چند وقت پیش در یکی از نشریات امریکا1 مطلبی خواندم که مرا کنجکاو کرد در مورد "انجیل تندرستی و ثروت" بیشتر تحقیق کنم. این نشریه به بررسی نقشی پرداخته بود که بدعت "انجیل تندرستی و ثروت" در ایجاد بحران اقتصادی ایفا کرده است - بحرانی که از امریکا شروع شد و به اکثر مناطق دنیا سرایت کرد. نویسنده مقاله به این نکته اشاره کرده بود که بحران قرض و پدیدۀ مصادرۀ مسکن بهویژه در مناطقی از امریکا حادتر بوده است که کانون محبوبیت کلیساهای مروّج "انجیل تندرستی و ثروت" بودهاند. بسیاری از اعضای این کلیساها که اکثراً فقرای سیاهپوستِ ساکن جنوب و غرب امریکا هستند با شنیدن موعظاتی در این باره که خدا میخواهد آنها ثروتمند باشند، تشویق شدند دست به ریسکهای مالی بزرگی بزنند: خانههایی بخرند که در توان مالیشان نبود و از کارتهای اعتباری استفاده کنند که استطاعت بازپرداخت آن را نداشتند. تصور این مسیحیان این بود که دارند "مثبت میاندیشند" و "گام ایمان" برمیدارند تا شاهد "معجزۀ مالی" در زندگیهای خود باشند. نویسنده میگوید در برخی موارد بانکها از طریق کلیسا مردم را به گرفتن وامهای کلان ترغیب میکردند. شبانان کلیساهای مروج "انجیل تندرستی و ثروت" از نمایندگان بخش وام مسکنِ بانکها دعوت میکردند در سمینارهای "افزایش ثروت" سخنرانی کنند، و بانکها نیز در ازای هر وام مسکن جدیدی که گرفته میشد ۳۵۰ دلار به کلیسا اعانه میدادند! اینکه چنین خبرهایی تا چه اندازه واقعیت دارد نمیدانم، ولی تصور آن با توجه به تعالیم بدعت "انجیل تندرستی و ثروت" چندان دور از ذهن نیست.
از آنجا که بنده نه با تندرستی مخالفم و نه با ثروت، و کتابمقدس نیز هیچگاه با برخوردار شدنِ انسان از این برکات سرِ عناد نداشته است، کنجکاو شدم بدانم این بدعت در کجای کار راه به خطا پیموده است. نتیجه این کنجکاوی، مقالهای است که اکنون از نظرتان میگذرد. باشد که خوانندگان کلمه را سودمند افتد. اضافه کنم که در تهیه این مقاله از دوست عزیزم جناب افشین لطیفزاده یاری فراوان جستهام، که بدین وسیله از ایشان قدردانی میکنم.
"انجیل تندرستی و ثروت" چیست و چه میگوید؟
"انجیل تندرستی و کامیابی" (Health and Wealth Gospel) که به “انجیل کامیابی” (Prosperity Gospel) یا “کلام ایمان” (Word of Faith)نیز شهرت دارد، میگوید شخص مسیحی اگر به خدا ایمان داشته باشد و اعتراف نیکو کند، در همین دنیا از برکات خدا نظیر ثروت و تندرستی و کامیابی برخوردار خواهد شد. این برکات حق مسلم شخص ایماندار و جزو حقوق و امتیازاتِ نجات است. ایماندار باید آنها را از طریق “اعتراف مثبت” و نیز “کاشتن بذر ایمان” یعنی دادنِ دهیک و هدایا به کلیسا، از آن خود سازد. به اعتقاد پیروان این تفکر، کسانی که این برکات در زندگیشان دیده نمیشود، یا نمیدانند چنین حقی دارند و بنابراین هیچگاه آنها را از خدا درخواست نکردهاند («بهدست نمیآورید از آن رو که درخواست نمیکنید» یعقوب ۴: ۲)، یا گناهی اعترافنشده در زندگیشان است (تثنیه ۲۸: ۱۵)، و یا تحت حملۀ شیطان قرار دارند (اول پطرس ۵: ۸). راه حل در مورد اول “اعتراف مثبت”، در مورد دوم “توبه”، و در مورد سوم “نهیب دادن شیطان” است.
این تفکر پس از جنگ جهانی دوم عمدتاً در میان فرقههای پنطیکاستی امریکا رواج یافت و بخصوص از دهه ۱۹۹۰ به بعد به یُمن کتب و برنامههای تلویزیونی واعظینی چون کِنِث هگین (Kenneth Hagin)، بنیهین، و جوئل آستین (Joel Osteen) محبوبیت پیدا کرد. با این حال اکثر فرقههای رسمی مسیحیت، و از جمله کلیساهای انجیلی و پنطیکاستی، چنین تفکری را بدعت و مغایر با کتابمقدس میشمرند و آن را رد میکنند.
بدعت “انجیل تندرستی و ثروت” امروزه دهها میلیون پیرو دارد که اکثراً متعلق به کلیساهای امریکایی هستند، هرچند بحران مالی اخیر باعث گردیده تعداد قابل توجهی از این مسیحیان که در نتیجه رکود اقتصادی مشاغل یا منازل خود را از دست دادهاند احساس سرخوردگی کنند و از چنین کلیساهایی رویگردان شوند.
این بدعت در توجیه تعالیم خود به آیات مختلفی از کتابمقدس و بهویژه به کتاب امثال، لاویان فصل ۲۶، و فصل ۲۸ کتاب تثنیه استناد میکند. دیدگاه الهیاتی آن را میتوان چنین خلاصه کرد: از آنجا که خدا میخواهد همگان نجات یابند (اول تیموتائوس ۲: ۴) و نجات عبارت است از بازگشت به وضعیتی که آدم و حوا پیش از سقوط از آن برخوردار بودند، هدف و اراده خدا برای مردم دنیا این است به همان رفاه و نعمتی بازگردند که آدم و حوا پیش از حملۀ شیطان در باغ عدن از آن برخوردار بودند. خدا تا پیش از سقوط آدم تمام امکانات زمین و موجودات آن را در اختیار او گذاشته بود، و اکنون نیز ارادهاش این است که نجاتیافتگان محض ایمان دوباره از این امتیاز برخوردار شوند و در همین دنیا از تمامی برکات زمین نهایت استفاده را ببرند. این برکات در واژه عبری “شالوم” خلاصه میشود و تندرستی و سلامتی جسمی و روحی و نیز برخورداری از بهترین امکانات مالی را در بر میگیرد. “اعتراف مثبت” و دادن دهیک و اعانه برای برخورداری از این برکات ضروری است، زیرا شخص مسیحی از این طریق ایمان خود را اقرار و ثابت میکند. آیاتی که بهطور خاص در این رابطه به آنها استناد میشود از این قرار است:
«تمامی عُشرها (دهیکها) را به مخزنهای من بیاورید تا در خانه من خوراک باشد، و یهوه صبایوت میگوید مرا به این طور امتحان نمایید که آیا روزنههای آسمان را برای شما نخواهم گشود و چنان برکتی بر شما نخواهم ریخت که گنجایش آن نخواهد بود؟» (ملاکی ۳: ۱۰)
«یهوه خدای خود را به یاد آور، زیرا اوست که به تو قوت میدهد تا توانگری پیدا نمایی، تا عهد خود را که برای پدرانت قسم خورده بود استوار بدارد، چنانکه امروز شده است.» (تثنیه ۸: ۱۸)
«برکت خداوند دولتمند میسازد، و او زحمتی نیز با آن نمیافزاید» (امثال ۱۰: ۲۲، ترجمه هزاره نو)
«خداوند چنین میگوید...من یهوه خدای تو هستم و تو را تعلیم میدهم تا سود ببری...کاش که به اوامر من گوش میدادی، آنگاه سلامتی تو مثل نهر و عدالت تو مانند امواج دریا میبود» (اشعیا ۴۸: ۱۷ و ۱۸)
«من آمدهام تا ایشان حیات یابند، و از آن به فراوانی بهرهمند شوند» (یوحنا ۱۰: ۱۰)
«هرآنچه در دعا درخواست کنید، ایمان داشته باشید که آن را یافتهاید، و از آنِ شما خواهد بود» (مرقس ۱۱: ۲۴)
«خدا قادر است هر نعمت را برای شما بس فزونی بخشد، تا در همه چیز همواره همه نیازهایتان برآورده شود، و برای انجام هر کار نیکو به فراوانی داشته باشید» (دوم قرنتیان ۹: ۸)
«تاکنون به نام من چیزی نخواستهاید. بخواهید تا بیابید و شادیتان کامل شود» (یوحنا ۱۶: ۲۴)
«دعایم این است که از هر جهت کامیاب باشی و در تندرستی بسر بَری، همچنان که جانت نیز کامیاب است» (سوم یوحنا آیه ۲)
مشکل کجاست؟
آیات فوق بهراستی در کتابمقدس وجود دارد و نمیتوان منکر شد که تندرستی و رفاه و امکانات مالی بخشی از برکات خدا برای کسانی است که به او توکل دارند. بنابراین این سؤال پیش میآید که چرا تفکر مورد بحث بهعنوان بدعت مردود شمرده میشود؟ آیا عیسای مسیح نمیخواهد پیروانش زندگی شاد و پرباری داشته باشند؟ آیا مزمورنویس نمیگوید که «بر خداوند توکل نما... و او مراد دلت را به تو خواهد داد» (مزمور ۳۷: ۳ و ۴)؟ آیا خدایی که پسر یگانهاش را از ما دریغ نداشته، ارادهاش این نیست که هر چیز نیکوی دیگر، و از جمله برکات مادی و شفا و سلامتی را نیز با او به ما بدهد؟ کدام مسیحی است که موافق نباشد همه چیز با ایمان امکانپذیر است؟
در اهمیت "اعتراف مثبت" و "دادن سخاوتمندانه به خدا" نیز تردیدی نیست. جوئل آستین (Joel Osteen) شبان بزرگترین کلیسا در امریکا و از مروجان این تفکر، در کتاب پرفروش خود بهنام “بهترین زندگیتان، هماکنون”2 شرح میدهد که چگونه مادرش که از بیماری سرطان رنج میبرد و پزشکان تنها چند هفته به او وقت داده بودند، با اعتراف مثبت به اینکه شفای الهی حقِ اوست و مطالبه کردن این شفا، بیماری سرطان را مغلوب کرده و هنوز هم زنده است. آستین خطاب به آن دسته از مسیحیانی که به "حداقل" یا "متوسط" قانعاند و تصور میکنند زندگیشان هیچوقت بهتر نمیشود مینویسد: «دوست عزیز، باید باور کنی که چیزهای خوب در زندگی برای تو اتفاق میافتد، و آن وقت واقعاً اتفاق خواهد افتاد... باید قدرتی را که در کلمات و افکارت نهفته است باور کنی... از تو حرکت، و آن وقت از جانب خدا نیز برکت».
جوئل آستین علاوه بر محبوبیت در بین اعضای کلیسایش، بهخاطر برنامههای تلویزیونی و مخصوصاً کتابهای پرفروشش در سراسر امریکا نیز چهرهای محبوب و سرشناس است. نوشتههای او پر است از نصایحی مفید شبیه آنچه در بالا نقلقول شد. در اینکه زندگی افراد - کار و حرفهشان، ازدواجشان، وضعیت مالیشان و غیره- در نتیجه گوش فرا دادن به نصایح آستین بهبود مییابد تردید نیست. فروشندگان اگر سر و وضعشان آراستهتر باشد، مثبت فکر کنند و اعتماد بهنفس بیشتری داشته باشند، طبعاً فروش بیشتری خواهند داشت. مشکل برای مسیحیان این است که در دستورالعمل تجویزیِ آستین برای زندگی موفق، خدا بهطرز بسیار محسوسی غایب است. مردم بدون اعتقاد به خدا هم میتوانند افق دیدشان را وسیعتر کنند، نگاهی مثبت به زندگی داشته باشند و ثروت کلان بیاندوزند. آستین و دیگر مروجان تفکر "انجیل تندرستی و ثروت" در واقع میگویند: «خدا البته ترا یاری خواهد داد، ولی این خود تو هستی که تعیینکنندهای. تو هستی که باید مثبت بیاندیشی، بدهی، و با اعتماد بهنفس قدم برداری.» حتی آن زمان که آستین از واقعه فوقطبیعیای چون شفای مادرش از سرطان سخن میگوید نیز تأکید بیشتر بر نوع نگرش مادرش است تا عملِ شفابخشِ خدا. و اینجاست که خطر این بدعت نمایان میشود:
در تفکر "انجیل تندرستی و ثروت" انسان بجای خدا کانون توجه قرار میگیرد. اوست که باید قدم اول را بردارد. اگر مثبت بیاندیشد، با سخاوتمندی بدهد، به اندک قانع نباشد، افق دیدش را وسیع کند، پیروزی را اعلام نماید، آن وقت پاداشش این است که خدا او را برکت خواهد داد و هرچه بخواهد در اختیارش خواهد گذاشت. مشروط بودن این امر بسیار تکاندهنده است، زیرا با خدای فیض که بهرغم ناتوانی، نومیدی و بیوفایی ما عمل میکند فرسنگها فاصله دارد. مطابق "انجیل تندرستی و ثروت" تا انسان دیدگاه و عقایدش را اصلاح نکند و قدمی برندارد، خدا نمیتواند برایش کاری بکند. حال آنکه مطابق "انجیل فیض" انسان به خودی خود هیچ کاری نمیتواند بکند که استحقاق لطف و رحمت یا یاریِ خدا را داشته باشد. این خداست که قدم اول را برداشته، در شخص مسیح نزد ما انسانهای نالایق میآید - انسانهایی که به خودی خود هرگز توانایی خشنود ساختن او را ندارند و دلیلی وجود ندارد که فکر کنند شایسته نجات هستند یا قادرند وضع خود را بهتر کنند.
بدعت "انجیل تندرستی و ثروت" در واقع امتداد همان فرهنگ خودمحور و فردگرای غرب است. در این دیدگاه بجای آنکه شخص ایماندار وسیلهای باشد در دست خدا برای جلال نام او، خدا صرفاً وسیلهای میگردد برای محقق ساختن خواستههای شخص ایماندار. بجای آنکه روحالقدس شخصیتی باشد که ایماندار را قادر میسازد اراده خدا را بجا آورَد، وسیلهای قرار میگیرد برای بجا آوردنِ اراده و خواستۀ ایماندار! این بدعت شباهت زیادی به تعالیم کسانی دارد که در زمان پولس به داخل کلیسای اولیه رخنه کرده بودند. پولس در اول تیموتائوس ۶: ۵ تا ۱۰ در مورد خطر چنین معلمین دروغینی “که فکرشان فاسد شده است و از حقیقت منحرف گشته، گمان میکنند دینداری وسیلهای است برای سودجویی” هشدار میدهد زیرا “سودای ثروتمند شدن” در نهایت «موجب تباهی و نابودی انسان میگردد» (آیه ۹). پول و ثروت به خودی خود چیز بدی نیست، اما "پولدوستی" - که "انجیل تندرستی و ثروت" تشویق میکند- خطری است که بهکرات در کتابمقدس در مورد آن هشدار داده شده است: «زیرا پولدوستی ریشهای است که همه گونه بدی از آن به بار میآید، و بعضی در آرزوی ثروت از ایمان منحرف گشته، خود را به دردهای بسیار مجروح ساختهاند» (آیه ۱۰). اگر ثروتمند بودن کمال مطلوب میبود، عیسای مسیح یا پدران کلیسا چنین راهی را انتخاب میکردند. برخلاف قصرهای مجللی که اکثر واعظین "انجیل تندرستی و ثروت" در آن زندگی میکنند، در مورد عیسای مسیح میخوانیم که او را حتی جای سر نهادن نبود (متی ۸: ۲۰)! شاگردان و پیروان او نیز همه چیز خود را رها میکردند تا از او پیروی کنند. در واقع تنها شاگرد عیسی که در پی پول بود، یهودای اسخریوطی بود.
همچنین مطابق این دیدگاه، سخن و نگرش شخص ایماندار (یا اعتراف مثبت او) است که وقایعی را که در زندگی او اتفاق خواهد افتاد تعیین میکند. به عبارت دیگر، خدا نمیتواند شخص ایماندار را برکت دهد مگر آنکه او روشن و واضح بیان کند که چنین حقی دارد و ایمان دارد این برکت در زندگیاش ظاهر خواهد شد. این درست برعکس تعلیم کتابمقدس است: «و اما شما که میگویید “امروز یا فردا به این شهر یا آن شهر خواهیم رفت و سالی را در آنجا بسر خواهیم برد و به تجارت خواهیم پرداخت و سود فراوان خواهیم کرد”، خوب گوش کنید: شما حتی نمیدانید فردا چه خواهد شد...» (یعقوب ۴: ۱۳ و ۱۴). بجای آنکه در فکر یا گفتار خود تصمیم بگیریم در آینده چه اتفاقات مثبتی باید برایمان رخ دهد، کلام خدا میگوید که ما حتی نمیدانیم تا روز بعد زنده هستیم یا خیر!
و بالاخره ایراد دیگری که بر این بدعت وارد است، تعریف نادرستی است که از برکت ارائه میدهد. برکت الهی در این دیدگاه ارتباط بسیار نزدیکی با ثروت مادی دارد، حال آنکه برکت در کتابمقدس مفهوم بسیار پیچیدهتری است. در "خوشابحالها" میخوانیم که اتفاقاً فقرا هستند که برکت حقیقی خدا را به ارث میبرند. اینکه تصور کنیم تمام این برکت محدود به همین دنیاست نیز اشتباه است، زیرا برکت و آسایش واقعی و کامل تنها زمانی است که در آسمان به حضور خدا میرویم. تنها در آن هنگام است که او «هر اشکی را از چشمان مؤمنین پاک خواهد کرد». ثروت زمینی در کتابمقدس بیشتر بهعنوان “منشاء خطرات بسیار” معرفی شده است، و برای صاحبان آن تعهد و وظیفه بهدنبال میآورَد. اینکه بگوییم تنها ثروتمندان مشمول برکت خدا هستند و فقرا بهدلیل گناه یا بیایمانیشان از برکت ثروت محروم ماندهاند، نهایت بیانصافی است و به بیتفاوتی نسبت به وجود فقر در جامعه میانجامد.
راه حل چیست؟
با نگاهی دقیقتر به بدعت "انجیل تندرستی و ثروت" متوجه میشویم که در مورد این بدعت نیز همچون بسیاری بدعتهای دیگر، مشکل این است که آیه یا آیاتی از کتابمقدس بهطور مجزا بیرون کشیده میشود و بیتوجه به کل تعلیم کتابمقدس، برجسته میگردد. وعدههای برکت نظیر آنچه در لاویان فصل ۲۶ یا تثنیه فصل ۲۸ میخوانیم بهراستی در کتابمقدس وجود دارد، اما آنها را باید در کنار وعدههای دیگری بررسی کرد که راجع به جفا و سختی برای شخص ایماندار است. نیز در کنار این تعلیم آشکار کتابمقدس که نقشه خدا برای انسان بسی فراتر از تندرست بودن و ثروتمند شدن در این دنیاست. در واقع ثروت آنگاه که بهصورت هدف درآید میتواند انسان را از رسیدن به هدف خدا برای زندگیاش دور سازد.
تام رایت (Tom Wright) از الهیدانان برجسته عصر حاضر، در این خصوص راهحل خیلی خوبی ارائه میدهد: او میگوید حفظ تعادل بسیار مهم است. اینکه باور کنیم وعدههای کلام خدا برای امروزِ ما نیز قابلاجراست و با فروتنی برای تحقق این وعدهها انتظار بکشیم چیز بسیار خوبی است. اما اگر این وعدههای محتمل، مطلق فرض شوند و جزو حقوق و امتیازات نجاتیافتگان به شمار آیند که خدا موظف به اجرای آن است، مشکل ایجاد میشود. مشکل بدعت "انجیل تندرستی و ثروت" این است که اساس هستی را بر یک سلسله قوانین شسته و رفتهای مبتنی میبیند که نه فقط انسان، بلکه خدا نیز موظف به اجرای آن است. راه حلِ پیشنهادی تام رایت این است که بجای اینکه از مَنظرِ کبر و غرور به این وعدهها بنگریم، با افتادگی و فروتنی منتظر برکات خدا در زندگیهای خود باشیم، و اگر تحقق آنها را به شیوهای که انتظار داشتیم ندیدیم، اعتماد کنیم که ارادۀ او برای ما بهترین است و فیض او ما را کافی است.
نتیجهگیری
بدعت "انجیل تندرستی و ثروت" در بهترین حالت تنها بخشی از پیام انجیل است. این دیدگاه بر نوعی "بده و بستان" بین خدا و انسان مبتنی است که به موجب آن، انسان با ایمان آوردن به مسیح دارای حقوق و امتیازاتی میشود که باید آنها را با اقتدار از خدا طلب کند. فرد ایماندار باید همواره از این حقوق خود آگاه باشد و با اعتراف مثبت آنها را اعلام نماید، تا در زندگیاش عملی شوند. چنین الهیات شسته و رفتهای به انسان احساس امنیت میدهد و با فرهنگ امریکایی که کمال مطلوب را در موفقیت و پیروزی مادی میبیند بسیار سازگار است، اما با الهیات کتابمقدس فرسنگها تفاوت دارد. انجیل مسیح بهراستی نیز "بهترین زندگی در هماکنون" را به انسان وعده میدهد، اما نه به آن شکلی که مورد نظر "انجیل تندرستی و ثروت" است. عیسی، این بهترینِ خدا که در میان ما ساکن شد، تصویرِ "بهترین زندگیِ هماکنونِ" ما را شکل میدهد. و این تصویر شامل درد و رنج صلیب، و قیامی غیرمنتظره از مرگ نیز هست. این تصویر بیشتر امیدبخش است تا ارائهدهندۀ خوشبینیای سادهلوحانه. کلیسای مسیح با امید در انتظار تحقق یافتن وعدههای برکت الهی بهسر میبرَد، اما تا رسیدن آن زمان، کسانی که هماکنون ماتم میکنند برکتیافتگان حقیقی هستند، زیرا تضاد آشکاری را که بین پادشاهیِ موعود و وضع کنونی جهان وجود دارد میبینند.