سیر اندیشه در دنیای الهیات مسیحی/۱
۷ دقیقه
بسیار خوشوقتیم که میتوانیم در این سلسله از مقالات، به بررسی این نکته بپردازیم که متفکرین مسیحی در طول قرون و اعصار، چه عقاید و نظراتی در خصوص تعالیم و آموزههای مسیحیت داشتهاند و مسیحیت را بهطور کلی چگونه میدیدهاند. ما میخواهیم بدانیم که بزرگان اندیشه در مسیحیت، در دورههای مختلف، مسائلی نظیر الهامی بودن کتابمقدس، شخصیت و الوهیت مسیح، تجسم او، ارتباط میان طبیعت الهی و بشری او، نجات و کفاره مسیح، روحالقدس، بازگشت مسیح و معاد، احتمال لغزش و از دست دادن نجات بعد از دریافت تولد تازه، و مسائلی نظیر اینها را چگونه درک میکردهاند.
جنبههای مختلف این قبیل نکات الهیاتی در کتابمقدس همیشه بهطور جامع بیان نشده است؛ لذا در هر دوره، متفکرین مسیحی نظرات خاصی در مورد آنها ابراز داشتهاند که بعضاً با یکدیگر تفاوت فلسفی ظریفی داشته است. هدف این رشته از مقالات، بررسی این آراء و سیر تحول و تکامل آنهاست.
یک مسیحی متعهد باید میراث الهیات خود را جدی بگیرد، یا به گفته کارل بارت (Karl Barth)، عالم الهیات قرن بیستم، "نمیتوان مسیحی بود و به اندیشههای الهیاتی گذشته... توجهی نکرد." مسیحیان در هر دوره، با مسائل الهیاتی درگیر بودهاند، از این رو ضروری است که ما با گذشته آشنایی داشته باشیم تا برای مطالعات و بحثهای امروز، اساسی محکمتر بدست آوریم. در این سلسله از مقالات، ما به تحولات مهم الهیات در چهار دورۀ ذیل خواهیم پرداخت: دوره پدران کلیسا (سالهای ۱۰۰ تا ۴۵۱)؛ دوره قرون وسطی و رُنِسانس (۱۰۰۰تا ۱۵۰۰)؛ دوره اصلاحات و بعد از اصلاحات (۱۵۰۰ تا ۱۷۰۰)؛ دوره جدید (۱۷۰۰ تا به امروز).
این مقالات عمدتاً بر اساس کتاب An Introduction to Christian Theology نوشتۀ Alister McGrath، یکی از متألهین بزرگ انگلیسی تهیه شده است. مکگراث استاد دانشگاه آکسفورد انگلستان و رجنت کالج کانادا میباشد.
دوره پدران کلیسا
سالهای ۱۰۰ تا ۴۵۱ میلادی (بخش اول)
دورهای که ما آن را "دوره پدران کلیسا" مینامیم، از زمان خاتمه نگارش عهدجدید (حدود ۱۰۰ میلادی) آغاز و به شورای کالسِدون (۴۵۱، Chalcedon) ختم میشود. این دوره به این علت "دوره پدران کلیسا" نام گرفته که چهرههای برجستهای که "پدر کلیسا" نامیده میشوند، در آن میزیستهاند، چهرههایی نظیر ژوستینِ شهید، ایرِنیوس، اُریجن، ترتولیان، و آگوستین. با اینکه کلیسا در برخی از بخشهای این دوره تحت جفا بود، اما با اینحال، الهیات مسیحی به شکوفایی چشمگیری دست یافت، طوری که اثرات آن تا به امروز نیز در کلیسا مشهود است. در این شماره، به سه عرصه از الهیات نگاه میافکنیم که مورد بحث و جدل فراوان بوده ولی آخرالامر، راهحل کلی برای آنها یافت شد.
گستره کانُن عهدجدید
الهیات مسیحی ریشه در کتابمقدس دارد، اما در دوره پدران، هنوز روشن نبود کدام نوشتهها میبایست جزو عهدجدید و در نتیجه جزو کتب مقدسه بهشمار آیند، یا در اصطلاح فنی، کدام کتابها میبایست جزو کانُن عهدجدید بهحساب آیند. کلمه "کانُن" (Canon)، به زبان یونانی، به معنی خطکش، محدوده، یا معیار و میزان است. پدران کلیسا تحت هدایت روحالقدس و با توجه به ضوابطی خاص و دقیق، تعیین کردند که کدام نوشتهها باید جزو این "محدوده" یا کانُن قرار گیرد و کلیسا آنها را بهعنوان کتب صاحب اقتدار و مرجعیت (Authoritative) بپذیرد. زمانی که عهدجدید نوشته میشد، اصطلاح کتابمقدس به عهدعتیق اطلاق میشد، اما از همان دوران اولیه، پدران کلیسا نظیر ژوستینِ شهید (۱۰۰ تا ۱۶۵) اناجیل و کتاب اعمال را عهدجدید مینامیدند و اصرار داشتند که جامعه مسیحی، آنها را دارای همان اقتدار و مرجعیت عهدعتیق بداند. در پایان قرن دوم، این توافق در میان مسیحیان وجود داشت که چهار انجیل، اعمال رسولان، چهارده رسالۀ پولس (عبرانیان را اثر پولس میدانستند) و مکاشفه، کتب الهامی میباشند. در کانُنی که شخصی به نام موراتوری در قرن هشتم کشف کرده و به کانُن موراتوری (Muratorian Canon) مشهور است و گمان میرود که به سال ۱۸۰ مربوط باشد، ۲۲ کتاب از کتب عهدجدید نام برده شده است.
آتاناسیوس که بین سالهای ۲۹۶ تا ۳۷۳ زندگی میکرد، در نامهای که خطاب به کلیساهای مختلف نوشته، ۲۷ کتاب عهدجدید را همانگونه که امروز مورد پذیرش است، بهعنوان کتب کانُنی نام برده است. در خصوص پذیرش یا عدم پذیرش کتابهایی نظیر رسالۀ یعقوب، رسالۀ اول کلِمِنت (Clement، اسقف روم پیش از پایان قرن اول)، و کتاب دیداکه (کتاب تعلیمات کلیسایی مربوط به اواخر قرن اول)، مباحثاتی وجود داشته که سرانجام رساله یعقوب بهعنوان کتاب کانُنی پذیرفته شد. در میان کلیساهای غرب، تردیدهایی در خصوص کتاب عبرانیان وجود داشت زیرا به هیچ رسولی مستقیماً اِسناد نشده بود؛ در میان کلیساهای شرق نیز تردیدهایی در زمینه کتاب مکاشفه وجود داشت.
نکته مهمی که باید متذکر شد این است که در این دوره نوشتههای بسیاری در دسترس بود که ادعا میشد الهامی و اصیل هستند، اما در میان کلیساها توافقی خارقالعاده وجود داشت در این خصوص که چه کتابی کانُنی است و چه کتابی نیست. علت این امر این بود که کلیسا سعی نمیکرد اقتدار خود را بر این نوشتهها تحمیل کند، بلکه فقط آن نوشتههایی را که قبلاً صاحب اقتدار و مرجعیت بود، مورد تشخیص و پذیرش قرار میداد. به گفتۀ ایرِنیوس (Iranaeus)، "کلیسا بوجود آورندۀ کانُن نیست، بلکه فقط آن را مورد شناسایی قرار میدهد، و آن را دریافت و حفظ میکند." زمانی که شورای کارتاژ در سال ۳۹۷ تمامی کتب عهدجدید را مورد تأئید قرار داد، در واقع فقط آنچه را که قبلاً حقیقتی پذیرفته شده بود، بهطور عمومی و علنی اعلام داشت.
نقش سنت
در قرن دوم، یک جریان فکری بوجود آمد که مدعی بود که انسان میتواند بهوسیله "معرفتی" خاص (به یونانی gnosis) نجات یابد. این جریان فکری که تفکر گنوستیکی (Gnosticism) نام داشت، تشابه نزدیکی با مسیحیت داشت، زیرا هم از نام مسیح استفاده میکرد و هم از گزیدههایی از کتابمقدس برای اثبات اصول عقاید خود سود میجست. تفکر گنوستیکی کلیسا را واداشت تا در خصوص نقش سنت (Tradition) جدی بیندیشد. کلمه لاتین که برای سنت بکار میرود، به معنی "انتقال عقاید، آداب و رسوم از گذشته به زمان حال" میباشد. ایرِنیوس (۱۳۰ تا ۲۰۰) در مقابل تفکر گنوستیکی به دفاع از مسیحیت راستین پرداخت. او نوشته است که گنوستیکها عقاید خود را تحت عنوان مسیحیت تبلیغ میکنند، درحالیکه کلیسا سنت رسولان یعنی انجیلی را که ایشان موعظه میکردند و در کتب کانُنی محفوظ است، به نسلهای بعدی منتقل کرده است. برای پدران اولیۀ کلیسا، سنت هیچگاه به معنی رسوم و قواعد انسانی نبود. سنت آنان را کمک میکرد تا از خودشان دو سؤال حیاتی در خصوص هر تعلیمی بپرسند؛ سؤال نخست اینست که آیا این تعلیم با تعلیم رسولان که در کتب عهدجدید یافت میشود و توسط کشیشان کلیسا انتقال یافته است، سازگاری دارد یا نه؟ این امر علیالخصوص برای ایرنیوس مهم بود زیرا او شاگرد پولیکارپ، اسقف اسمیرنا بود که در سال ۱۶۵ شهید شد؛ پولیکارپ نیز شاگرد یوحنای رسول بود.
ایرنیوس به درستی اعتقاد داشت که تعالیمی که او از پولیکارپ دریافت داشته، از رسولان آمده، درحالیکه گنوستیکها نمیتوانستند چنین ادعایی بکنند. سؤال دوم این بود که آیا تعلیم مورد نظر، توسط کلیه جوامع و کلیساهای مسیحی، صرفنظر از نژاد و زبان، مورد پذیرش واقع شده یا نه؟ ترتولیان (۱۶۵ تا ۲۲۵)، یکی دیگر از پدران اولیه کلیسا، با تأسف اظهار داشته که بعضی افراد معنی کتبمقدسه را تحریف میکنند تا نظرات خود را اثبات کنند، اما سنت میتواند کلیسا را از تعابیر و تفاسیر غریب و منحرف محفوظ دارد. به این ترتیب، سنت در حکم منبع جدیدی برای مکاشفه نبود، بلکه وسیلهای بود تا کلیسا را نسبت به مکاشفه کتابمقدس امین نگاه دارد.
تدوین اعتقادنامههای بینالکلیسایی
در دوره پدران کلیسا، شوراهای مهم بینالکلیسایی تشکیل شد و اعتقادنامههایی تدوین کرد که اساس ایمان تمام فرقههای مهم مسیحیت را تشکیل داد. در این دوره، دو اعتقادنامه بسیار مهم بوجود آمد؛ اولی، اعتقادنامه رسولان بود و دیگری، اعتقادنامه نیقیه.
اعتقادنامه رسولان درواقع اعلامیه ایمان مسیحی است. نخستین اشاره به آن در نامه آمبروز به سال ۳۹۰ یافت میشود. در زمان او، اعتقاد عمومی بر آن بود که این اعلامیۀ ایمان توسط رسولان مسیح تدوین شده است. در قرون وسطی، این اعتقادنامه در مراسم تعمید قرائت میشد. در این اعتقادنامه، به کار و نقش پدر و پسر و روحالقدس اشاره شده و تأکید خاصی بر روی کار مسیح شده است. این تأکیدات مسیحیت را از دین یهود متمایز میساخت. در این اعتقادنامه، به کلیسا، روز داوری، و قیامت تأکید شده است، یعنی مسائلی که در قرن اول بسیار حاکم بود.
اعتقادنامه نیقیه در پایان شورایی که در شهر نیقیه (واقع در ترکیه امروز) منعقد شد، تدوین گردید. این شورا به دستور کنستانتین، امپراطور وقت در سال ۳۲۵ برگزار شد و علت آن مناقشهای بود که آریوس بوجود آورده بود که میگفت مسیح از ذات و وجود خدا نیست. در اعتقادنامه نیقیه تصریح شده که مسیح "خدا از خدا" و "همذات با پدر" میباشد.
این دو اعتقادنامه حاکی از توافق کلی است که در پایان دروه پدران کلیسا در خصوص مسائل اصلی ایمان مسیحی وجود داشته است.
به این ترتیب، در دوره پدران کلیسا، معین شدن کانُن عهدجدید، نقشی که سنت ایفا کرد، و تدوین اعتقادنامههای کلیسایی همگی کمک کرد تا الهیات و اعتقادات مسیحیت شکل مشخص و معینی به خود بگیرد. همۀ اینها اساس و بنیاد الهیات مسیحی را تا به امروز تشکیل میدهد. اکنون که عوامل دخیل در شکلگیری الهیات را در دوره پدران کلیسا بررسی کردیم، میتوانیم به جزئیات برخی مسائل الهیاتی که در سیر اندیشه مسیحیت حائز اهمیت میباشند، بپردازیم. شما را دعوت میکنیم که تحول این اندیشه و الهیات را در شماره بعد مطالعه بفرمایید.