تلویزیون و ارزشگذاریهای آن
۱۱ دقیقه
نوشته: الهام بینایی فعال
روانشناس و روزنامهنگار
ترجمه: عیسی دیباج
امروزه تلویزیون از یک ابزار تفننی کوچک به صنعتی بزرگ که بر تمامی عرصههای حیاتِ جامعه ما سایه افکنده، تبدیل شده است. آیا شما زیاد تلویزیون تماشا میکنید؟ خود من با اینکه دوست دارم بگویم مخالفِ تماشای تلویزیون هستم، باید اعتراف کنم که یکی از این بهاصطلاح "قوطیهای بگیر و بنشین" در اتاق نشیمن منزلِ خود دارم. البته انواع و اقسام برنامههای تلویزیونی وجود دارد، و انتخابِ اینکه به تماشای چه کانالی بنشینیم بر عهده خود ماست.
مردم از تماشای سریالهای تلویزیونی نظیرِ The Bold and the Beautiful یا Friends سریال ایرانیِ "شبهای بَرَرِه" لذت میبرند و حتی خیلی از ایرانیان میکوشند به تقلید از بازیگرانِ سریال ذکر شده، به شیوۀ "برَرِهای" صحبت کنند. ما از مشاهدۀ زندگی دیگران لذت میبریم، و میخواهیم خود را جزئی از زندگیِ آنان تصور کنیم. این امر باعث میشود از زندگی روزمرۀ خود فاصله بگیریم و وارد زندگیِ تخیلیای شویم که "ساختگی" است و واقعیتِ خارجی ندارد. تردیدی نیست که سریالهایی چون "شبهای بَرَرِه" ما را به خنده وامیدارد، اما این خطر وجود دارد که ارتباط خود را با واقعیت از دست بدهیم و به عالمی فرو رویم که با دنیای واقعی و مردمِ آن فرسنگها فاصله دارد. در دنیای واقعی، مردم همیشه نمیدانند باید دقیقاً چه بگویند، چه هنگام زبان به سخن بگشایند، یا چگونه صحبت کنند. در دنیای واقعی اینطور نیست که همه چیز همیشه پایان خوشی داشته باشد، اما متأسفانه فیلمهای تلویزیونی اغلب ما را وامیدارند تصور کنیم که وضعیت دنیا براستی چنین است.
تلویزیون ارزشها و آرمانهای اشتباهی را به کودکان و جوانان منتقل میکند. فرض بر این است که رفتارها و ارزشهایی که در تلویزیون میبینیم، پذیرفته شده و مورد قبول جامعه است، و حال آنکه اکثرِ این ارزشهای بهاصطلاح مرسوم، با آنچه از دیدگاه کتابمقدس قابلقبول است مطابقت ندارد.
از زمان اختراع تلویزیون قریب به ۸۰ سال میگذرد، هرچند پخش برنامههای تفننی تنها در دهۀ ۱۹۴۰ باب شد. در سال ۱۹۵۰، تنها ده درصد از خانوادههای آمریکایی در منزل خود تلویزیون داشتند، اما از سال ۱۹۷۰ به این سو بیش از ۹۸ درصد از خانوادههای آمریکایی در منازل خود تلویزیون داشتهاند، و در حال حاضر ۶۶ درصد از خانوادههای آمریکایی بیش از دو دستگاه تلویزیون در منزل خود دارند. تلویزیون در منازل آمریکائیان بهطور متوسط ۷ ساعت در روز روشن است. کودکان و نوجوانان بهطور متوسط ۴ ساعت در روز به تماشای تلویزیون مینشینند (و این بدون احتسابِ زمانی است که به بازیهای ویدئویی یا کامپیوتری میپردازند). همچنین پس از ساعاتی که صرف خواب میشود، تماشای تلویزیون معمولاً بیشترین وقت کودکان را بهخود اختصاص میدهد، و مدت زمانی که کودکان تا سن هیجده سالگی مقابل تلویزیون سپری کردهاند از مدت زمانِ تحصیل آنها در مدرسه بیشتر است!
درست است که اختراع تلویزیون پیشرفتی چشمگیر در زمینۀ تکنولوژی محسوب میشود، اما ظهور این پدیده باعث گردیده ارزشهای اخلاقی، اجتماعی و فکری بهطرزی چشمگیر اُفت پیدا کند. در حال حاضر بهوضوح میتوان بین رشد فزایندۀ تعداد بینندگان تلویزیون و رشدِ میزان جرم و جنایت و بیبند و باری در جامعه، رابطهای مستقیم را شاهد بود.
جوانان معمولاً دوست دارند خود را به شکل هنرپیشگانِ فیلمهای سینمایی و تلویزیونی درآورند و از زندگیِ تخیلیِ آنان الگو بگیرند. در روزگاران قدیم که از ویدئو و تلویزیون و دی.وی.دی خبری نبود، یا حتی تعدادِ کانالهای تلویزیونی تا بدین حد متنوع و فراوان نبود، جوانترها به والدین، برادران و خواهران بزرگتر، یا دیگر اعضای خانوادهشان نگاه میکردند و از آنان الگو میگرفتند. اما امروزه "الگو"ی اصلی ما در جامعه، وسایل ارتباط جمعی و بهویژه تلویزیون است. بهعبارت دیگر، اینکه فکر و ذهنِ فرزندانمان با چه چیزی پر میشود در حال حاضر تا اندازۀ زیادی از کنترل ما خارج است.
اکثر مطالب تفننی تلویزیون از آنجا که از مسیح و حقیقتِ او تهی است، تصویرِ ناقصی از واقعیت به ما ارائه میدهد. چنین برنامههایی حتی اگر ضد مسیحی نباشد، از آنجا که به مهمترین عنصرِ حقیقت یعنی خدا اشارهای نمیکند، تصویری مخدوش و گمراهکننده در مورد دنیا در برابر دیدگانمان مینهد و ما را از حقیقت دور میسازد. درست مثل اینکه کتابی در مورد چگونگیِ بقا در بیابان نوشته شود بدون آنکه در آن به آب یا غذا اشاره شده باشد.
اگر آنچه در وهله نخست ذهن ما را آکنده میسازد همین تصاویر مخدوش و نادرست از حقیقت باشد، طبیعی است که بهتدریج ایمان مسیحی در ارتباطات روزمرهمان جایی نخواهد داشت و "مذهب" را تنها متعلق به کلیسا خواهیم پنداشت.
آیا تلویزیون برای جوانان و نوجوانان خطرناک است؟
تلویزیون البته در برخی تأثیر منفی برجای مینهد، اما به اعتقاد من نگرانیِ اصلی، مدت زمانی است که بیهوده مقابل صفحۀ تلویزیون بههَدر میرود. بهنظر من، اینجاست که تلویزیون تأثیر مخرب خود را به بارزترین شکل نشان میدهد. تلویزیون وقتِ ما را میدُزدَد. بسیاری از ما مدام از کمبود وقت مینالیم، بیآنکه متوجه باشیم که یکی از مسببین اصلی، دستگاه تلویزیونی است که ما را اسیر خود ساخته و ساعتها مقابل آن لَم میدهیم. کافی است مدتی این عادت را کنار بگذاریم، و آنوقت خواهیم دید که برای بسیاری از فعالیتهای مفید و سالم وقتِ کافی داریم.
بسیاری از مردم بههدف تمددِ اعصاب و رفع خستگیِ روزانه به تماشای تلویزیون مینشینند. برخی دیگر میخواهند از آخرین تحولات دنیا آگاه شوند و مطالب تازه بیاموزند. برخی نیز میخواهند از این طریق از واقعیاتِ زندگی روزمرۀ خود که اغلب تلخ و سیاه و مغشوش است، بگریزند.
بیایید لحظهای به آنچه از طریق صفحۀ تلویزیون وارد منزلتان میشود و به ذهنِ شما و اعضای خانوادهتان راه مییابد بیاندیشیم. سعادت و خوشبختی در تلویزیون چگونه تعریف میشود؟ زیبایی از نظر تلویزیون چیست؟ "زندگی خوب" به چه معناست؟ معیار خوب و بد و درست و نادرست بر چه اساس است؟ دکتر مایلز اورِت (Miles Everet) در کتاب خود با عنوان "چگونه تلویزیون ذهن کودکان را مسموم میکند" میگوید: «ما به فرزندمان اجازه نمیدهیم با افراد غریبه صحبت کنند، و با اینحال اجازه میدهیم افراد غریبه هر روزه از طریق تلویزیون بر فکر و ذهن و روحِ فرزندانمان اِعمال نفوذ کنند.» این "افراد غریبه"، که انگیزهشان اغلب کسب ثروت بیشتر است، معیارِ "خوبی" را برای فرزندانمان تعیین میکنند و تصمیم میگیرند که ذهن آنها باید به چه صورت عمل کند و دنیا را چگونه ببیند.
نخستین تأثیرِ تلویزیون بر ذهن ناخودآگاه ما است و احساساتمان را به بازی میگیرد. ما بهمحض دیدنِ صحنهای، از لحاظ احساسی واکنش نشان میدهیم، و هیچ کس نباید خود را از چنین احساسات و عکسالعملهایی مصون بداند.
راهِ چاره
این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم چه چیز اجازه دارد بر فکر و ذهن و احساسات ما تأثیر بگذارد. انواع و اقسامِ صداها از تلویزیون برمیخیزد که همگی میخواهند توجهمان را بهخود جلب کرده، بر ما اِعمال نفوذ کنند. و از آنجا که ما این امکان را نداریم که به تمام آنچه از تلویزیون به ما ارائه میشود پاسخ دهیم، ناخودآگاه قدرت استدلال و تفکرمان در برابر تلویزیون تنبل میشود. زیرا مگر نه این که وقتی مقابل صفحۀ تلویزیون نشسته یا دراز کشیدهایم و مشغول تماشای برنامه مورد علاقه خود هستیم، به تنها چیزی که نمیاندیشیم بهکار گرفتنِ قوۀ تفکر و استدلالی است که خدا به ما داده است؟ تحقیقاتی که بر اساس مشاهدۀ نوارهای مغزیِ بینندگان تلویزیون تهیه شده است بهوضوح نشان میدهد که تماشای تلویزیون، فعالیت آن قسمت از مغز را که عامل تفکر است مختل میسازد. بخشِ تحلیلگرِ مغز پس از سی ثانیه تماشای تلویزیون فعالیت خود را متوقف میکند، و این امر باعث میشود نتوانیم مطالبی را که میبینیم بدرستی بسنجیم.
و به فرض آنکه در واکنش به آنچه از تلویزیون شنیدهاید فریاد اعتراض سر دهید، آیا صدایتان را میشنود؟ آیا میتوانید با تلویزیون وارد بحث شوید؟ بههمین جهت، بسیار مهم است که پس از یک روز فعالیت و دوندگی، خودمان تصمیم بگیریم چه چیزی اجازه دارد واردِ ذهنِ خسته و آسیبپذیرِ ما شود.
انواع و اقسام عقاید و نظرات از تلویزیون پخش میشود، و همیشه ارزشهای ناگفتهای نیز در تلویزیون موجود است که هیچگاه زیر سؤال برده نمیشود. مسلماً همه ما میدانیم که ثروت و مادیات بهخودی خود باعث خوشبختی و امنیت انسان نیست، اما برنامههای تلویزیونی بهطور غیرمستقیم درست برعکسِ این حقیقت را به ما تلقین میکنند و ما را وامیدارند خوشبختی را در داشتن فلان یا بهمان کالا بدانیم. آگهیهای تبلیغاتی بهوضوح چنین ارزشی را ترویج میدهند: اگر احساس کمبود میکنید، کافی است فلان محصول را بخرید و آنوقت همه چیز درست خواهد شد.
فکرش را بکنید، در آینده، خاطراتی که بسیاری از مردم از زندگی خود دارند، خاطراتِ مربوط به فیلمها و برنامههای تلویزیونی است. بهعبارت دیگر، مردم ممکن است از زندگی واقعیِ خودشان چندان خاطرهای در ذهن نداشته باشند. بر اساس آمارهای فعلی، هر فرد بهطور متوسط تا سن هشتاد سالگی ۱۱ سالِ کامل از عمر خود را به تماشای تلویزیون گذرانده است. آیا اسم این را میشود گذاشت زندگی؟!
عیسی مسیح میخواهد زندگیای غنی و شاد به ما ببخشد، و بااینحال ما انسانها در جستجوی خود برای شادی و تفریح، اغلب بدون آنکه فکر کنیم، آنچه را که از نظر دنیا خوشی و تفریح محسوب میشود بیچون و چرا میپذیریم. نتیجه اینکه هم به خودمان لطمه میزنیم و هم رابطهمان با خدا لطمه میبیند.
بههمین خاطر است که عیسی مسیح میفرماید: «دزد نمیآید جز برای دزدیدن و کشتن و نابود کردن؛ من آمدهام تا ایشان حیات داشته باشند و از آن بهفراوانی بهرهمند شوند» (یوحنا ۱۰:۱۰).
«این سخنان را به شما گفتم تا شادی من در شما نیز باشد، و شادی شما کامل شود» (یوحنا ۱۵:۱۱).
درست و نادرست
از آنجا که هدف برنامههای تلویزیونی این است که بینندگان از هر قشری را راضی نگاه دارد، هیچگاه در آنها صریحاً گفته نمیشود که چه چیز درست و چه چیز نادرست است. پیام تلویزیون این است: «حق با همۀ ماست. همه ما درست میگوییم و باید این موضوع را بپذیریم». و حال آنکه کتابمقدس صریحاً و بهوضوح به ما میگوید که چه چیز در زندگی درست و چه چیز نادرست است.
مردم اغلب میگویند: «آنچه در تلویزیون میبینیم صرفاً فیلم است. این چیزها واقعی نیست.» و یا «نوبتِ اخبار میرسد و در اتاق نشیمنِ منزلِ خود، واقعیت را در برابر چشمان خود میبینیم.» با اینحال حتی اخبار نیز تنها برخی از جنبههای واقعیت را که سردبیر نشریه خبری مصلحت دیده است، منعکس میکند. هیچگاه برای نشان دادنِ تمام جنبههای واقعیت نه وقت هست و نه مجال کافی. بهعلاوه، تهیهکنندگان برنامههای تلویزیونی هر یک عقاید، گرایشها و تعصّبات خاص خود را دارند، و مختارند وقایع را هر طور دلشان خواست به ما منتقل کنند.
وسایل ارتباط جمعی را انسانها اداره میکنند. ما تلویزیون را روشن میکنیم و تصور میکنیم آنچه میبینیم حقیقت است، اما آیا میدانیم چه نکاتی از آنچه حقیقت میپنداریم حذف شده است؟ نگرش و جهانبینیِ اشخاصی که دستاندرکارِ رسانههای جمعی هستند بیتردید خود را در قالب مطالبی که بر ما عرضه میدارند نشان میدهد، و ما به آنان اجازه میدهیم آزادانه عقاید خود را واردِ منازلمان کنند.
بنابراین براستی لازم است در این زمینه مسامحهکاری را کنار بگذاریم و خود را فریب ندهیم، بلکه پیوسته چشمان روحانی خود را باز نگاه داریم. «چیزِ بد را پیشِ نظرِ خود نخواهم گذاشت. کارِ کجروان را مکروه میدارم. به من نخواهد چسبید» (مزمور ۱۰۱: ۳).
پولس نیز در اینباره اندرزهای باارزشی ارائه میدهد: «در نبردِ نیکو پیکار کن و به ایمان و وجدانی پاک متمسّک باش، چراکه کشتیِ ایمانِ بعضی با زیر پا نهادنِ آنها در هم شکسته است» (اول تیموتائوس ۱:۱۸-۱۹).
تلویزیون و جامعه
تقریباً غیرممکن است کسی از برنامههای تلویزیونی و ارزشهایی که از این طریق منتقل میشود، تأثیر نپذیرد. فکر نکنید که خیلی ساده میتوان دستگاه تلویزیون منزل را بهدور افکند و با خوشحالی ادعا کرد که دیگر از شرّ این "گوسالۀ طلایی" خلاص شدهایم. کُل جامعه تحت تأثیر برنامههای تلویزیونی قرار دارد. موضوع صحبت مردم در مدرسه و در محیط کار، همین برنامههاست. مردم به هر جا که میروند، کولهباری از تجربیات تلویزیونی را با خود بههمراه میبرند، و طبعاً عملی نیست که از مسائل دنیای پیرامون خود ناآگاه ماند. اما قطعاً این امکان وجود دارد که وقتی مردم در مورد برخی برنامهها و سریالهای تلویزیونی صحبت میکنند، شما نیز زبان به سخن بگشایید و از ارزشهایی که بدان معتقدید دفاع کنید.
مسئله وقت
چالشی که بینندۀ مسیحیِ تلویزیون با آن روبرو است، مدت زمانی است که مقابل تلویزیون سپری میکند. ما از نعمتِ زمان که خدا در اختیارمان گذاشته است به چه صورت استفاده میکنیم؟ اگر روزانه چندین ساعت از وقت خود را مقابل تلویزیون بگذرانیم، در آنصورت برای فعالیتهای باارزشی چون مشارکت با خدا، مشارکت با دیگران، مطالعه، ورزش و تفریحات سالم وقت نخواهیم داشت. بنابراین موضوع در اینجا، بدست گرفتنِ اختیار وقتمان است.
بیایید صادقانه از خود بپرسیم: «تلویزیون به چه علت روشن است؟ آیا از سکوت میترسیم؟ یا اینکه میترسیم احساس تنهایی کنیم؟ اگر چنین است، چرا؟» در اینکه تماشای تلویزیون اعتیادآور است شکی نیست. کافی است تلویزیون را روشن کنیم و آن وقت خیلی زود متوجه خواهیم شد که بهکلی محوِ برنامههای آن شدهایم. و در مورد تلویزیون نیز مثل هر چیز اعتیادآور دیگر، حتی آنگاه که تصمیم میگیریم کمتر به تماشای آن بنشینیم، بیاختیار و بدون آنکه متوجه باشیم تلویزیون را روشن میکنیم و دوباره محوِ برنامههای آن میشویم. براستی تلویزیون چقدر از وقتِ ما را میدُزدد؟ آیا برای این وقت ارزش قائل نیستیم؟
آری، بهعنوان افراد مسیحی که خدا ما را برای هدفی مشخص در این دنیا قرار داده است و تک تک لحظاتِ زندگیمان، حکمِ قنطارهایی را دارد که او نزد ما به ودیعه نهاده و باید بهخاطرشان حساب پس دهیم، جا دارد همواره این توصیه پولس رسول را آویزۀ گوش سازیم: «پس چون با مسیح برخیزانیده شدهاید، به آنچه در بالاست دل ببندید، آنجا که مسیح به دست راست خدا نشسته است. به آنچه در بالاست بیاندیشید، نه به آنچه بر زمین است» (کولسیان ۳:۱-۲).