گفتگویی در مورد تعصب و تنفر
۳ دقیقه
با آقای حسام مرتضوی در مورد تعصب و تنفر گفتگویی داشتیم که در این قسمت از نظرتان خواهد گذشت.
۱) بطور مختصر برای ما توضیح دهید که چگونه غرور و تعصب و تنفر ناشی از عقدههای کودکی میتواند شخصی را که فکر میکند در قدرت و پیروزی است به نابودی بکشاند؟
شما در مورد شهادت مراد هم میبینید که دوران کودکی چگونه میتواند در هویت آینده شخص نقش مهمی بازی کند. پدر مراد در یک دعوای خانوادگی که میتوانست حکیمانه عمل کند پسر را مقصر دانست و او را با اخراج از خانه مجازات کرد. کانون گرم خانواده بعنوان تأمینکننده نیازهای عاطفی شخص از بین میرود و بجایش عدم اعتماد، بدبینی و در نهایت تنفر نسبت به دیگران قرار میگیرد. حس تنفر در چنین شخصی مرتب در حال اوج گرفتن است. فکر میکند در حقش ظلم شده بطوری که خودش را محق میداند که از دیگران انتقام بگیرد. بجای روح بخشش و گذشت لذت انتقام سراسر وجودش را پر میکند. ممکن است خودش احساس بزرگی کند ولی این احساس کاذب است. او قربانی خانواده و محیط و روابط عاری از محبت شده و برای همین به هیچکس اعتماد ندارد. در مورد ازدواج و همسرش میبینید که این بیاعتمادی آنجا هم است. کلاً نگاهش به زنها بدبینانه و شکاک است. این افراد از غم و غصه درونی رنج میبرند. ناامیدی، کینه، تعصب و غرور در وجودش شکل میگیرد. شخصی که از همه تنفر دارد هیچ محیطی را نمیتواند امن و بیخطر احساس کند و همیشه در حال تعدی به دیگران است.
۲) در اطراف ما افرادی هستند که از این عقدههای درونی رنج میبرند و همیشه میخواهند بر همه چیز تسلط داشته باشند. ما چطور میتوانیم با رفتارمان این وضعیت رو تعدیل کنیم؟ بهتر است بگوییم از دست ما چه کاری برمیآید؟
بهتر است این سؤال را بکنم که با چه چیزی میتوانیم با نفرت مقابله کنیم؟ چه چیزی است که قدرتی مافوق نفرت و تعصب دارد؟ ما میدانیم که محبت و عشق بالاترین و عظیمترین قدرت را دارد. در مقابل ظلم و تعدی و تنفرِ شخصی مثل مراد، ما سلاحی برندهتر از محبت نداریم که بکار ببریم. باید بدانیم که نباید روح تلافی در ما باشد. قسمت جالبی در سرگذشت مراد که میگوید "همسرم بسیار فروتن بود و میپذیرفت و همیشه در مقابل خودخواهیهای من کوتاه میآمد". باید بدانیم که باید در مقابل این افراد در محبت کوتاه بیاییم. با اینطور اشخاص نمیشود مقابله کرد و درگیر شد. به روشهای مختلف باید محبتمان را به آنها ابراز کنیم.تا بدانند که ما دوستشان داریم. سعی کنیم در آنها اعتمادی ایجاد کنیم که فاقدش بودند. محیطی گرم و صمیمی که شخصی مثل مراد حتی از خانواده اش ندیده بود.
کلام خدا میگوید: "مغلوب بدی مشو بلکه بدی را به نیکویی مغلوب ساز."
۳) خداوند تنها کسی است که قادرِ محبت را برای ما تشریح کند. توضیح بدهید که تبدیلی که خداوند در زندگی شخصی مثل مراد انجام میدهد چطور است و چطور شخص حقیقتاً آزاد میشود؟
خداوند در جایی با محبت الهی خودش وارد عمل میشود و قلب مراد را تسخیر میکند. این محبت از طریق رابطه با همسرش که بیشتر بر اساس بدبینی و تجاوز و تعصب کور بنا شده بود عملی شد. محبتی در قلب مراد آمده بود که تأثیرش به نزدیکترین کس در زندگی یعنی همسرش رسید. محبت مسیح باعث شد که همسرش تبدیل به یک دوست و همراه شود و مراد واقعاً عاشق همسرش شد. این محبت میتواند بدبینی، عصبانیت، خشم، تنفر و انتقام رو از بین ببرد.
خدا با محبت خودش که باعث بخشش میشود، میتواند توبه حقیقی در ما بوجود بیاورد. قدرت بخشیدن باعث میشود همۀ آنهایی را که فکر میکنیم در زندگی ما تعدی و ظلم کردند و ما باید از آنها انتقام بگیریم را مورد عفو قرار بدهیم. قبلاً این قدرت بخشش در ما نبود ولی با محبت مسیح و قدرت روح خدا توانایی پیدا میکنیم که مثل خود مسیح دیگران رو ببخشیم.
رابطهمان با دیگران عوض میشود. مسیح باعث میشود که بجای اینکه دیگران را نفرت کنیم برایشان دعای خیر و برکت کنیم. ما با قدرت مسیح برای دیگران شفاعت میکنیم. این تبدیل بزرگی است که انسان نمیتواند با قدرت خودش انجام دهد. مراد در شهادتش چه زیبا میگوید که "من که عاشق انتقام بودم و لذت میبردم از اینکه از برادر و خواهرم انتقام بگیرم، اکنون دعاگوی آنها هستم". این تبدیلی است که مسیح در زندگی شخص انجام میدهد.