مثل گمشــدهها
۱۴ دقیقه
(لوقا باب ۱۵)
از چهار شماره گذشته، سلسله مقالاتی را آغاز کردیم در بارۀ تشریح مثلهای خداوند ما عیسی مسیح در چارچوب تاریخی و فرهنگیشان. در این شماره به بررسی داستان "گوسفند و سکه گمشده" خواهیم پرداخت که در لوقا باب ۱۵آمده است.
"یک، دو، سه ... پنجاه و پنج ... هشتاد و هشت..." او این کار را به دفعات بدون اینکه به نتیجهای برسد انجام داده بود. با این وجود، با دقت و شمرده، شمارش خود را ادامه داد. "نود و نه، صد..." این شبان آخرین عضو گلهاش را به فاصلۀ دوری در کنار سنگ بزرگی دید، اما آنچه که او میدید، چیزی بیش از یک سایۀ ایجاد شده از نور خورشید نبود. او یکی از همکارانش را صدا زد و گله را به او سپرد تا آن را به ده برگرداند، در حالیکه خودش راهی دشت و صحرا شد تا گمشده را بجوید...
باب ۱۵ انجیل لوقا حاوی سه مثل میباشد که یک موضوع مشترک دارند: «گمشدن و سپس یافتشدن». دو مثل اول در مورد "گوسفند گمشده" و "سکه گمشده" است که در این فصل در مورد آنها صحبت خواهیم کرد. بقیه باب به "پسر گمشده" یا بهتر بگوییم "پسران گمشده" که به نظر من بزرگترین مثل میباشد، اختصاص یافتهاست. این مثل را در فصل بعد مورد بررسی قرار خواهیم داد.
گوسفند گمشده
عیسی این مثل را با گوسفند گمشده شروع میکند چون که خودش از سوی رهبران مذهبی بخصوص فریسیان در زیر رگبار اتهام دوستی با گناهکاران قرار داشت که میگفتند: «این شخص گناهکاران را میپذیرد و با ایشان میخورد» (لوقا ۱۵:۲). در باب قبلی لوقا، عیسی مثلی میگوید که حمایت خود را از شرکت گناهکاران و امتها در ضیافت خدا نشان میدهد (لوقا ۱۴). اکنون او به مدعیان و دیگر شنوندگان خود میخواهد بگوید که نه تنها گناهکاران لایق تفقد هستند، بلکه پیوستنِ یافت شدگان به خانواده، باعث شادی خدا میگردد. نقطۀ مرکزی این مثل، شادی میباشد - شادی یافتن گوسفندی که گم شدهبود.
شروع این مثل آمیخته با تعجب و وحشت فریسیان و کاتبان است، چون عیسی یک چوپان یعنی یک مطرود دیگرِ جامعه را به عنوان قهرمان داستان معرفی میکند. چوپانان در پائینترین ردۀ اجتماعی قرار داشتند؛ البته نه در حد گناهکاران، اما مردانی بودند که منفورترین شغل را داشتند. از لحاظ مراسم مذهبی آنها افرادی بودند ناپاک و طرد شده از کنیسه. طبق تعلیم رابیها هیچکس نمیبایست از آنها شیر یا برهای خریداری کند، چون امکان این وجود داشت که از طریق دزدی فراهم شده باشد. چوپانانِ اجیر شده، گله را به سوی مزارع مردم روانه میکردند و شهامت ایستادگی و دفاع از گله را در برابر حیوانات وحشی نداشتند.
جهت استفاده از تصویر یک شبان، عیسی میبایست خود را بعنوان شبان نیکو معرفی میکرد. هنگامی که عیسی مثل را با "کیست از شما..." شروع میکند، همسان بودن این طبقات مغرور مذهبی را با چوپانانِ تحقیرشده، نشان میدهد. او با زیر سؤال بردن نگرش رهبران نسبت به این مردان، توجه کامل آنها را برای شنیدن داستان جلب مینماید.
صحنه اول: گوسفندی از گله گم شده
یک خانوادۀ متوسط بین ۵ تا ۱۵ حیوان میتوانست داشته باشد. سیصد گوسفند، گلۀ بزرگی را تشکیل میداد، بنابراین شخصی که یکصد گوسفند داشت، جزو افراد طبقۀ متوسط بهحساب میآمد. برخی از متألهین بر این عقیدهاند که این گله متعلق به یک شخص نبود. به عقیده آنان، احتمالاً او نمایندهای از طرف دوستان، همسایگان و یا خویشاوندان دور در ده بود که آن صد گوسفند را نگاهبانی میکرد. او میتوانست برای نگهداری گله اجیر شده باشد. آن شبان، مسؤول کل آن گله بود و هر نوع ضرری متوجه همۀ آنها میشد. بنابراین، طبق نظر این متألهین، شادی برخاسته از پیدا شدن این گوسفند را در کل جامعه میتوان توجیه کرد. هر چند که الزاماً این عقیده صحیح نمیباشد. شبان داستان ما همسایۀ خود را دعوت میکند تا در شادی او شریک شود چون که میگوید: «گوسفند گمشدۀ خود را یافتهام». به اعتقاد من، شبانی را باید تجسم کنیم که از ثروت نسبی برخوردار میباشد.
نقطه مرکزی این مثل شادی میباشد، زیرا پیوستن یافتشدگان به خانواده، باعث شادی خدا میگردد.
شروع این مثل آمیخته با وحشت و تعجب کاتبان و فریسیان است، چون عیسی یک چوپان یعنی یک مطرود دیگر جامعه را بعنوان قهرمان داستان معرفی میکند.
دو یا سه شبان میبایست از یک چنین گلهای مواظبت میکردند. هنگامی که گوسفندی گم میشد و شبان برای جستجوی آن میرفت، بقیۀ شبانان نگاهبانی گله را بهعهده میگرفتند. هر چند که طبق روایت لوقا این شبان، گوسفندان را "در صحرا" رها میکند تا بهدنبال آن گمشده برود، اما یقیناً شنوندگان چنین تصوری نخواهند کرد که گوسفندان بدون سرپرست رها شدند. یک شبان به تنهایی قادر به نگاهبانی از گله ۱۰۰ گوسفندی نبود. بنابراین آن شبانِ همکاری که سرپرستی نود و نه گوسفند به او محول میشد، گوسفندان را به ده میبرد و آن خانواده را از گمشدن یک حیوان مطلع میساخت.
صحنه دوم: جوینده، گمشدۀ خود را مییابد
آن شبان به جستجوی خود ادامه میدهد «تا اینکه گوسفند را پیدا میکند». در اینجا احساس مسؤولیت و عزم راسخ او را مشاهده میکنیم. او صاحب گوسفند بود و امید داشت که گوسفند را سالم برگرداند. خدا نیز با چنین عزم راسخی به جستجوی یک گمشده میرود تا هنگامی که او را پیدا کند.
در اینجا بخشی از زحمتی را که شبان برای حمل گوسفند بر خود هموار کرد، مشاهده میکنیم. پس از جستجوی زیاد و یافتن گوسفند، اولین عکسالعملی که شبان از خود نشان داد، یک شادی صِرف بود. او با زحمت گوسفند را بلند کرده، بر روی شانههای خود قرار میدهد و شادی میکند. حمل چنین باری بر دوش و سرازیرشدن از بالای تپه به طرف ده، آشکارکنندۀ این موضوع است که برای جستجوی گوسفند گمشده باید بهایی پرداخت.
عیسی با بیان این مثل واضحاً نشان میدهد که جستجو و یافتن گمشده و پیوستن او به گله، مستلزم پرداخت بهایی است. در این داستان سایۀ صلیب بطور مشخص و بزرگ نمودار میگردد. در هر سه مثل باب ۱۵ انجیل لوقا، عیسی میخواهد به ما نشان دهد که هنرپیشههای واقعی برای یافتن گمشده، بهایی پرداخت کردند. شبانِ جستجوگر، زنِ جوینده و پدر پسر گمشدهای که تحمل آن اوقات برایش دردآور بود، همه منعکس کنندۀ تحمل خدای پدر برای یافتن و بازگرداندن گمشدۀ روحانی میباشند.
صحنۀ سوم - شادی گروهی
شبان گرسنه و تشنۀ ما به همراه گوسفند گمشده به منزل میرسد و در حالی که از فرط شادی در پوست خود نمیگنجید، مردم را دعوت میکند تا در شادی او سهیم شوند. وجود یک احساس همبستگی شدید در فرهنگ مشرق زمین، باعث میشود تا مردم یک جامعه در وجد و شادی شخصی یکدیگر سهیم گردند. بنابراین بازگشت گوسفند گمشده میتوانست بهانهای برای شادی جامعه باشد. این نکته در واقع اوج این مثل میباشد. در حقیقت این وجد، انعکاسی است از شادی بزرگتری که در آسمان رخ میدهد، هنگامی که یک گناهکار توبه میکند. زیرا یک گوسفند گمشده نمایی است از یک گناهکار گمشدهای که یافت میشود، احیاء میگردد و در نتیجۀ آن شادی عمومی رخ میدهد.
عیسی با این مثل نشان میدهد که جستجو و یافتن گمشده و پیوستن او به گله، مستلزم پرداخت بهایی است.
عیسی در این مثل نیاز به توبه را تأکید مینماید. این توبه هم برای گناهکاران است و هم برای آنانی که خود را عادل میپندارند.
موضوعهای مَثَل
میتوان این مثل را چنین خلاصه کرد:
نکتۀ اول، تأکیدی است بر وجد و شادی شبان و جامعه. عیسی همه را دعوت میکند مخصوصاً فریسیان و کاتبان را تا در شادی بازگشت یک گناهکار شرکت کنند. برای مذهبیون و آنانی که خود را عادل میپندارند، بسیار سخت است تا در شادی توبه و پذیرفته شدن افرادی شرکت بکنند که از نظر آنها طرد شدهانـد.
نکتۀ دوم، عیسی در این مثل میخواهد نشان دهد که برای بازگشت و احیاء، باید بهایی پرداخت گردد. عیسی به دفاع از استقبال گناهکاران میپردازد، استقبالی که شامل بازگشت آنها به جامعه میشود. جستجوی طولانی شبان و حمل گوسفند رهاشده به خانه، مستلزم پرداخت بهایی است. عیسی با مرگ خودش، مانند شبان نیکویی شد که با پرداخت بالاترین بها، گمشده را نجات بخشیده و احیا میکند. هر چند که این تنها بهدلیل وجود فیض و پیشقدمی خود شبان میباشد. گوسفند گمشده، عاجز از کمک به خود بود. آن گوسفند، نیاز به وساطت شبان داشت تا او را از آن مخمصه نجات بخشد.
نکتۀ سوم، تصویر واضحی است از مصمم بودن شبان. عیسی توضیح میدهد که چطور افراد برای بازپس گرفتن مایملک از دست رفتۀ خود حاضرند زحمت بسیاری را متقبل شوند. توفیق در این امر باعث خشنودی میگردد. این تصویری است از محبت خدا برای شخص گمشده.
خدا محبت خود را شامل حال ما ساخت هنگامی که ما هنوز گناهکار بودیم. این فیضی است بلاشرط، و به همین دلیل آن گوسفند گمشده نمیتوانست بزرگترین و با ارزشترین گوسفند گله باشد. چون اگر چنین بود، امکان داشت که خدا ما را لایق جستجوشدن میپنداشت. بلکه برعکس، برای جستجو و یافتن هر فرد گمشده بدون توجه به که یا چه بودن آن شخص، خدا از هیچ چیزی دریغ نکرد. این مثل انعکاسی است از حزقیال ۳۴:۱۲ که در آن خدا همچون شبانی به تصویر کشیده شده است.
نکته چهارم، عیسی نیاز به توبه را تأکید میکند. این توبه برای گناهکاران و همینطور برای افرادی مثل فریسیان است که خود را عادل میپندارند. عیسی در واقع با گفتن «نود و نه عادل که احتیاج به توبه ندارند»، طعنۀ ظریفی به فریسیان میزند. او در واقع با گفتن اینکه حتی اگر یک نفر توبه کند، بیشتر از آن نود و نهی که خود را عادل میپندارند و نیازی به بازگشت ندارند، باعث وجد و شادی میشود، کنایه به اشخاصی میزند که فکر میکنند خدا فرد عادل بیعیب و نقص را بیشتر از گناهکار توبهکرده دوست دارد. عهد جدید اذعان میکند که نکته مورد نظر عیسی در این بخش این است که هر شخص نیاز به توبه دارد.
در این مثل، شبان تصویری است از عیسی. این نکته بیشتر باعث تحقیر فریسیان میشود، زیرا که آنان نگرش حقیرانهای نسبت به شبانان در اسرائیل داشتند. در هر حال عیسی در این مثل شبان مسیحایی را به تصویر میکشد که در حزقیال باب ۳۴ توصیف شده است و شنوندگان به این نکته واقف بودند.
سکه گمشده
عیسی با تعریف داستان دوم، احساسات فریسیان را بیشتر به مرز جریحهدارشدن نزدیک میکند. او بطور مشخص زنی را نام نبرد، بلکه او را "یک زن" خطاب کرد. عنوان کردن همین کلمه برای عصبانی کردن رهبران متعصب مذهبی یهود کافی بود، چون که قهرمان داستان کسی نبود جز یک عضو ظریف ولی حقیر از جنس مخالف. عیسی مجدداً فرد تحقیرشده را انتخاب میکند؛ یک "مؤنث". در فرهنگ یهود شریعت به زنان تعلیم داده نمیشد و آنان از شرکت در مراسم کنیسه نیز محروم بودند. آنها همسطح با بچهها به حساب میآمدند و انتظار میرفت که تنها با کارهای روزمرۀ خانه مشغول باشند. عیسی این طرز نگرش را عوض کرد. عیسی زن بودن را ارج نهاده، آنان را مقیم پادشاهی خدا شمرد. هر چند زنان مطمئناً نقشی جدا و متفاوت از مردان ایفا میکردند، اما عیسی به آنان امتیازی بخشید که قبلاً هیچوقت نداشتند.
ساختار این داستان شبیه به مثل شبان نیکو میباشد. یک سکه گم شدهاست. آن زن به جستجوی خود ادامه میدهد تا آن را بیابد. شادیای در جامعه رخ میدهد چون که آن زن سکۀ گمشده خود را مییابد.
صحنه اول: زنی صاحب ده سکۀ نقره
این سکهها درهم بودند و تقریباً برابر با ارزش یک گوسفند میشد. در آن زمان پول، جنسی بحساب میآمد که کمتر در دسترس بود، بخصوص در جامعه دهنشینی که امرار معاش از طریق کشاورزی و مبادله کالا انجام میشد. بنابراین گمشدن یک سکه امری جدی تلقی میشد. اگر ما ده سکه در جیب خود داشته باشیم و یکی را گم کنیم، خانه را برای یافتن آن زیر و رو نخواهیم کرد؟ البته اگر آن سکه از جنس طلا یا زر گرانبهایی باشد، مطمئناً برای یافتن آن اقدام خواهیم نمود. هر سکه به اندازۀ مزد ده روز کار ارزش داشت و آن زن فقیر بود.
صحنه دوم: جستجو تا یافتن سکه
ناگهان یک سکه از این ده سکه گم میشود و آن زن تلاشی را برای یافتن آن آغاز میکند. او مطمئن بود که آن سکه در خانه است، اما سخت میتوانست آن را ببیند، زیرا آن ساختمان دارای در کوتاهی بود و پنجرهای هم نداشت. پس در تاریکی چراغی را روشن میکند و جستجوی خود را بر روی زمین آغاز مینماید. او برای جاروب کردن کف زمین از یک شاخۀ درخت زیتون استفاده میکند و با گوشهای تیزکردۀ خود مواظب است تا صدای تماس با سکۀ گمشده را بشنود.
آن زن فقط ده سکه داشت و گمشدن یکی از آنها نشانۀ گمشدن یک دهم سکهها بود. عیسی ارزش یک سکۀ گمشده را تشدید میکند. اگر آن زن یکصد سکه داشت، از گم شدن یکی از آنها زیاد ناراحت نمیشد. او نیز همچون شبان داستان ما، تصمیم به یافتن شیء گمشدۀ خود میگیرد.
صحنه سوم : شادی در جامعه
این زن در حالیکه سکه گمشدۀ خود را با شادمانی در دست گرفته بود، دوستان و همسایگان خود را فرامیخواند تا در شادی پیدا شدن سکه با او سهیم شوند. در اینجا مجدداً شادی شخصی و فردی را میبینیم که چطور تبدیل به شادی گروهی میشود. همانطور که در مثل شبان و گوسفند گمشده نیز دیدیم: «همچنین به شما میگویم شادی برای فرشتگان خدا روی میدهد به سبب یک خطاکار که توبه کند» (آیه ۱۰).
در هر داستان آنچه عیسی در نظر دارد این است که شنوندگان، خدا را بعنوان جستجوگر بشناسند.
گمشدگان نمیتوانند به خودشان کمک کنند. جستجوگر باید قدم اول را بردارد. یافتشدنِ یک گمشده، تنها فیض را نشان میدهد.
هر چند که موضوع مشترکی در سه مثل ذکر شده در لوقا باب ۱۵ به چشم میخورد، اما در جزئیات مهم متفاوت هستند. بعنوان مثال جستجوگران را در نظر بگیرید. در مثل گوسفند گمشده، شبان فردی است با درآمدی متوسط، در حالیکه جستجوگر داستان سکۀ گمشده، زن فقیری است. در مثل پسران گمشده، "جستجوگر" که پدر آن خانواده است، فردی است ثروتمند. ایفاگران نقش کلیدی، افرادی هستند مصمم برای یافتن گمشدۀ خود. در هر داستان آنچه عیسی در نظر دارد این است که شنوندگان، خدا را بعنوان جستجوگر بشناسند. نکتۀ مشترک بعدی، شادی یافتنِ گمشده میباشد. در فصل آینده، شادی پدر را هنگامی که پسر گمشده به آغوش خانواده برمیگردد، خواهیم دید.
در مثل گوسفند گمشده، عیسی گمشدن یک گوسفند از صد گوسفند را خاطر نشان میسازد، در سکۀ گمشده، یکی از ده سکه گم میشود و در مثل پسران گمشده، یکی از دو فرزند گم میشود.
با گفتن هر مثل، عیسی ارزش آن گمشده را مورد تأکید قرار میدهد. گویا که عیسی به فریسیان چنین میگوید: «آیا فکر نمیکنید که از بین یکصد گوسفند، یک گوسفند ارزش جستجو کردن را دارد؟ در مورد یک سکه از ده سکه چطور؟ یا یکی از دو پسر؟» در هر یک از این داستانها، چیزهای گمشده، نمونههایی هستند از فرد گناهکار توبهکار.
موضوعهای این مثل
در هر یک از این مثلها، شبان، یک زن و در نهایت پدری که انتظار میکشد، همه تصاویری از خدا بهدست میدهند. همچنین شادی را چه فردی و چه گروهی در همۀ این داستانها مشاهده میکنیم. در هر یک از این مثلها عنصر گمشدن را میبینیم. یهودیان میدانستند که آن گوسفند گمشده، حیوانی ضعیف و عاجز بود. آن سکه نیز با سعی خود نمیتوانست به دیگر سکهها بپیوندد، بلکه نیاز به یافتن بود. پسر گمشده تا زمانی که به خود آمد و راه بازگشت بهسوی پدر را در پیش گرفت، "مرده" بود. گمشدگان نمیتوانند به خودشان کمک کنند. جستجوگر باید قدم اول را بردارد. یافتشدنِ یک گمشده، تنها فیض را نشان میدهد.
در این سه مثل همچنین عنصر بها را میبینیم: در مثل گوسفند گمشده، شبان زحمتی را به خود هموار میکند تا در جستجوی گوسفند به بیابان رفته، سپس آن را بر دوش خود حمل کند. در مورد آن زن نیز زحمت جستجوی طولانی را میبینیم که میبایست با صبر و دقت انجام میشد و سپس صبر و تحمل پدر را مشاهده میکنیم که هر روز در انتظار بازگشت پسر سرکش خود میباشد. در همۀ این داستانها نشانی از صلیب دیده میشود.
اگر همۀ این داستانها را بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم، آن جمله این خواهد بود: «زیرا که پسر انسان آمده است تا گمشده را بجوید و نجات بخشد» (لوقا ۱۹:۱۰).
ترجمه ریما میناسیان