Displaying 411 - 420 of 714 results

  • رمز ازدواج موفق/ قسمت سوم

    خدای ما خدای عشق و محبت است. اما چرا حتی بسیاری از ازدواج‌هایی که با عشق آغاز می‌شود دوام نمی‌یابد. به عقیده من عشق مانند گُلی است که باید به آن رسیدگی شود. در غیر این صورت امیدی برای زنده ماندن آن نیست. عاشق شدن کار بسیار آسانی است

  • داروین: برکت یا لعنت؟

    مشکل تا اندازه‌ای بر می‌گردد به ابهام در برخی تعاریف. بعضی‌ها تکامل را با نوعی نگرش "علمی" در مورد منشاء عالم هستی که منکر وجود خداست مترادف می‌دانند. بنا بر این تعریف، تکامل مساوی است با الحاد، و از این رو طبیعی است که فرضیه داروین ...

  • ویلیام کولگِیت

    امروزه با شنیدن اسم "کولگِیت" بی‌درنگ به‌یاد خمیردندان می‌افتیم. اما بد نیست بدانیم در پسِ موفقیت این کالای جهانی که امروزه تقریباً در همه جای دنیا یافت می‌شود، شخصیتی مسیحی وجود دارد ک....

  • هنری مارتین/۲

    در شماره قبل خواندیم که هنری مارتین عصبی و پرخاشگر چگونه قلب خود را به مسیح سپرد و به آیندۀ درخشان و زندگی آسوده‌ای که تحصیلات دانشگاهی‌اش برایش به ارمغان می‌آورد پشت‌پا زد ...

  • جلال بدن ما

    در این شماره‌، بحث جالب و در عین حال حساسی از الهیات مسیحی را مطرح می‌کنیم‌. این بحث دربارۀ اهمیت و جایگاه بدن در طرح و نقشه الهی می‌باشد ...

  • رهایی از ترس

    وضعیت روحیِ من نیز روز به روز بدتر می‌شد و نسبت به خدا تنفر شدیدی پیدا کرده بودم و هر شب قبل از خواب به خدا ناسزا می‌گفتم چون همیشه احساس می‌کردم که خدا همه جا مرا تعقیب می‌کند و...

  • دانستم که گناه‌کارم برگرفته از داستان زندگی صادق

    در یکی از شهرهای ایران در خانواده‌ای پر جمعیت، متعصب و مذهبی به دنیا آمدم. خاطرات کودکی من به چند کلمه خلاصه می‌شود، فقر، نا‌امنی، کتک.در محله‌ای عاری از فرهنگ و سرشار از شرارت بزرگ شدم. در مدرسه‌ای درس خواندم که جز فریب چیزی نیا‌موختم.

  • رینهارد بونکه: بزرگترین مبشر آفریقا

    در سال ۱۹۷۳ یک مبشر پنطیکاستی آلمانی با اشتیاقی عجیب خود را برای موعظه انجیل در "ماسِرو" در جنوب غربی آفریقا آماده می‌‌کرد. نام او "رینهارد بونکه" بود. معمولاً تعداد زیادی به جلسه بشارتی او نمی‌‌آمدند. گاهی در یک روز خوب حداکثر پنجاه نفر از جلساتش استقبال می‌‌کردند. ولی این بار با دفعات قبلی فرق داشت

  • از غریو جنگ تا نوای آرامش

    پدرم به‌خاطر جنگ بیماری سختی گرفته بود و در اثر همین بیماری فوت کرد. زمانی که از مرگ پدرم با خبر شدم چند ماهی از آن ماجرا می‌گذشت و به همین دلیل ضربۀ روحی شدیدی بر من وارد شد. بعد از آن برادرم و پسر عمویم را در جنگ از دست دادم

Pages