Displaying 211 - 220 of 638 results
-
بشارت یا فشارت
بشارت که از کلمه تبشیر به معنی گسترانیدن خبر خوش گرفته شده است، یکی از ارکان اصلی ایمان مسیحی است. آخرین کلامی که از عیسی مسیح در گوش شاگردان طنین افکند این بود: «شما در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا دورترین نقاط جهان شاهدان
-
مذهب نازيسم!!/۲
در شماره گذشته، مقالهای را به مناسبت پنجاهمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم آغاز کردیم. در آن شماره، گفتیم که نازیسم نه یک نظام سیاسی صرف، بلکه یک نظام عقیدتی و مذهبی میباشد ...
-
الیزابت
زمان اولین کریسمس فرا رسیده است. خداوند در فکر نجات بشر است. بعد از ۴۰۰ سال دوران تاریکی و سکوت، خداوند دست بکار شده است ...
-
سرگذشت مسیحیت در ایرانزمین
هنگامی که راجع به تاریخ کلیسای ایران سخن بهمیان میآید، گویا درباره موضوعی تاریک و مبهم از تاریخ ایران سخن میگوییم. غالباً تصور بر این است که مسیحیت هیچگاه ارتباطی به ایران نداشته و همیشه از آن بهدور بوده است ...
-
برای خدا مینوازم
من چون علاقه بسیاری به یادگیری گیتار داشتم در آن ایام با پسری بهنام مانی آشنا شدم که در کلیسا در گروه پرستش بود و گیتار مینواخت...
-
رستاخیز عیسای مسیح
تصورِ یک چیز بدون خصوصیات ذاتی و ماهوی آن ممکن نیست، برای مثال نمیتوان روزی بارانی را بدون باران تصور کرد. به قول معروف، باران ذاتیِ روز بارانی است. به همین سان، نمیتوان کلیسا را بدون صلیب و رستاخیز تصور کرد. ذات و هستی کلیسا چنان با این دو رخدادِ محوریِ زندگی مسیح گره خورده است
-
آیا واقعاً میتوان عوض شد؟/۲
در شماره گذشته، در مورد این موضوع بحث کردیم که آیا اساساً امیدی برای تغییر وجود دارد یا نه. گفتیم که عوض شدن در جهت مثبت، کاری است بس دشوار...
-
کتابمقدس و اقتدار خدا
یکی از مهمترین و بحثبرانگیزترین مفاهیمِ الاهیات معاصر، موضوعِ مکاشفۀ الاهی و مرجعیتِ غایی کتابمقدس است. کتب و رسالات و مقالات بیشماری در این زمینه به نگارش در آمده و این موضوع از زوایا و چشماندازهای مختلف ...
-
تأملاتِ روحانی
خدا به جهت آنكه ما موجوداتی ارزشمند هستیم، ما را دوست ندارد، بلكه ما از این جهت ارزشمند هستیم كه خدا ما را دوست دارد.
-
دیتریش بونهوفر
صبح روز یکشنبه ۸ آوریل ۱۹۴۵ دیتریش بونهوفر در حال اداره یک جلسۀ دعا با دیگر زندانیان در شهر کوچک شونبرگ در آلمان بود. هنگامی که آخرین دعای خود را به پایان رساند دو مرد وارد آن سلول شدند. یکی از آنها او را به نام صدا زد و گفت که باید با آنها برود. بونهوفر از جا برخاست و بههمراه آنان سلول زندان را ترک کرد.