقیف گردید.
اسقف دهقانی ابتدا به انقلاب به دیده امید مینگریست و شعارهای انقلابی حمایت از محرومان و مستضعفان را جدی میگرفت. به همین جهت انتظار داشت دولت انقلابی وقت به دعاوی مشروع کلیسا رسیدگی کند. اما وجود گروههای غیرمنطقی و افراطی که در خلاء قدرت سر بر کرده بودند، تلاش دولتمردان دلسوز را در حل و فصل امور خنثی میکرد.
اسقف دهقانی از این واقعیت آگاه بود و به همین دلیل هرگز فشارها و ظلمهای وارد بر کلیسا را به دولت انقلابی نسبت نداد بلکه گروههای تندرو و افراطی را مسبب آن میشناخت. وجود جو خشونتبار تا آنجا حاکم بود که دامن اسقف دهقانی را نیز گرفت و او را بهشدت زخمپذیر ساخت. در اکتبر ۱۹۷۹ صبح بسیار زود دو مرد مسلح وارد اتاق خوابش شدند و پنج تیر از فاصله نزدیک به او شلیک کردند که یکی از آنها به دست همسر اسقف که خود را سپر بلای او ساخته بود اصابت کرد. اما خود اسقف بهطرزی معجزهآسا از مرگ حتمی نجات یافت. گلولههای شلیک شده که بهطرف سر او نشانه رفته بود در اطراف سرش بر بالش او فرود آمد، اما آسیبی به خود او نرسید.
اسقف دهقانی یک هفته بعد از این واقعه هولناک ایران را به قصد شرکت در نشست اسقفان اعظم کلیسای انگیلکن جهانی در قبرس، ترک گفت. او پس از کشمکشی درونی تصمیم گرفت مجدداً به ایران برگردد. اما اعضای کمیته اجرائی دایره اسقفی از او درخواست کردند بازگشت به ایران را به تعویق اندازد تا هنگامی که آنان مجدداً او را به ایران دعوت کنند. عاقبت به توصیه دوستان نزدیک، این خواهش کمیته اجرایی را پذیرفت و از بازگشتن منصرف گردید به این امید که در اولین فرصت به ایران برگردد. اما چنین فرصتی هرگز پیش نیامد و او مجبور شد به زندگی در غربت خو بگیرد، ولی همسر و دو فرزند دیگرش به ایران برگشتند. در ماه مه همان سال، منشی او مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بهشدت زخمی شد. در ششم همان ماه نیز فرزند او بهرام که در تهران در کالج دماوند تدریس میکرد به هنگام رانندگی ربوده شد و به قتل رسید.
مرگ بهرام زخمی عمیق و ماندگار بر قلب والدین و خانواده و دوستانش بهجا گذاشت. مراسم یادبود و دفن در تهران و اصفهان برای او برپا شد. اسقف دهقانی دعای کمنظیر زیر را که بدین مناسبت نوشته بود به ایران فرستاد تا در مراسم دفن و یادبود او قرائت شود. این دعا به چندین زبان ترجمه شده و در سراسر جهان از آن استقبال بهعمل آمده است:
خدایا! ریخته شدن خون بهرام میوههای روح را در سرزمین وجود ما بارورتر کرده است.
بنابراین به هنگامی که قاتلان او در روز داوری در پیشگاه عدالت تو میایستند ثمرات روح را که باعث غنای زندگی ما شده است به یاد آور و بر همه ببخشای.
پس از این واقعه اسقف دهقانی برای مدت ده سال دیگر بهعنوان اسقف ایران در تبعید به خدمت خویش ادامه داد.
سپس جان. وی. تیلور، اسقف وینچستر از او دعوت کرد تا با حفظ سِمَت، در دایره اسقفی او بهعنوان دستیار اسقف به هر دو خدمتش ادامه دهد. او در طی این سالها بود که کتابهای زیادی را به رشته تحریر درآورد. همزمان با مسئولان دایره اسقفی ایران از طریق نامه و تلفن در تماس بود و در سمت اسقفِ سرپرست کلیسا در قدس و خاورمیانه به سفرهای متعددی پرداخت. در وینچستر نیز خدماتش مورد استقبال فراوان قرار گرفت.
او همچنین مصاحبت مسیحیان فارسیزبان را در لندن پایه گذاشت و بنگاه نشریهای بهنام "کتابهای سهراب" بوجود آورد و از این طریق تعداد ۲۵ کتاب که بهقلم خود او بود به زبان فارسی و انگلیسی چاپ و منتشر ساخت و یا تجدید چاپ نمود. از آن جمله، "مسیح و مسیحیت نزد ایرانیان" را در سه مجلد و کتاب "یک چاه و دو چشمه" را که شرح مفصل زندگی جذاب و پرماجرای او و از مهمترین آثار اوست، از خود بهیادگار گذاشت.
اسقف دهقانی عمر پربرکتِ خود را سراسر وقف خدمت به جامعه کوچک مسیحیان ایران کرد. او خطیبی عمیق و توانا، شاعر و سرودپروازی پراستعداد، و نقاشی چیرهدست بود. از گفت و شنود لذت میبرد، و بحث خود را با روشنبینی و سعهصدر و بذلهگویی و نقل اشعار فارسی در هم میآمیخت. او رهبری لایق، شبانی قابلدسترس، و انسانی مهربان بود که آگاهی خاصی از قلوب پرپیچ و خم انسانها داشت و روحانیتی عمیق و شخصی در خود پروده بود.
اسقف در سالهای اولیه هشتاد سالگی دچار عارضه خونی شد و نیاز به تزریق خون داشت. تعداد تزریقات به مرور زیاد شد تا آنکه دیگر سودمند نیفتاد. مراسم دفن او در سالگرد رسیدن او به سن هشتاد و هشت سالگی به انجام رسید.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما