Displaying 131 - 140 of 251 results
-
چشمهای از دل سنگ
زندگی برایم معنایی جزء پوچی نداشت و هیچ چیز برایم جالب نبود. احساس بیهودگی شدیدی میکردم.آنقدر در غم و افسردگی فرو رفتم که با داشتن ۲ فرزند تصمیم گرفتم باز هم خودکشی کنم و
-
خدا پدری مهربان
آرزو داشتم که پدرم مرا دوست داشته باشد و مثل خیلی از پدرها که دخترشان را در آغوش میگیرند من را در آغوش بگیرد و در کنارم باشد.
-
بشارت یا فشارت
بشارت که از کلمه تبشیر به معنی گسترانیدن خبر خوش گرفته شده است، یکی از ارکان اصلی ایمان مسیحی است. آخرین کلامی که از عیسی مسیح در گوش شاگردان طنین افکند این بود: «شما در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا دورترین نقاط جهان شاهدان
-
بنفشههای بهاری
دخترک شتابزده و هراسان در جنگل میدوید، بدون اینکه مسیر خودش را خوب بداند. لباسش پاره شده و پاهای برهنهاش از برخورد با سنگها و شاخههای درختان خونین بود، اما او ...
-
سرگذشت زندگی کشیش وارتان آوانسیان
چندی پیش باخبر شدیم که برادر عزیزمان وارتان آوانسیان، کشیش اسبق کلیسای جماعت ربانی مرکز در تهران، برای گذراندن دورهای مسیحی در انگلستان بسر میبرند. به همین جهت فرصت را مغتنم شمردیم و از ایشان خواستیم شهادت زندگی ایمانی خود را با خوانندگان "کلمه" در میان بگذارند ...
-
سموئیل یقنظر
پولس رسول برای ایمانداران شهر کولُسی، چنین دعایی به درگاه خدا کرد: ?از آن جهت، ما نیز از روزی که این را شنیدیم، باز نمیایستیم از دعا کردن برای شما و ...
-
اطاعت و شکایت
در بخشهای زیادی از کلام خدا به موضوع شکایت و غُرغُر برخورد میکنیم. بهعنوان مثال در داستان گذر قوم اسرائیل از بیابان به سوی سرزمین موعود، عدم رضایت قوم از خدا و خادمش موسی بهصورت شکایت، غرغر و مجادله به کرّات خود را بروز میداد. خدا نیز از این قوم راضی نبود و فرمود
-
تاریخ مسیحیت در ایران/۲
در شمارۀ قبل بهشرح شروع مسیحیت در ایران پرداختیم و و در این قسمت دورۀ ساسانیان را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم...
-
مثل قنطارها
اگر ما این داستان را از دیدگاه سرمایهداری غربی نگاه کنیم، ظاهراً گزارشی است از دو تاجر موفق و یک تاجر ناموفق. پاداشهایی به آنانی که موفق شده بودند، وعده داده شده بود...
-
عبور از درۀ تاریک مرگ
من در خانوادهای کمابیش مذهبی متولد شدم. بهیاد دارم که پدر و مادرم از همان دوران کودکی سعی میکردند ما را با تعالیم مذهبی آشنا کنند، اما من چندان علاقهای نداشتم. خدایی که مذهب به من معرفی میکرد برایم نامأنوس و دور از دسترس بود. البته محض احترام به والدین