نگریستن از دیدگاه خدا
۴ دقیقه
در روزهایی که قیام خداوند ما عیسی مسیح را جشن میگرفتیم، به ماجرای دو شاگردی که به عموآس میرفتند فکر میکردم (لوقا ۲۴:۱۳-۳۶). «روز یکشنبه بود، سومین روز پس از مرگ خداوند ما بر روی صلیب. آن یازده شاگرد در اورشلیم از ترس رؤسای یهود در خانهای مخفی بودند. سایر پیروان نیز در بهت و حیرت بهسر میبردند و نمیتوانستند باور کنند که برای کسی که تنها امید قوم اسرائیل بود، ظرف چند ساعت، چنین اتفاقی افتاده باشد. دو نفر از این پیروان که خارج از اورشلیم، در دهکدهای بهنام عموآس اقامت داشتند، بهسوی آنجا حرکت کردند.
در راه، بههنگام گفتگو در باره تمام این وقایع، مردی با آنان همراه میشود. گویا او از این وقایع بیخبر بود. ماجرا را برایش بازگو کردند. او نیز از کتب مقدسه برای ایشان تشریح کرد که چرا مسیح میبایست رنج بکشد تا به جلال خود برسد. سرانجام دریافتند که او کسی جز عیسی نبود.»
ماجرای آن دو پیرو میتواند برای ما بسیار آموزنده باشد. آنان وقایع سه روز گذشته را از دیدگاه خاصی میدیدند، دیدگاه خاص خودشان، دیدگاهی که الزاماً دیدگاه خدا نبود. سخت در گفت و گو بودند؛ وقایع را تجزیه و تحلیل میکردند و قطعاً مأیوس و سرخورده و غمگین بودند، چرا که عیسی به آنان فرمود: «چه حرفهاست که ... راه را بهکدورت میپیمایید؟»
از دیدگاه خاص آنان، امیدها برباد رفته بود و "پادشاهی" که به او امید بسته بودند، بر صلیب کشته شده بود. آن دوازده شاگرد نیز هر یک به نوعی میدان را خالی کرده بودند: یهودا علیه "پادشاه" توطئه چیده بود و عملاً ستون پنجم شده بود؛ پطرس در مقابل یک دختر بچه تعلق به "پادشاه" را انکار کرده بود؛ بقیه نیز پا بهفرار گذاشته بودند. از دیدگاه آنان، همه امیدها نقش بر آب شده بود. علاوه بر اینها، بعضی از زنانی نیز که پیرو عیسی بودند، "از دیدگاه آنان" از شدت افسردگی، دچار هذیان و توهم شده بودند و تصور میکردند که پادشاه زنده شده است!
"دیدگاه خاص آنان" مانع دیدن حقیقت شده بود! طبق انجیلها، عیسی سه بار، در موقعیتهای گوناگون، خبر داده بود که خوار خواهد شد، بهدست رؤسای قوم به خدانشناسان سپرده خواهد شد، و کشته شده، روز سوم بر خواهد خاست. "دیدگاه خاص آنان" چشمان ایشان را بسته بود. حتی وقتی وقایع همانگونه رخ داد که عیسی پیشگویی کرده بود، حتی وقتی خبر برخاستنِ او، یعنی درست همان چیزی که عیسی فرموده بود، بهگوششان رسید، آنان قادر نبودند "ببینند" چون "دیدگاه خاص" خودشان چشمانشان را بسته بود. آنان قادر به درک مسائل نبودند و در بهت و حیرت بهسر میبردند.
عیسی ایشان را ملامت کرد: «ای بیفهمان و سستدلان از ایمان آوردن به آنچه انبیا گفتهاند.» او شروع نمود به تشریح علت آمدن مسیح و رنجهای او. آن دو میبایست بیدار میشدند. اما هنوز چشمانشان بسته بود. آنها او را با اصرار به خانه دعوت کردند؛ عیسی خود خوراک را برکت داد، کاری که بر خلاف عرف بود، زیرا صاحبخانه معمولاً دعای شکرگزاری را انجام میداد. آن دو شاید با دیدن جای میخها در دستهای عیسی، او را شناختند؛ نمیدانیم. علت هر چه بوده باشد، در یک لحظۀ خاص چشمان ایشان باز شد و حقیقت را دیدند، نه از "دیدگاه خودشان" بلکه از "دیدگاه خدا"!
آنگاه که مسائل را "از دیدگاه خدا" دیدند، گفتگویشان تغییر کرد. به یکدیگر گفتند: «دیدی وقتی در راه با ما صحبت میکرد، ... چطور دلها در سینههایمان میتپید؟» فکر و تصمیمشان نیز عوض شد. آنان از اورشلیم به خانه باز میگشتند. چرا؟ چرا در چنین لحظات بحرانی، بهجای ماندن در کنار آن یازده، به خانه خود بازگشتند؟ بههر حال، با تغییر دیدگاه، تصمیمشان نیز عوض شد. برخاستند و به اورشلیم شتافتند. نه فقط گفتگویشان عوض شد، بلکه اکنون تبدیل به شاهدان مسیح نیز شده بودند. آنها شتافتند تا شهادت دهند که عیسی را زنده دیدهاند. شهادت آنان ایمان آن یازده را تقویت کرد. چیزی نگذشت که خودِ عیسی در آن میان ظاهر شد. آن یازده نیز او را دیدند و چشمانشان باز شد. آنان نیز اکنون امور را "از دیدگاه خدا" میدیدند.
من و شما امور را از چه دیدگاهی میبینیم؟ آیا با اصرار به "دیدگاه خاص خود" چسبیدهایم؟ ما نیز ممکن است مانند آن دو، حاضر نیستیم حقایقی را که در کلام گفته شده، بپذیریم؛ سعی داریم آنها را از دیدگاه خودمان تعبیر کنیم. چنین، ما نیز مانند آن دو مسیر زندگی را "بهکدورت خواهیم پیمود"، بدون امید، بدون شادی! از دیدگاه انسان، زندگی امری است مأیوسکننده و بدون هدف؛ از دیدگاه خدا، زندگی یعنی امید به حیات جاودانی و سعادت ابدی در ملکوت خدا؛ یعنی قیامت و قوت آن؛ یعنی پیروزی با مسیح در جایهای آسمانی.
ما نیز نیاز داریم همچون آن دو شاگرد، در یک لحظه، چشمانمان گشوده شود و آنگونه ببینیم که خدا میبیند، با قوت قیامت، "از دیدگاه خدا"!