شیوۀ مسیحی تربیت فرزندان/۲
۱۳ دقیقه
اجازه دهید شما را به شبی ببرم که فرزند اولمان به دنیا آمد. شوهرم که تازه پدر شده بود و از این بابت بینهایت خوشحال بود و احساس غرور میکرد، لحظاتی پیش اتاق بیمارستان را ترک کرده و به خانه رفته بود، و اکنون من و دختر نوزادم تنها بودیم. کودک زیبای من که چند ساعت بیشتر از عمرش نمیگذشت، خسته از فشار و اضطراب زایمان، مثل یک فرشته در گهوارهاش خوابیده بود. این کودک نازنین که از گوشت و خون من بود و این چنین معصومانه کنار من آرمیده بود، به حدی زیبا بود که تنها کاری که میتوانستم بکنم این بود که بر بالشم تکیه بزنم و از فرط شادی و غرور اشک شوق بریزم. در آن لحظه احساس میکردم مادری کامل هستم: آرام و متین، با نوزادی بینهایت زیبا.
اما این صحنۀ دلانگیز چند ساعت بیشتر دوام نیاورد! دخترم رفتهرفته خود را با محیط اطراف وفق داد و شروع کرد به ابراز وجود، و این ابراز وجود با جیغ و گریههایی گوشخراش همراه بود! دیگر از آن احساس آرامش خبری نبود. در عوض، سراسیمه و مضطرب در این فکر بودم که چگونه میشود این طفل را آرام کرد.
چند ماه گذشت. من و شوهرم میدانستیم که باید والدین خوبی باشیم و فرزندمان را درست تربیت کنیم، اما دقیقاً نمیدانستیم چگونه باید این کار را کرد. به همین جهت اغلب عجولانه تصمیماتی میگرفتیم. هر وقت در مورد تربیت فرزند چیزی میخواندیم یا میشنیدیم که ارزش امتحان کردنش را داشت، آن را روی فرزندمان امتحان میکردیم. اگر نتیجه میداد که هللویاه! اما اگر نتیجه نمیداد مستقیم میرفتیم سراغ توصیههای بعدی. خلاصه آنکه وضعیت واقعاً کلافهکننده بود.
اکنون که از آن زمان بیش از نه سال گذشته و در این مسیر تجربیات بیشتری کسب کردهام (مخصوصاً اینکه سه فرزند قد و نیم قد را بزرگ کرده و هنوز سرپا باقی ماندهام)، حدس میزنم آنچه در چند ماه اول تولد فرزندمان بر ما گذشت، برای بسیاری از والدین در نقاط مختلف دنیا، در ادوار مختلف تاریخ تکرار شده است. ماجرای من تنها نمونه کوچکی است از چالشهایی که همۀ ما والدین با آن مواجهایم. اکثر ما میخواهیم "کار درست را انجام بدهیم" و آرزو داریم که برای فرزندان خود والدین نمونهای باشیم. اما اغلب بدون داشتن آمادگی بچهدار میشویم، و آن وقت احساس میکنیم که وظیفۀ تربیت فرزند فوق از طاقت و توان ماست. چنان خود را درگیر امور جزئی مربوط به پرورش فرزند میکنیم که دعوت بزرگتری را که بهعنوان والدین داریم بهکلی از یاد میبریم!
حتی بهعنوان مسیحیانی که میدانیم خدا برای نهاد خانواده ارادهای مخصوص دارد و بر اهمیت نقش خود بهعنوان والدین نیز واقفیم، باز اغلب پدر یا مادر میشویم بدون آنکه دقیقاً بدانیم میخواهیم فرزندانمان در نهایت به کجا برسند، یا چگونه میخواهیم به آنجا هدایتشان کنیم.
یکی از اولین نکاتی که پس از مادر شدن دریافتم این بود که اگر در مسیر تربیت فرزند، حس جهتیابی روشنی نداشته باشیم، خیلی زود گم میشویم و احساس عجز، درماندگی و سردرگمی میکنیم. میخواهیم فرزندانمان را به هدفی برسانیم، اما از آنجا که این هدف هنوز برای خودمان خیلی روشن نیست اغلب در هدایت آنان بهسوی چنین هدف مبهمی دچار اضطراب میشویم و احساس تقصیر میکنیم. به همین خاطر بسیار لازم است بدانیم که خدا از ما انتظار دارد وظیفۀ تربیت فرزند را چگونه انجام دهیم، و چطور میتوانیم این خواسته خدا را در عمل پیاده کنیم.
برای تربیت فرزند باید بها پرداخت!
مادرشوهر من یک زن استثنایی است! شاید بعد از مادرم، هیچ زن دیگری به اندازه او در زندگی من تأثیر مثبت نداشته است. او از خیلی جهات برای خانواده و اطرافیانش زنی نمونه است. اکثر کسانی که با او و خانوادهاش آشنا میشوند، از اینکه چقدر خوب فرزندانش را تربیت کرده و چگونه همه آنها اکنون در خدمت خداوند هستند، انگشت به دهان میمانند. در خلال سالهایی که افتخار آشنایی با او را داشتهام، بارها شنیدهام که چه فراز و نشیبهایی را طی کرده و چقدر از خودگذشتگی و فداکاری کرده است تا فرزندانش را طوری تربیت کند که باعث جلال خدا باشند. به اعتراف خودش، نقشهها، رؤیاها، برنامهها و فرصتهای زیادی را کنار گذاشته تا بتواند خود را بهطور کامل در اختیار فرزندانش قرار دهد و آنها را مطابق معیار کلام خدا تربیت کند. این بهایی است که او میبایست برای تربیت فرزند پرداخت میکرد.
ما نیز همگی باید برای تربیت فرزند بها بپردازیم. ممکن است این بها صرفنظر کردن از یک موقعیت شغلی بهتر یا ترفیع مقام باشد تا در عوض بتوانیم هر شب در خانه کنار فرزندانمان باشیم، یا اینکه لازم باشد برنامههایی را که برای تحصیل داریم کنار بگذاریم تا فرزندی پیشبینی نشده را پرورش دهیم. یا ممکن است این بها، داشتن پول کمتر باشد زیرا یکی از والدین مجبور است برای نگهداری از فرزندان در خانه بماند.
شبیه چنین فداکاری و احساس تعهدی را در فصل دهم انجیل یوحنا میبینیم. عیسی در این قسمت به تفاوت بین شبان نیکو و چوپان مزدور اشاره میکند. شبان نیکو عمیقاً به سرنوشت گوسفندان خود علاقهمند است و حتی حاضر است جان خود را در راه آنها بدهد. گوسفندان متعلق به اویند، و او آنها را دوست دارد. اما رفتار چوپان مزدور طور دیگری است. گوسفندان مال او نیستند و مراقبت از آنها برای او صرفاً یک شغل است. وقتی گرگ به گله حمله میکند چوپان مزدور پا به فرار میگذارد چون دلبستگی عمیقی به گوسفندان ندارد.
ما نیز در انجام مسئولیت تربیت فرزند یا میتوانیم مثل شبان نیکو عمل کنیم و یا مانند چوپان مزدور. اگر بخواهیم مثل شبان نیکو از فرزندانمان مراقبت کنیم، با تمام وجود به فکر آینده و سلامت روح و جسمشان خواهیم بود ولو آنکه در این راه مجبور شویم بهایی گزاف بپردازیم. طبعاً هیچگاه انتظار نخواهیم داشت که همسایهای که مشغولیتهای مختلف دارد یا معلم سر خانه یا دبیر مدرسه، نسبت به فرزندانمان همان محبت و توجهی را داشته باشند که ما داریم، چون فرزندان متعلق به آنها نیستند. خدا ما را بهخاطر فرزندانی که وظیفۀ نگهداریشان را به ما سپرده است، مسئول میداند. اگر بخواهیم در این مسیر میانبُر بزنیم، دیر یا زود خلاء ناشی از این کار در زندگی فرزندانمان نمایان خواهد شد و این خلاء تا نسلها ادامه خواهد داشت.
چگونه والدین نمونهای باشیم؟
آن دسته از ما که در کودکی والدینی مسیحی نداشتهایم تا از آنها الگو بگیریم، ممکن است مدام دچار این اضطراب و سردرگمی باشیم که خدا میخواهد بهعنوان والدین چگونه عمل کنیم. نگران نباشید! خواست خدا از ما والدین بهروشنی در کلامش بیان شده است. برخی از تعالیم کلام خدا مستقیماً به موضوع تربیت فرزند میپردازند و برخی دیگر بیانگر ارزشهایی کلی است که خدا میخواهد آنها را در تمام جنبههای زندگی خود، از جمله تربیت فرزند، بهکار ببندیم. بهعنوان افراد ایماندار باید نهایت تلاش خود را بکنیم که این ارزشها را وفادارانه و هر روز اجرا کنیم. منتهی کسی که میخواهد این ارزشها را در رابطه با فرزندانش پیاده کند، خیلی مهم است که اول خودش زندگی خوب و نمونهای داشته باشد. در زیر به برخی از این ارزشها که باید در خصوص تربیت فرزند بهکار ببندیم، اشاره میکنیم:
۱- رابطۀ با خدا و مردم
رابطۀ ما با خدا و با یکدیگر، خیلی برای خدا مهم است. ده فرمان موسی به خوبی بیانگر نظام ارزشی خداست. چهار فرمان اول به رابطۀ انسان با خدا میپردازد و شش فرمان بعدی به رابطۀ انسانها با یکدیگر. ما باید مدام از خود بپرسیم که تا چه حد برای رابطۀ با خدا و رابطهمان با دیگران ارزش قائلیم؟ آیا هر روز به دعا و مطالعۀ کلام وقت میدهیم، با خدا صحبت میکنیم و اجازه میدهیم او نیز با ما سخن بگوید؟
برای داشتن رابطهای مؤثر با خدا، بینهایت مهم است که پیوسته با او در گفت و شنود باشیم. اختصاص دادن وقتی بخصوص برای رازگاهان باعث میشود هر روزه خدا را بهتر بشناسیم و از بودن با او لذت ببریم. به این ترتیب به فرزندانمان نشان میدهیم که کارهای روزانه را باید با خدا شروع کرد، نه صرفاً تا به وظیفهای دینی عمل کرده باشیم، بلکه چون خدا را دوست داریم و میخواهیم به پاس آنچه در زندگی ما انجام داده است، محبت و قدردانی خود را به او نشان دهیم.
روابط فردی و اجتماعی با دیگران نیز باید برای ما مهم باشد. بهعنوان پدر یا مادر بخصوص خیلی مهم است که رابطۀ خوبی با همسرمان داشته باشیم و با گفتار و اعمالِ خود، هم در حضور خدا و هم در برابر فرزندانمان به همسر خود احترام بگذاریم. در مقالۀ بعدی تأثیری را که نحوۀ رفتار با همسر بر فرزندانمان دارد، چه مثبت و چه منفی، به تفصیل بررسی خواهیم کرد.
۲- اطاعت از خدا
اطاعت کردن از خدا برای داشتن رابطهای عمیق با او ضروری است. عیسی مسیح در یوحنا ۱۴:۱۵ میفرماید: «اگر مرا دوست بدارید، احکام مرا نگاه خواهید داشت». خدا از ما انتظار ندارد که افراد کاملی باشیم، اما انتظار دارد که در زندگی، داوطلبانه و قدم به قدم از او اطاعت کنیم. این موضوع در مورد تربیت فرزند نیز صدق میکند. دستور خدا این است که راههای او را به فرزندانمان تعلیم دهیم تا بر او توکل بندند و به او وفادار بمانند (مزمور ۷۸:۵-۸). این چیزی نیست که یک شَبه میسر شود، بلکه مستلزم اطاعت هر روزه است. اگر چه هیچگاه کامل نخواهیم بود و همواره به فیض و رحمت نجاتدهندهمان نیاز خواهیم داشت، اما باید تلاش کنیم که مسئولیت خود بهعنوان والدین را بهخوبی و در نهایت امانتداری بهانجام برسانیم.
خدا نه تنها از ما انتظار دارد که از او اطاعت کنیم، بلکه میخواهد بهعنوان والدین به فرزندانمان نیز یاد بدهیم که باید از ما، و نیز از خدا، اطاعت کنند. در امثال ۱:۸ و کولسیان ۳:۲۰ به فرزندان توصیه شده است که از والدینشان اطاعت کنند تا عمر دراز و سعادتمندی داشته باشند. اما آنان چگونه میتوانند اطاعت کردن را یاد بگیرند اگر ما چنین اطاعتی را عملاً و بهروشنی به آنها تعلیم ندهیم. ما با تعلیم و تربیت فرزندانمان معیارهای اطاعت را به آنها میآموزیم. بسیاری از ما بهخاطر محرومیتها و تجربیات تلخی که خود در زمان کودکی داشتهایم، یا بهخاطر احساس ضعف و عدم امنیت، وظیفۀ تأدیب فرزندانمان را بهخوبی انجام نمیدهیم و در نتیجه نمونۀ خوبی در زمینه اطاعت برایشان بهجای نمیگذاریم.
قدری دل خود را تفتیش کنید. ببینید برای آنکه به فرزندانتان نشان دهید که اطاعت کردن از خدا برایتان مهم است، در عمل چه کارهایی انجام میدهید. ارزشی را که در اطاعت نهفته است چگونه به آنها تعلیم میدهید؟
۳- پرورش شخصیت
نظام ارزشی خدا کاملاً با ما فرق دارد، و این امر بهخصوص در مورد شخصیت ما صادق است. بهعنوان مثال ما انسانها برای قدرت و مقام و منصب خیلی ارزش قائلیم، اما آنچه برای خدا ارزشمند است فروتنی و تواضع است (متی ۲۰:۲۶-۲۷).
خدا نظام ارزشی انسان را واژگون میکند (لوقا ۱۶:۱۵). انسان به ظواهر مینگرد، اما خدا به باطن. برای انسان زیبایی و استعداد و ثروت و قدرت مهم است، اما خدا دلی پاک را ارزشمند میداند. صداقت، درستکاری و وفاداری بسیار بیشتر از موفقیت برای خدا باارزش است. او میگوید: «زیبایی ناپژمردنی روحی ملایم و آرام» بینهایت از صورتی زیبا و لباسهایی فاخر ارزشمندتر است (اول پطرس ۳:۴).
ما برای خود و فرزندانمان چه اهدافی را دنبال میکنیم؟ آیا در پی زیبایی، حصول دستاوردهای فکری، موفقیتهای ورزشی، مقام و منزلت اجتماعی یا قدرت هستیم؟ یا اینکه هدفمان پرورش شخصیت درون است؟ بارها شنیدهام که والدین به فرزندانشان میگویند: «به کارهایی که من میکنم نگاه نکن، بلکه آنچه میگویم انجام بده!» اما واقعیت این است که اعمال ما بسیار مهمتر از سخنانی است که میگوییم. سخنانمان هرقدر هم که درست و خداپسندانه باشد، اگر در عمل مطابق معیارهای این دنیا زندگی کنیم فرزندانمان نیز از ما الگو خواهند گرفت و مطابق معیارهای دنیا زندگی خواهند کرد.
در طول سالهایی که مادر بودهام، شخصیت و نظام ارزشیام بارها مورد آزمایش قرار گرفته است. از یک طرف کاملاً به ارزشهایی چون راستگویی و اجتناب از دروغ معتقد بودهام، و از طرف دیگر بارها در وضعیتی قرار گرفتهام که میتوانستم با یک دروغ مصلحتآمیزِ کوچک از بروز تنش و درگیری جلوگیری کنم. در منطقهای که ما زندگی میکنیم، مدارس مسئلۀ غیبت دانشآموزان را خیلی جدی میگیرند و کنترل شدیدی در این زمینه اِعمال میکنند. اگر دانشآموزی در طول سال تحصیلی بیشتر از چهار غیبت غیرموجّه داشته باشد و بهدلیلی غیر از بیماری به مدرسه نرود، والدین جریمه خواهند شد و حتی در مواردی ممکن است به زندان بروند! به همین جهت در بین والدین بسیار متداول است که برای آنکه بیشتر با فرزندان خود در تعطیلات بمانند یا فرزندشان به مدرسه نرود، خطاب به معلم مدرسه نامه بنویسند و بگویند که او "مریض" است. استفاده از این بهانه برای خانوادۀ ما که اغلب در سفر است میتواند کار را خیلی آسان کند، اما من همیشه در اعماق دل خودم میدانم که نظرم در مورد قوانین خشک مدرسه و نظام آموزشی هر چه که باشد، نباید به دروغ و فریب متوسل شد.
بنابراین با استفاده از این موقعیت کوشیدهام اهمیت راستگویی و احترام به مسئولین را به فرزندانم یاد دهم و خودم در این خصوص برای آنها نمونه باشم. اگر فرزندانمان ببینند که ما بهراحتی دروغ میگوییم یا به همسر یا کارفرمای خود احترام نمیگذاریم، آنان نیز در این زمینه از ما الگو خواهند گرفت و چنین رفتارهایی را جزو نظام ارزشی خود خواهند ساخت.
بیایید لحظاتی به وقایع چند روز اخیر فکر کنیم. آیا میتوانیم با اطمینان بگوییم که تمام سخنان و اعمال و رفتارمان با معیارهای کلام خدا سازگاری داشته است؟ وقتی فرزندانتان جوانانی بالغ شدند، میخواهید چگونه شخصیتی داشته باشند. چگونه میتوانید چنین خصوصیاتی را از هماکنون در آنها پرورش دهید؟
ارزیابی دیدگاهها و ارزشهایمان
خلاصه آنکه ما والدین باید در عین حال هم به بالا نگاه کنیم و هم به جلو. باید پیوسته از خود بپرسیم: «پنج، ده، بیست یا حتی چهل سال دیگر، آرزو خواهم کرد که ای کاش امروز چه کارهایی را انجام داده بودم؟ چه کارهایی الان میکنم که بیست سال دیگر باعث آرامشخاطر من خواهد بود؟ چه کارهایی الان میکنم که ممکن است بعداً از انجامشان پشیمان شوم؟ در آینده آرزو خواهم کرد که ای کاش مطابق چه معیارهایی زندگی میکردم و چه ارزشهایی را در فرزندانم پرورش میدادم؟» هیچ یک از ما نمیخواهیم سالهای پایانی عمر خود را در افسوس و پشیمانی سپری کنیم. چه بهتر که از هماکنون به جلو نگاه کنیم، ارزشهای درست را مشخص کنیم، و تصمیم بگیریم مطابق آن ارزشها زندگی کنیم و آنها را در فرزندانمان نیز پرورش دهیم.
سلیمان میگوید: «عاقل خطر را میبیند و پنهان میشود، ولی سادهلوح پیش میرود و تاوانش را میپردازد!» (امثال ۲۲:۳). این حقیقتی است که همیشه باید در انجام رسالت تربیت فرزند مد نظر داشته باشیم. باید پیوسته عملکرد خود را مرور کنیم و ببینیم فرزندانمان از لحاظ روحانی، جسمی، احساسی و فکری در چه مرحلهای هستند و به کجا میروند.
افسوس بهخاطر اشتباهات گذشته
جِین فلمینگ (Jean Fleming) در کتاب خود با عنوان "قلب مادر" به موضوع احساس تأسف و پشیمانی بهخاطر کوتاهی در تربیت فرزند میپردازد، کوتاهیهایی که نتیجۀ ضعفها، ندانمکاریها و گناهان گذشتۀ ماست. او میگوید که گرچه اعمال گذشته را نمیتوان تغییر داد و جلوی عواقب کنونی گناهان گذشته را نمیشود گرفت، اما میتوانیم از خدا بخواهیم که ما را ببخشد و از خاکستر گناهانمان چیزی زیبا بیافریند. برای برخی از ما ممکن است دیگر دیر شده باشد که بخواهیم در زندگی فرزندان بالغ خود تأثیر بگذاریم، اما خدا میتواند جدای از ما کارهای عظیمی در زندگی آنان انجام دهد. او ممکن است برای تربیت فرزندان ما از دیگران استفاده کند و نقش ما را صرفاً به دعا برای آنان محدود سازد. اما نکتۀ مهم این است که بدانیم برای خدا هیچ زمانی دیر نیست. او این قدرت را دارد که زندگی خانوادگی از هم پاشیدۀ ما را بگیرد و محض فیض بیکران خود، از آن جامهای زیبا درست کند. او خدای نیهای شکسته و فتیلههای نیمسوخته است.
اگر شما جزو آن دسته والدینی هستید که بهخاطر اشتباهات گذشته در زمینه تربیت فرزند پیوسته افسوس میخورند، دعوتتان میکنم صادقانه به حضور خداوند پرفیضی بروید که آماده است راههای کج را هموار کند و رابطۀ بین شما و فرزندانتان را شفا بخشد. آن وقت صدای مهربانش را خواهید شنید که به شما میگوید: «فیض من تو را کافی است، زیرا قوت من در ضعف به کمال میرسد» (دوم قرنتیان ۱۲:۹).