پس مثل ایشان مباشید
۱۳ دقیقه
تأملی در زمینه موعظه بالای کوه
بخش نخست
«خوشابهحال مسکینان در روح زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است. خوشابهحال ماتمیان زیرا ایشان تسلی خواهند یافت. خوشابهحال حلیمان زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد...»
آنچه گذشت، جملاتی بود از یکی از معروفترین سخنرانیهای خداوند عیسی که به "موعظۀ بالای کوه" معروف است. کمتر کسی است که اندکی با ادبیات و نوشتههای مذهبی آشنایی داشته باشد و بخشهایی از این گفتار معروف را نشنیده باشد. در این میان، قطعۀ "خوشابحالها" از جایگاهی خاص برخوردار است. اما این سخنرانی، برای آنانی که با آن آشنایی بیشتری دارند، بهخاطر معیارهای اخلاقی بسیار والایی که مطرح میکند، گاه بسیار بحثانگیز میگردد. به همین دلیل، بسیاری آن را تعالیمی زیبا، عرفانی و ملکوتی میپندارند، اما معتقدند که در عالم واقعی و در زندگی قابل اجرا و عملی نمیباشد. عدهای دیگر آن را یکباره رد و محکوم میکنند و بر این باورند که این گفتهها جز برای آنانی که در عالم رؤیا سیر میکنند، ارزشی ندارد. اینها با مشاهدۀ واقعیت ملموس زندگی انسان و خودمحوری و درندهخویی او، معتقدند که این تعالیم نمیتواند دارای ارزش عملی باشد، زیرا برخلاف ذات و طبیعت انسان است.
تعالیمی غیرقابل اجرا!
گفتۀ این عده، ظاهراً درست است، زیرا عیسی اصولی را مطرح کرده که بطور طبیعی و در شرایط عادی برای انسان قابل اجرا نیست. او فرمود که خشم گرفتن مانند آدمکشی سزای مرگ دارد. او گفت که فکر و نگاه شهوتآلود، با عمل زنا همسان است. او طلاق را غیر انسانی اعلام داشت. او سوگند را منع کرد و راستی مطلقِ گفتار را تشویق نمود. او تعلیم داد که پیروانش، نه فقط دوستان، بلکه دشمنانشان را محبت کنند. او یاران خود را از انتقام برحذر داشت. او اعلام داشت که پیروانش باید دینداری را در قلب و باطن خود اجرا کنند، نه در ظاهر و بهمنظور خودنمایی. او خواستار آن بود که انسانها، فارغ از طمع و نگرانی برای مالاندوزی، در پی اجرای ارادۀ خدا بر روی زمین باشند. او شاگردان خود را تشویق کرد که فروتن باشند و با دیگران همانگونه رفتار کنند که دوست دارند با خودشان رفتار شود.
بلی، درست است. همۀ این اصول اخلاقی، خلاف طبع بشر است. کجا انسان میتواند چنین اخلاقیاتی را بهجا آورد؟ کجا انسان میتواند برخلاف طبع خودمحور خویش، دشمن خود را ببخشد و او را محبت کند و از حق خویش بگذرد و بر خشم خود غلبه یابد و بر خواستههای شهوتآلود خویش مسلط گردد؟
پس چرا عیسی این تعالیم را داد؟
پس اگر چنین است، چرا عیسی این اصول را در معروفترین سخنرانی خود تعلیم داد، آن هم در آغاز خدمت خود؟ آیا او واقعاً از پیروانش انتظار داشت که به این اصول اخلاقی عمل کنند؟ آیا او بهتر از هر کس دیگری نمیدانست که هیچ بشری در شرایط عادی نمیتواند مطابق این معیار زندگی کند؟ چرا، او میدانست! پس چرا آنها را تعلیم داد؟ برای درک علت آن، لازم است به شرایطی که در آن این موعظه ایراد شد، توجه کنیم.
عیسای مسیح در یک محیط یهودی به دنیا آمد. از حدود ۱۵۰۰ سال پیش از ظهور او، خدا قوم اسرائیل را برگزیده بود تا قوم خاص او باشد. او بهدست موسی احکام و شریعتی بسیار دقیق و عالی به ایشان بخشید. هدف همه این احکام و فرایض این بود که قوم اسرائیل با سایر اقوام و ملل متفاوت باشند. قوم اسرائیل میبایست همچون ملت برگزیده خدا زندگی کند، نه مانند سایر اقوام. ایشان میبایست "متفاوت" باشند. اما قوم اسرائیل نتوانست انتظارات خدا را برآورده سازد. آنها دائماً برخلاف انتظار خدا رفتار میکردند. بنابراین، خدا نارضایتی خود را از قوم اسرائیل اعلام نمود و وعده داد که در آینده، عصر جدیدی بهوجود خواهد آورد که در آن، قوم خاص خدا را نه یک ملت خاص، بلکه انسانهایی تشکیل خواهند داد از تمام ملل و اقوام که احکام ملکوت خدا را بر دل و وجود خود داشته باشند نه در معابد و پرستشگاههای قومی.
آگاهی از این نکات برای درک موعظه بالای کوه بسیار اساسی است. خدا به هنگام برگزیدن قوم اسرائیل بهعنوان قوم خاص خود، احکام خود را توسط موسی به ایشان داد. مسیح نیز به هنگام آغاز دوره و عصر جدید که خدا وعده داده بود، احکام مربوط به این دوره را به پیروان خود بخشید. مسیح با این احکام و با این موعظه، عصر جدید ملکوت خدا را افتتاح کرد. از اینرو، این موعظه در انجیل متی، در دورۀ آغازین خدمات مسیح ثبت شده است. بنابراین، برای درک تعالیم موعظۀ بالای کوه، باید در نظر داشت که این تعالیم، اصول و مقررات جدیدی بود که خدا میخواست پیروان مسیح با کمک روحالقدس، در زندگی خود پیاده کنند. موعظۀ بالای کوه توصیف کنندۀ شیوۀ زندگی انسان و جامعۀ انسانی در چارچوب فرمانروایی پر فیض خداست.
شیوۀ زندگی در فرمانروایی خدا
اما شیوۀ زندگی در این جامعه و در این فرمانروایی خدا چگونه باید باشد؟ جواب این سؤال، یک کلمه است: "متفاوت!"
عیسای مسیح تأکید میکرد که پیروان راستین او یعنی شهروندان ملکوت و فرمانروایی الهی، باید کاملاً با دیگران متفاوت باشند. آنان سرمشق و الگوی زندگی و رفتار خود را نباید از مردم اطراف خود بلکه باید از او بگیرند، تا به این ترتیب ثابت کنند که فرزندان واقعی پدر آسمانی خود هستند. به همین جهت، شاید آیۀ کلیدی موعظۀ بالای کوه، آیۀ ۸ از باب ششم انجیل متی باشد که میفرماید: «پس مثل ایشان مباشید!»
خدا قبلاً از زبان موسی به قوم اسرائیل فرموده بود: «برحسب فرایض ایشان رفتار مکنید.» خدا همان دعوت را از مسیحیان بعمل میآورد و میخواهد که ایشان متفاوت باشند. موضوع متفاوت بودن در تمام موعظه بالای کوه بسط و پرورش داده میشود. در بخش "خوشابهحالها" به مسیحیان اعلان میشود که خصوصیات و خصائل اخلاقیشان باید با آنچه که مورد تحسین دنیاست، متفاوت باشد. مسیحیان و پیروان مسیح باید همچون نور در تاریکی بدرخشند. اخلاقیات و دینداری ایشان باید از پیشوایان یهود یعنی مذهبیون متظاهر عمیقتر باشد. محبت ایشان نیز باید اصیلتر از امتها (خدانشناسان) باشد. هیچ قسمتی از این موعظه وجود ندارد که در آن به تفاوت و تضاد پیروان مسیح و دیگران اشاره نشده باشد. "متفاوت بودن" موضوع اصلی و مرکزی موعظه است و بقیه موضوعات توضیح دهنده و تشریح کننده آن است.
متفاوت با امتها
در بعضی قسمتها، عیسی پیروان خود را با امتها (غیریهودیان که همه بتپرست بودند) مقایسه میکند. اینها فقط دوستان خود را سلام و محبت میکنند، در حالیکه مسیحیان باید دشمنان خود را نیز دوست بدارند. آنان وردهایی را بعنوان دعا تکرار میکنند بدون آنکه مفهوم آن را درک کنند، در حالیکه دوستداران مسیح باید با تفکر و درک، همچون فرزندان با پدر آسمانی خود سخن گویند. آنها فقط در فکر کسب و تأمین مایحتاج مادی خود هستند، اما مسیحیان باید قبل از هر چیز به فکر برقراری فرمانروایی و عدالت الهی باشند.
متفاوت با مذهبیون سطحینگر
در بعضی قسمتهای دیگر، عیسی پیروان خود را با یهودیان، یعنی مردم بهظاهر مذهبی، و بهخصوص با پیشوایان ایشان یعنی کاتبان و فریسیان مقایسه میکند. او از پیروان خود میخواهد که در دینداری و خداترسی، از تظاهر و ریا بپرهیزند و احکام الهی را بهصورت سطحی و بدون درک عمیق بهجا نیاورند. او خواستار مذهبی بودن قلبی و باطنی بود. به این ترتیب، موعظۀ بالای کوه بر این نکته تأکید دارد که پیروان عیسی باید "متفاوت" باشند، متفاوت هم با مذهبیون ظاهری و هم با امتها.
بیانیۀ مسیحیت
موعظه بالای کوه بهتر از هر قسمت دیگرِ کتاب عهدجدید، اصول اخلاقی مسیحیت را ترسیم میکند. موعظه بالای کوه ارائه دهنده کامل نظام ارزشی و معیارهای اخلاقی مسیحیت است. در آن، طرز برخورد فرد مسیحی با مسأله پول، اهداف و روش زندگی، و نحوۀ روابط او با دیگران ارائه شده است. تمام اینها اصولی است که پیروان مسیح باید در ملکوت و فرمانروایی خدا رعایت کنند. موعظه بالای کوه بیانیه مسیحیت است در خصوص زندگی مسیحی در ملکوت خدا.
اما آیا قابل اجرا است؟
حال بپردازیم به یک سؤال بسیار مهم، و آن اینکه آیا اصول و محتوای این موعظه با زندگی انسان سازگار است یا نه. برای پاسخ به این سؤال، باید جزئیات محتوای موعظه را بهدقت بررسی کرد. این موعظه گرچه شامل مطالب مختلفی درباره رفتارِ متفاوتِ مسیحی است، اما بهعنوان یک مجموعه، بطور شگفتانگیزی منسجم و یکپارچه است. همانگونه که گفتیم، در این موعظه، رفتاری که عیسی از شاگردانش یعنی از شهروندان فرمانروایی و ملکوت خدا انتظار دارد، مطرح شده است. عیسی به قلب و انگیزهها و افکار شاگرد خود اشاره میکند و آنها را مورد موشکافی و تجزیه و تحلیل قرار میدهد. او رابطۀ شاگرد خود را با پدر آسمانیاش توصیف میکند. سپس او را در شبکه روابط اجتماعی قرار میدهد و رفتار اجتماعی او را تعیین میکند. شاگرد عیسی باید رحمکننده و صلججو باشد نه ظالم؛ باید برای اطرافیان خود نور باشد و چون نمک به زندگی آنها طعم و معنی ببخشد؛ او باید همه را دوست بدارد و خدمت کند، حتی دشمنان خود را؛ او باید پیش از هر چیز، زندگی خود را وقف توسعه و پیشرفت فرمانروایی خدا سازد.
تقسیمبندی موعظه
حال برای آنکه این نکات روشنتر گردد، بهتر است مطالب و موضوعات موعظه را به بخشهای مشخص تقسیم کنیم و در مورد هر بخش، توضیح کوتاهی بدهیم. بسیار مفید خواهد بود که کتاب انجیل را در مقابل خود داشته باشید و همراه ما به این بخشها مراجعه کنید.
بخش اول: ۵:۳-۱۲
بخش اول مطالب موعظه سر کوه مسیح، شامل آیات ۳ تا ۱۲ باب پنجم انجیل متی میگردد. این بخش را میتوان "خصوصیات یک مسیحی" نام نهاد. در این آیات است که عیسی "خوشابهحالها" را مطرح میکند. این هشت خوشابهحال، بیانگر هشت صفت و خصوصیت رفتار مسیحی در مقابل خدا و انسان میباشد. عیسی به هر مسیحی که این صفت و رفتار را پیشه خود سازد، وعده برکت آسمانی و الهی میدهد. از اینروست که به او خوشابهحال میگوید.
بخش دوم: ۵:۱۳-۱۶
بخش دوم موعظه در آیات ۱۳ تا ۱۶ باب پنجم انجیل متی یافت میشود. این بخش را میتوان "تأثیر مسیحی بر اطرافیان" نام نهاد. عیسی تأثیری را که یک مسیحی باید بر جامعه خود بگذارد، به نور و نمک تشبیه میکند. این تأثیر مثبت فقط و فقط زمانی میسر خواهد بود که شاگرد مسیح مطابق آن صفات و خصوصیات رفتاری که در "خوشابهحالها" بیان شده، زندگی کند.
بخش سوم: ۵:۱۷-۴۸
بخش سوم موعظه را در آیههای ۱۷ تا ۴۸ این باب از انجیل متی مییابیم و عنوان کلی آن را "دینداری مسیحی" میگذاریم. در این بخش، خداوند عیسی شاگردان خود را دعوت میکند تا به "عمق" احکام و "مقصود" خدا از اعطای آنها بنگرند. کاتبان و فریسیان فقط به ظاهر حکم توجه داشتند؛ در نظر آنان اگر کسی عملِ زنا را انجام ندهد، مطابق حکم خدا عمل کرده است و شخصی است دیندار. اما عیسی توجه شاگردان را به دل معطوف میدارد. شخص حتی اگر عملِ زنا را انجام ندهد، اما دل و فکرش پر از شهوت باشد، به همان اندازه زناکار است. عیسی نگاهها را به انگیزههای درونی و نهان انسان جلب کرد. هرگاه انگیزهها اصلاح شوند، اعمال نیز خودبهخود اصلاح خواهد شد. بهاین شکل است که دینداری (عدالتِ) شاگردان از دینداری کاتبان و فریسیان افزون خواهد شد.
بخش چهارم: ۶:۱-۱۸
آیات ۱ تا ۱۸ از بابِ ششمِ انجیل متی، چهارمین بخش از مطالب موعظه بالای کوه مسیح را تشکیل میدهد و بحث آن پیرامون "عبادت مسیحی" میباشد. عبادت و پرستش شاگرد مسیح باید پیش از هر چیز، واقعی و صادقانه و صمیمانه و با تمام قلب و وجود باشد. مسیحی واقعی نباید مانند مذهبیون متظاهر، با انگیزههای ریاکارانه و خودنمایانه عبادت کند. عبادت او باید در حکم رابطهای خالص و صمیمی با خدای پدر باشد.
بخش پنجم: ۶:۱۹-۳۴
در این بخش، خداوند عیسی به بحث درباره مسأله "دنیادوستی" پرداخت. یک مسیحی نه فقط باید در رفتار و در عبادت با امتها متفاوت باشد، بلکه در تعیین هدف زندگی نیز باید با ایشان فرق داشته باشد. برای یک مسیحی واقعی، هدف زندگی کسب جاه و مال نیست. عیسای مسیح طرز فکر و نگرش پیروان خود را نسبت به ثروت دنیوی و جاه و مقام و قدرت تغییر میدهد. امکان ندارد بتوان هم خدا را پرستش و بندگی کرد و هم ثروت و مقام را. باید میان خدا و دنیادوستی، یکی را انتخاب کرد. مردم دنیوی و خدانشناس در زندگی هدفی ندارند جز کسب ثروت و مادیات. تمام تلاش آنان معطوف به همین هدف میباشد. آنها در این راه متحمل رنج، مشقت، اضطراب و غصه میگردند. شاگرد واقعی مسیح، در ضمن اینکه میداند به خوراک و پوشاک و آشیانه نیاز دارد، اما میداند که خدا بیش از او به فکر نیازهای اوست؛ او میداند که سرچشمۀ اصلی همۀ مواهب، خداست. بدون خدا، ثروتمندترین انسانها نیز قادر به بهره بردن از کوچکترین لذات زندگی نیستند. پس، عیسی شاگردان خود را تشویق میکند که پیش از هر چیز، به فکر خدا و اجرای احکام او بر روی زمین باشند و برای مادیات مانند بیایمانان غصه نخورند. به گفتۀ دیگر، هدف مسیحی در زندگی، مادیات نیست بلکه شناخت خداست و انجام ارادۀ او.
بخش ششم: ۷:۱-۲۰
در این آیات، مسیح به بحث درباره "روابط" میپردازد. شخص مسیحی در شبکهای پیچیده از روابط با انسانها قرار دارد. رابطه او با انسانها ارتباط نزدیکی با رابطه او با مسیح دارد. اگر رابطه شخص مسیحی با عیسای مسیح درست باشد، روابطش با دیگران نیز درست خواهد بود. او قادر خواهد شد روابط قدیمی خود را اصلاح کند و با اشخاص جدیدی ارتباط برقرار کند. شاگرد مسیح با این حالت جدید که آکنده از محبت و ایثار است، در روابط خود با دیگران، از ایشان ایراد نمیگیرد و انتقاد نمیکند، بلکه میکوشد ایشان را خدمت کند. او در روابطش با دیگران اگر دچار مشکلی شد، سعی نمیکند طرف مقابل را محکوم کند و خودش را تبرئه، بلکه میکوشد عیب و تقصیر خود را نیز بیابد و آنها را اصلاح کند. او در روابطش با دیگران، این گفته را سرمشق خود قرار میدهد که "آنچه خواهید که مردم به شما کنند، شما نیز بدیشان همچنان کنید."
بخش هفتم: ۷:۲۱-۲۷
این بخش به بحث درباره "تعهد مسیحی" اختصاص دارد. این بخش، نقطه اوج موعظه مسیح است. او فرمود که او را "خداوند یا سرور" خطاب کردن کافی نیست. مسأله اصلی این است که آیا به آنچه میگوییم واقعاً اعتقاد داریم یا نه، و به آنچه میشنویم عمل میکنیم یا نه. بهعبارت دیگر، باید دید که آیا مسیحی، به مسیح و به کلام او احساس تعهد میکند یا نه. سرنوشت ابدی او به این تعهد وابسته است. دانا کسی است که مسیح را اطاعت میکند. چنین شخصی، خانه ابدیت خود را بر بنیادی استوار بنا میکند که طوفانهای مشکلات و نومیدیها بر آن چیره نخواهد شد.
با مطرح کردن چنین تعهدی، مسیح موعظه بالای کوه را به پایان رساند. کسانی که آن روز سخنان عیسی را شنیدند، شگفتزده شدند، زیرا عیسی مانند علمای دینی و مفسرین تورات سخن نگفت بلکه مانند کسی که عطا کننده دین و شریعت است. بلی، او خود کسی بود که احکام دینی را وضع کرده بود. او سرچشمه همه احکام بود. او خود تفسیر همه احکام و معنی عمیق آنها بود.
چه کسی میتواند اجرا کند؟
ما به این ترتیب، خلاصهای از تمام مطالب موعظه بالای کوه را از نظر گذراندیم. اما آیا میتوانیم این اصول را در عمل و در زندگی خود پیاده کنیم؟ آن هم در دنیای پیچیده قرن بیستم؟ در مقابل چنین سؤالی است که عدهای راه افراط پیموده، میگویند که این اصول، در چارچوب سخن و نظریه بسیار عالی است، اما فاقد جنبه عملی است. بعضی دیگر نیز تفریط کرده، میگویند که این اصول را به سادگی میتوان در زندگی روزمره پیاده کرد. اما پاسخ درست، نه در نگرش افراطی است و نه در نگرش تفریطی. پاسخ صحیح این است که این اصول را هیچ انسانی نمیتواند در زندگی خود پیاده کند، مگر آنانی که از سر نو متولد شده و طبیعتی نو و دگرگونشده یافته باشند. فقط چنین افرادی قادرند این اصول ملکوتی را در زندگی خود به اجرا درآورند، افرادی که درخت درونشان را "نیکو گرداندهاند" (۱۲:۳۳). پس موعظه بالای کوه فقط و فقط خطاب به کسانی است که تولد تازه یافتهاند و وارد ملکوت خدا گردیدهاند. اما آنانی که بیرون از ملکوت بسر میبرند، نه خواهند توانست این اصول را بجا آورند و نه مایل به انجام آنها خواهند بود.
در شمارههای بعدی، به بررسی جزئیات آیات هر یک از هفت بخش این موعظه خواهیم پرداخت.
ترجمه و اقتباس: آرمان رشدی