تأملاتِ روحانی/۱۳
۱ دقیقه
(قطعه شعر زیر را یک خوانندۀ عزیز افغانی ارسال داشته. شعر درد غربت است از وطن و شِکوهای است به درگاه خدا.)
خاموشی خدا
خداوندا، مرا خنده بر لب نیست
به هر سویی که بینم غیر شب نیست
زمین در آتش بیداد سوزد
تو خاموشی، گمانم هیچ گپ نیست
اما وطن نیست
مرا شوری به دل، تابی به تن نیست
به غیر آه و ناله کار من نیست
روانم را بسوزد رنج غربت
همه چیزم بود، اما وطن نیست
از این آهن
ز اوج آسمان آهن ببارد
به کوه و دشت و در دامن بمیرد
ازین آهن نماند زنده آدم
اگر در نبدی از روزن ببارد
قایق در گل
آیا دانندهی رمز دقایق
مرا در گِل فرو گردیده قایق
به دست دیگران مگذار ما را
ندارد باد پروای شقایق
(از شاعر معاصر افغانی، بیرنگ کوهدامنی)
بسیاری از اشخاص در پی کسی هستند که گوشی شنوا داشته باشد. آنان چنین شخصی را در میان مسیحیان نخواهند یافت زیرا مسیحیان هنگامی که باید گوش کنند، سخن میگویند. کسی که به سخن برادر خود گوش نمیسپارد، به سخن خدا نیز گوش نخواهد سپرد... کسی که نمیتواند با صبر و تحمل مدتی طولانی به سخن کسی گوش فرادهد، یقیناً سخنش ارتباطی به نیاز شخص مقابل نخواهد داشت. چنین شخصی هرگز نمیتواند حقیقتاً با دیگران سخن بگوید و البته خود وی نیز از این موضوع آگاهی ندارد.
دیتریش بونهوفر
خوشابحال ماتمیان
در زندگی مسیحی، شادی جزو وعدههای شیرین برای یک مسیحی است و این جنبه از زندگی مسیحی به مقدار زیادی مسیحیت را از مذاهب دیگر متمایز میکند. اما گاهی آنقدر بر این موضوع تکیه میکنیم که اهمیت اندوه و ماتم را نادیده میگیریم و در نتیجه نه تنهاتجربه ما از شادی تبدیل به یک تجربه سطحی میگردد، بلکه از برکات غم و اندوه و ماتم نیز نصیبی نمیبریم!
در مکاشفه 10:9 وقتی که یوحنای رسول خود را در برابر فرشتهای میبیند که کتابچه کوچکی بهدست داشت، فرشته به او میگوید: ? (کتابچه) را بگیر و بخور که اندرونت را تلخ خواهد نمود، لکن در دهانت چون عسل شیرین خواهد بود.
در روبرو شدن با کلام خدا، در حقیقت تلخی دنیا و گناه را میبینیم، تلخی دور بودن ازخدا و سازش با دنیا و اندوه برای مردمانی که سخت در گره مشکلات و نابسامانیها و افکار سردرگم خود، ناامید و گمگشتهاند و هیچ راه و امیدی برای فرار از منجلاب تاریکی، گناه و غم نمیبینند. در نتیجه، همین اندوه محرکی میشود که کلام امیدبخش خدا را بیان کنیم و در تاریکی، نور بتابانیم و در تشنگی روحانی، آب حیات را! در این صورت بازگو کردن کلام خدا و اثر آن در زندگی مردم، شیرینتر از عسل است.
در روبرو شدن با کلام خدا، در حقیقت با وجود تلخ خود روبرو میشویم، آنچه باعث سرافکندگی و ضعف روحانی ماست، به ما مشهود میشود. اما همین تلخی سبب میشود که کلام خدا را الگوی زندگی خود قرار داده، از آن اطاعت کنیم و وعدههای آن را غذای زندگی خود سازیم. کلام او برای ما آب و نان میشود. بلی، شیرینتر از عسل!
اما جنبه دیگری از اندوه وجود دارد که اهمیت ماتم و غم را به اندازه شادی و خوشی برای یک مسیحی واضح میکند. باز هم در مکاشفه 11:4 در باره دو شاهدی که قدرت زیادی به آنها داده شد، میخوانیم که پلاس یا جامه عزا به تن داشته، نبوت میکردند.
با مطالعه این باب به این فکر میافتیم که یک مسیحی هنگامی که پلاس و جامه عزا به تن دارد نیز پر قدرت است، زمانی که قلب او با ضربان قلب خداوندش میتپد و آنچه روحالقدس را محزون میکند، او را هم محزون میکند، زمانی که همدرد رنجهای مسیح میشود و به بیعدالتیها و بیانصافیهای دنیا با چشم عیسی مینگرد، از قساوت قلب همنوعانش رنج میکشد و اشک میریزد، زمانی که اجازه میدهد درد و رنج و فقر اطرافش قسمت او بشود و در اعماق وجودش اثر بگذارد و همراه با دیگران و به نمایندگی آنها ماتم کند.
بلی، زمانی که در مقابل دو دستگی بین مسیحیان، نفاقها، سردشدن کلیسا و خراب شدن بدن مسیح یا جفاها نسبت به خواهران و برادران، خود را خوشبخت و سربلند نمیداند که در این بدبیاریها سهمی ندارد بلکه درست مانند یکی از آنها خود را درگیر میبیند، اندوه را حس میکند و با آنها ماتم و توبه میکند. آنجاست که گله جای خود را به گریه و شکایت جای خود را به ندامت و بیخیالی جای خود را به سوگواری میدهد. اندوه و نوحه تبدیل به توبه میشوند و توبه باعث بخشش شده، دید روحانی میدهد و در نتیجه، خطمشی خدا نمایان شده، و اطاعت شادی عمیق و واقعی و بجاماندنی میآفریند.
مژده
عیسی به مسأله رنج نه پاسخی فلسفی، بلکه پاسخی وجودی داد. او به من نمیگوید که چرا وقایع ناگوار اتفاق میافتد، اما میگوید که خدا در مورد این وقایع چه احساسی دارد. من به واکنش عیسی به خواهران دوستش، ایلعازر مینگرم و نیز به واکنش او به آن جذامی که از دروازههای شهر بیرونش کرده بودند. ما با نگاه کردن به عیسی میتوانیم صورت خدا را ببینیم و این صورت، صورتی است غرق در اشک!
فیلیپ یانس