نمایش 151 - 160 از 215 نتیجه
-
انتظاری به وسعت زندگی
انتظار برای اکثریت انسانها موضوع خوشایندی نیست. عصر امروز عصر سرعت و کاستن از این انتظار است اما در عوض خدای ما خدای منتظری است...
-
تأملاتِ روحانی/۲۰
دریافت روحالقدس وعدۀ پدر است. از بطن انسان نهرهای آب زنده روان میگردد. نه بوسیله قرائت کتابمقدس و سعی در عمل نمودن آن، بلکه بوسیله دریافت روحالقدس.
-
شفای روابط
روزها به همین صورت گذشت تا اینکه در سن خیلی کم به من گفتند که باید ازدواج کنم. من از ازدواج هیچ چیز نمیدانستم و با یک دیدگاه کاملاً کودکانه برای ازدواج آماده میشدم.
-
-
پای سخن دوست/۴۷
میخواستم بپرسم تعمید روحالقدس واقعاً چیست؟ چگونه میتوان فهمید که آدم آن را دارد؟ عدهای از مسیحیان خیلی خیلی روی موضوع به زبانها حرف زدن تأکید دارند و میگویند ...
-
درک تولد تازه
از خودم تنفر داشتم و به همین دلیل با تیغ و شیشه بدنم را پاره پاره میکردم و خودم را آزار میدادم تا شاید کمی روحم آرامی بیابد. از لحاظ روحی تحت فشار عجیبی بودم. ولی هیچ چیزی پیدا نمیکردم که مرا آرام کند. نه مصرف مواد مخدر، نه مواد الکلی و نه زنا هیچ کدام مرا آرام نمیکرد.
-
آزادی از بندهای گناه (داستان زندگی علی)
چون عواقب مواد مخدر را در زندگی دوستانام میدیدم از مصرف آن خودداری کردم و در دام اعتیاد گرفتار نشدم. ولی متأسفانه اعتیاد به مسائل دیگری پیدا کردم و آن دیدن فیلمهای ضداخلاقی و جنسی بود که مرا به سمت خودارضایی کشاند. اوایل فکر میکردم که تمام نوجوانان و جوانان با این مسئله درگیر هستند ولی به مرور زمان متوجه شدم که به خودارضایی معتاد شدم.
-
مصاحبه با کشیش رافی شاهوردیان
چندی پیش فرصتی پیش آمد تا به ارمنستان بروم و پس از سالها، بار دیگر در جمع خانوادۀ کشیش رافی مهمان باشم. دختر خردسالشان لوسینه که اولین باری که به منزل ایشان رفته بودم با شنیدن اسمم تصور کرده بود من همان "عیسای خداوند" هستم، اکنون خانم متشخصی ...
-
برگرفته از داستان زندگشی علی(تابش عدالت خدا بر روی انتقامجوییهایم
در همان روزها بود که در یک صانحه روح از بدن من جدا شد. اول فکر کردم که خواب میبینم ولی همه چیز عادی بود و بعد دوباره روح به بدنم بازگشت خیلی ترسیده بودم و از آن زمان به بعد باور کردم که زندگی پس از مرگ هم وجود دارد. تصمیم گرفتم که دنیای بعد از مرگم را بخرم
-
شادی در نجات خدا
در یک خانوادۀ متوسط به دنیا آمدم و دوران کودکی را با ناسازگاریها گذراندم و در نوجوانی به اتفاق دوستانم گروهی را تشکیل دادیم به نام "پسران وحشی" و بچهها اسم من را "استاد" گذاشته بودند.از نظر اخلاقی خیلی عصبی بودم طوری که...