نقد تفکر و اندیشۀ مدرن از دیدگاه مسیحیت/۵
۶ دقیقه
(بخش پنجم: برتراند راسل، پیامبر متفکر تناقضات)
در شمارههای گذشته، به بحث دربارۀ خصوصیات تفکر مدرن پرداختیم. هدف ما این بود که کشف کنیم چرا در دنیای امروز، تفکر ضدمذهبی تا این حد بر جوامع حاکم است. دیدیم که علت این امر، طرز تفکر دورۀ تنویر است که از قرن شانزدهم بر غرب حاکم شده؛ یکی از خصوصیات طرز تفکر دورۀ تنویر یا تفکر مدرن، خصومت با مذهب است. برای آشنایی بیشتر با ویژگیهای این تفکر، در شمارههای گذشته به بررسی تفکر ژان ژاک روسو و کارل مارکس و ژانپل سارتْر پرداختیم. در این شماره زندگی و آراء برتراند راسل، متفکر بزرگ انگلیسی را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
از میان متفکرین معاصر هیچیک به اندازۀ برتراند راسل، بشریت را در زمینههایی چنین متنوع و در طول مدت زمانی چنین طولانی، اندرز و راهنمایی نداده است. او در سال ۱۸۷۲ چشم به جهان گشود و حدود یکصد سال بعد، در سال ۱۹۷۰ چشم از جهان فروبست. او در طول زندگی خود حداقل ۶۸ کتاب در مورد اکثر مسائل مهم، از جمله هندسه، فلسفه، ریاضیات، حقوق، بازسازی اجتماعی، اندیشههای سیاسی، عرفان، منطق، بلشویسم، الفبای اتم، نسبیت، آموزش، شکاکیت، ازدواج، و اخلاق به رشتۀ نگارش درآورد. همچنین صدها مقاله و مطلب دربارۀ هر موضوعِ قابلتصوری برای روزنامهها و مجلات نوشت، نظیر روژ لب خانمها، آداب توریسم، انتخاب سیگار، و کتکزدن زن! روش کار او خارقالعاده بود. معمولاً صبحها بهمدت یک ساعت به پیادهروی میرفت، و وقتی برمیگشت، حداقل سه هزار کلمه مینوشت بدون اینکه نیاز چندانی به اصلاح آنها داشته باشد.
راسل در یک خانوادۀ اشرافی انگلیسی بهدنیا آمد. بیشترین علاقۀ او به ریاضیات بود. میگفت که ریاضیات را دوست دارد چون انسانی نیست. با اینحال، توجه خاصی به فلسفه داشت. او اندیشههای فلسفی را در سادهترین شکل آن بیان میداشت. بدون هیچ تردیدی میتوان گفت که راسل یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن بیستم است.
راسل گرچه در مقام یک فیلسوف شهرت بسزایی دارد، اما شهرت بینالمللی او بهسبب مقالات و سخنرانیهایش برای تودۀ مردم و همچنین فعالیتهای سیاسی او میباشد. او معتقد بود که پیچ و خمهای ظریف فلسفه را باید با زبان عادی به مردم عادی تفهیم کرد؛ به همین جهت، او اکثر وقت خود را، خصوصاً در نیمه دوم زندگی طولانی خود، صرف سخنرانی برای مردم کرد؛ او به آنان میگفت که باید چگونه بیندیشند و چه بکنند. برای رسیدن به این منظور، او هزاران مقاله در زمینههای گوناگون نوشت و همچنین کتابی نگاشت به زبان ساده بهنام "تاریخ فلسفۀ غرب" (۱۹۶۴) که هنوز هم کتابی است پرفروش. محبوبیت او در صحنه سیاست نیز بهخاطر تهور او در مقابله با سیاستهای دولت بود. او فعالیت سیاسی خود را در سال ۱۹۱۸ آغاز کرد، زمانی که اعلام داشت که انگلستان باید از ارتش آمریکا برای مقابله با اعتصابکنندگان انگلیسی استفاده کند. او بهخاطر همین مسأله، به شش ماه زندان محکوم شد. یکی دیگر از اقدام مهم او، مبارزه با سلاحهای هستهای بود. او نخستین رئیس نهضت خلع سلاح هستهای بود و در سال ۱۹۶۰، کمیتهای متشکل از یکصد نفر برای بسیج مردم برای مبارزۀ گستردهتر علیه کاربرد سلاحهای هستهای تشکیل داد.
راسل بهخاطر آثار فلسفی، مقالات متعدد و مبارزات سیاسی خود، تبدیل به پیامبر متفکر قرن بیستم گردیده است، لااقل برای دنیای انگلیسیزبان. نام او چنان با دنیای اندیشه گره خورده که اگر از یک فرد عادی انگلیسیزبان سؤال کنید که فلسفه چیست، خواهد گفت که فلسفه از همان نوع سخنانی است که برتراند راسل میگوید. شهرت او چنان بود که هرچه میگفت، بهعنوان گفتاری معتبر پذیرفته میشد.
این مسأله برای مسیحیان بسیار مهم است، زیرا راسل کسی بود که از ۱۵سالگی خود را ملحد و منکر وجود خدا اعلام داشت و بهخاطر پیروی از اندیشههای تنویر، در تمام عمر خود، دشمن دین باقی ماند. او حتی کتابی نوشت تحت عنوان "چرا مسیحی نیستم" (۱۹۲۷). لذا تمام اندرزهای راسل به بشریت، از دیدگاه غیرمسیحی است. اما مسیحیان این حق را دارند که بپرسند آیا راسلخود به آنچه میگفت عمل میکرد یا نه.
راسل خود را مُنادی و مدافع صلح، آزادی جنسی، و سوسیالیزم معرفی میکرد. اما خود به آنچه در این زمینه وعظ میکرد، عمل نمیکرد. او در اوائل قرن بیستم، شدیداً خواهان برقراری صلح بود. اما وقتی با تهدیدات هیتلر روبرو شد، مروج کاربرد زور گردید. بعد از جنگ، خواستار آن شد که آمریکا علیه شوروی متوسل به سلاح اتمی گردد، چون معتقد بود که برتری آمریکا از لحاظ نیروی هستهای فقط برای مدت زمان کوتاهی دوام خواهد داشت. اما بعدها، زمانی که آمریکا در ویتنام با کمونیستها میجنگید، بهشدت به مخالفت با آمریکا پرداخت. بهعلت تمام این تناقضات، نمیتوان با قطع و یقین گفت که راسل مدافع واقعی صلح بود.
راسل مدعی دفاع از حقوق زن و آزادی جنسی بود. او مانند بسیاری از متفکرین قبل از خود، به آزادی جنسی عمل کرد؛ چهار بار ازدواج کرد و با زنان بسیاری رابطه داشت. اما او برای زن حقوقی برابر با مردان قائل نبود. او در عمل طرفدار سرسخت برتری مرد بود. رفتار او با همسرانش بسیار بد بود. او هیچگاه نسبت به پیمان زناشویی خود پایبند نبود و همیشه علاوه بر همسر خود، با زنان دیگر نیز ارتباط داشت. اما وقتی همسر دومش با مرد دیگری رابطه پیدا کرد، او حاضر نشد تن به این واقعیت بدهد و همان حقی را که خود از آن بهره میبرد، برای زن خود نیز قائل شود.
راسل در تئوری مدافع سوسیالیزم بود، با اینحال خودش از تمام مزایای زندگی اشرافی که به ارث برده بود، برخوردار بود. وقتی در سال ۱۹۱۸ بهخاطر مقالهای که نوشته بود، محکوم به زندان شد، بهخاطر موقعیت مالی خانوادگی خود، از محکومیت به اعمال شاقه به بخش راحت زندان منتقل شد. او در رفتار خود با طبقات زحمتکش، رفتاری خشن و ناپسند داشت.
نیتجهگیری مقالات تفکر مدرن
با نقد زندگی برتراند راسل، سلسله مقالات ما در خصوص نقد تفکر و اندیشۀ مدرن از دیدگاه مسیحیت به پایان میرسد. دیدیم که تفکر مدرن با دورۀ تنویر در قرن هجدهم آغاز شد. مهمترین خصوصیت این تفکر، کنارگذاشتن تفکر مذهبی و اعتقاد به وجود خدا و جایگزین کردن ایمان و اعتقاد با خرد و منطق انسانی است. بر طبق تفکر مدرن، هر آنچه که با خرد انسان سازگار نباشد، قابل پذیرش نیست. اخلاقیات مذهبی کنار گذاشته شد و میزان عقل جای ضوابط اخلاقی مذهب را گرفت؛ طبق ضوابط جدید، هر نوع رفتاری که انسان را در رسیدن به آمال و اهدافش یاری دهد، قابل توجیه است. انسان باید خودش ضوابط رفتار خودش را تعیین کند. فکر انسان، معیار نهایی درستی هر تفکری است. انسان محور تمام عالم هستی شده است.
دریغا که این تفکر، روابط عادی میان انسانها را نیز گسیخته و فردگرایی و انزواطلبی را جایگزین تعاون و روابط مودتآمیز میان انسانها ساخته است. در چنین شرایطی، انسان درماندهتر و گمگشتهتر از گذشته، در جستجوی حقیقت است. انسان، سرگردان و درمانده در زنجیرِ عقل خود، حقیقت را در مادهپرستی، لذتپرستی، مذاهب الحادی و تفکرات بتپرستانۀ هندوئیزم و بودیزم میجوید. چنین است وضعیت اسفانگیز انسان قرن بیستم. آیا ما مسیحیان آبی سیرابکننده برای فرونشاندن عطش این انسان داریم؟