نمایش 171 - 180 از 315 نتیجه
-
کوتاه و خواندنی/۶۸
آنکه بر امیال خود لگام میزند شجاعتر است از آنکه بر دشمنانش غلبه مییابد، زیرا غلبه بر هوای نَفْس برترین فتح و ظفر است. (ارسطو)
-
گفتگویی در مورد تنهایی
از نظر شما تنهایی به چه معناست و چه عللی میتواند داشته باشد؟ ما چگونه میتوانیم به اشخاصی که احساس تنهایی میکنند کمک کنیم؟
-
درس بیستوهشتم/ماهیت انسان/۴
خصوصاً لوتر و کالون در نهضت اصلاحات بدان معتقد بودند و از آن دفاع کردند. بنا بر این دیدگاه انسان تا حد زیادی این شباهت خود را به خدا در اثر گناه از دست داد. این شباهت یا پارسایی اولیه در اتحاد ما با مسیح دوباره احیا میشود ...
-
مسیحیت و فرهنگ/۲
مکاشفۀ کتابمقدس، مکاشفهای تاریخی- فرهنگی است، یعنی خدا با انسان در قالب مفاهیمی سخن میگوید که برای او قابل فهم است. ورود کلمۀ الهی به جهان بهعنوان عالیترین مکاشفۀ الهی به انسان نیز در چارچوبی تاریخی- فرهنگی انجام گرفت...
-
بخشـش
بخشش در کتابمقدس ریشه در ذات خدا دارد. عفو گناهکار و بهیاد نیاوردن خطایای او، از قلب خدای فیاضی ساطع میگردد که مشتاقانه در پی اِعطای فرصتی دوباره به شخصِ خاطی است ...
-
تلویزیون و ارزشگذاریهای آن
امروزه تلویزیون از یک ابزار تفننی کوچک به صنعتی بزرگ که بر تمامی عرصههای حیاتِ جامعه ما سایه افکنده، تبدیل شده است. آیا شما زیاد تلویزیون تماشا میکنید؟
-
مرا آرامی بخشید
من ۲۶ سال پیش در یک خانواده نه چندان مذهبی و متوسط در تهران به دنیا آمدم ولی با این وجود شخصاً علاقه شدیدی به وجود خدا داشتم و از همان کودکی در پی رابطه با آفریدگار جهان بودم. هر چه که بزرگتر میشدم، آتش درونیام نیز بیشتر قوت میگرفت و سعی میکردم برای سیراب نمودنِ این عطش و اشتیاق درونی اقداماتی انجام دهم
-
مسیح،نوبرخفتگان
کنکاشی در عهد جدید و بالاخص کتاب اعمال رسولان بهوضوح در مییابیم که در زندگی پولس رسول که خود از مخالفانِ متعصبِ مسیحیان بود، دلیلی جز رویارویی با مسیحِ قیامکرده وجود نداشت که او را وادار به ایمان و قبول خداوندی عیسایمسیح نماید.
-
مصاحبه با کشیش داوود توماس
من در سال ۱۹۳۵ در یک خانوادۀ آشوری مسیحی در یکی از دهات ارومیه بهدنیا آمدم. مادرم زن بسیار باایمان و خداترسی بود و از همان دوران کودکی ترس خدا را به من آموخت.
-
مسیحیت و نوروز باستان
یادم میآید بچه که بودم، هر بار که در آغاز سال تحصیلی جدید فهرست اسامی شاگردان کلاس برای اولین بار خوانده میشد، نوبت اسم من که میرسید اکثر شاگردان برمیگشتند و با تعجب نگاهم میکردند...