Displaying 51 - 60 of 334 results
-
آن شب مهآلود
روز یکشنبه صبح باز مجبور بودم که به خواهش پدرم در کلیسا حاضر شوم. در خانه ما همیشه باید آدم را وادار به کاری کنند که خوشش نمیآید و این بار اول نبود....
-
قهرمان در خداوند
دوستانی داشتم که مرا تشویق کردند برای درآمد بهتر خرید و فروش موادمخدر انجام دهم پس من شروع کردم به خرید و فروش موادمخدر. زندگیام کاملاً دگرگون شده بود.پول خیلی خوبی را توانسته بودم به دست بیاورم. ولی مسیر زندگیام عوض شده بود، میتوانستم زندگیام را به سه کلمه خلاصه کنم؛ پول، روابط نامشروع و مواد مخدر.
-
پیوندی دوباره
هیچ امیدی نداشتم، زندگیام را به معنای واقعی باخته بودم و بچههایم را در بدبختی کامل میدیدم. آن زمان بود که فکر میکردم که اگر خودکشی کنم راحت میشوم من که عاشق شوهرم بودم چه طور از او جدا شدم؟
-
تأملاتِ روحانی/۱۳
خاموشی خداخداوندا، مرا خنده بر لب نیستبه هر سویی که بینم غیر شب نیستزمین در آتش بیداد سوزدتو خاموشی، گمانم هیچ گپ نیستاما وطن نیست
-
آرامش حقیقی در مسیح
پدرم بیشتر وقتاش را با دوستانش سپری میکرد و برای ما خیلی کم وقت میگذاشت شاید بهتر باشد بگویم اصلاً وقت نمیگذاشت. حتی گاهی اوقات پدرم کاملاً فراموش میکرد که ما به کدام مدرسه میرویم و در چه مقطعی درس میخوانیم.
-
تأملاتِ روحانی/۱۴
مدتی پیش، بههنگام تهیه درس کانون شادی، نکتهای برایم باز شد. قسمتی که برای درس کانون شادی آماده میکردم، ماجرای گوساله طلایی از خروج باب 32 بود. نکتهای که برایم باز شد، این بود که داشتنِ بت، خرج زیادی دارد!
-
-
تشریح مثلهای عیسی / گمشدهها-۱
در داستان پسر گمشده اغلب نقش پسر بزرگتر نادیده گرفته میشود. خدا همانطور که هستیم ما را میپذیرد، یعنی با همۀ نواقص. پسر کهتر توبه میکند، اما پسر بزرگتر از این کار سر باز میزند...
-
نامۀ دوّم پولُس رسول به قُرِنتیان
نامۀ دوّم پولُس رسول به قُرِنتیان
-
داستان زندگی جانپناه
یادم میآید که در خیابانها و کوچهها بهدنبال چوب و مقوا میگشتیم که در بخاری خانه بسوزانیم تا گرم شویم و چون خانۀ ما قدیمی بود یک شب به آتش کشیده شد و ما بدون سر پناه در آن سرمای زمستان بدون خانه ماندیم.