خدا چه کسی را به کار میبرد؟
۹ دقیقه
کتابمقدس به ما میگوید که خدا در جستجوی کسانی است که بتواند آنها را برای مقاصد الهیاش بهکار برد. اگر کسی آمادگی خویش را به خدا اعلان کند، خداوند چنان او را بهکار خواهد گرفت که فرصت برای تلف کردن زندگی نداشته باشد! زندگی وافر و هیجانانگیز همین است! اگر کسی این چنین توسط خدا بهکار گرفته نشده، هنوز طعم زندگی واقعی را نچشیده است.
برخی از شما که این سطور را مطالعه میکنید، شاید با خود بیاندیشید که "خداوند نمیتواند مرا بهکار بگیرد؛ چرا که من چیزی برای ارائه ندارم!" اجازه دهید در کمال احترام به شما بگویم که این نوع اندیشه کاملاً اشتباه است! خداوند نه تنها میتواند، بلکه میخواهد شما را برای مقاصدش بهکار برد.
از زندگی مریم مادر عیسی مسیح میتوان دید که چگونه خدا افراد مختلف را برای مقاصد خویش بهکار میگیرد. راستی، چرا خدا از میان زنان آن زمان، مریم را برگزید تا بهواسطۀ او نجاتدهندۀ جهان چشم به جهان گشاید؟
امروزه عقاید گوناگون و برخی نه چندان درست، دربارۀ مریم هست. در کتابمقدس هیچگاه دستوری مبنی بر پرستش مریم نمییابیم. و همچنین هیچجا نوشته نشده که او زنی کامل و مصون از گناه بود. واقعیت این است که او دختری معمولی و ساده بود؛ و خدا نیز در پی چنین دختری بود تا مقصودش را بهواسطۀ او عملی سازد.
چرا خدا مریم را برگزید؟ چرا این نوجوان عادی، نه چندان ثروتمند یا برخوردار از علم و دانش را انتخاب نمود؟ پاسخ فقط یکی است: چون مریم به خدا اعتماد کرد! مریم ترسهای بسیار داشت، اما نگذاشت آن ترسها بر او غلبه کنند. خدا او را بهکار برد زیرا او از سه ویژگی برخوردار بود.
خدا فرشتهای به دیدار مریم میفرستد. در انجیل لوقا فصل اول چنین میخوانیم: «در ماه ششم، جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری در جلیل فرستاده شد که ناصره نام داشت، تا نزد باکرهای مریم نام برود. مریم نامزد مردی بود یوسف نام، از خاندان داوود» (لوقا ۱:۲۶-۲۷؛ هزاره نو). سپس فرشته به مریم میگوید که چه بر او خواهد گذشت. نخستین واکنش مریم ترس و اضطراب بود.
«مریم سخت پریشان و متحیر شد، چون نمیتوانست بفهمد منظور فرشته از این سخنان چیست. فرشته به او گفت: "ای مریم، نترس! زیرا خدا بر تو نظر لطف انداخته است!"» (لوقا ۱:۲۹-۳۰؛ تفسیری). واژۀ یونانی که در اینجا "پریشان و متحیر" ترجمه شده، بیانگر نوعی ترس است که ما اصطلاحاً در توصیف آن میگوییم: "از ترس نزدیک بود قالب تهی کند!"
مریم حق داشت چنین وحشت کند، به چند دلیل. نخست، ترس از انتقاد و سرزنش مردم دربارۀ حاملگی او بدون داشتن شوهر؛ دوم، ترس از نیروی مافوقالطبیعه در بدنش برای بهوجود آوردن نوزاد؛ سوم، احساس عدم لیاقت و توان برای چنین امر مهمی؛ چهارم، دگرگون شدن برنامۀ زندگیاش. شاید با خواندن آیات مربوطه متوجه این نکات نشویم، ولی با کمی تأمل میتوانیم چنین ترسهایی را در وجود مریم ببینیم. و این درست همان ترسهایی است که من و شما نیز ممکن است وقتی خدا میخواهد ما را بهکار برد، داشته باشیم. پادزهر این ترسها چیست؟ سه حقیقت است. نخست:
۱- خدا کسانی را بهکار میبرد که مایلند خواست و ارادۀ او را بجا آورند.
وقتی فرشته نقشۀ زاده شدن نجاتدهندۀ جهان بهواسطۀ مریم را اعلان کرد، مریم با وجود ترسهایی که داشت چنین پاسخ داد: «جان من خداوند را میستاید و روحم در نجاتدهندهام خدا، بهوجد میآید، زیرا بر حقارت کنیزِ خود نظر افکنده است» (لوقا ۱:۴۶-۴۸؛ هزاره نو). مریم به فرشته نگفت: «من کار و زندگی دارم، برو یک نفر دیگر را پیدا کن!!» بلکه با رغبت اعلان آمادگی کرد.
در آیات فوق، دو خصلت نیک در مریم میبینیم: نخست، شادی و رغبت او برای انجام خواست خدا؛ دوم، فروتنی او مبنی بر اینکه لیاقت این همه لطف خدا را ندارد.
هرگاه خدا به ما چیزی میدهد، نه به این سبب است که ما لیاقت دریافتش را داریم، بلکه از این روست که نیازمندش هستیم. داوود مرد "محبوب خدا" خوانده شده است. چرا؟ چون آرزوی او این بود: «ای خدای من، چقدر دوست دارم خواست تو را بجا آورم!» (مزمور ۴۰:۸؛ تفسیری).
همچنین پولس میگوید: «هدفمان این است که همواره در هرچه میکنیم، رضایت او (خدا) را جلب نماییم» (دوم قرنتیان ۵:۹؛ تفسیری). آیا هدف زندگی شما نیز همین است؟ شاید بپرسید، از کجا بدانم که خدا از من انتظار انجام چه کاری را دارد؟ پاسخ این سؤال را باید در داشتن رازگاهان با خدا جستجو کرد. آیا هر روز وقتی را برای راز و نیاز با خدا کنار میگذارید؟ خدا با کسانی سخن میگوید که گوش شنوا دارند. ببینید کلام دربارۀ مریم چه میگوید: «مریم این همه را بهخاطر میسپرد و در دل خود به آنها میاندیشید» (لوقا ۲:۱۹؛ هزارۀ نو). باری، مریم عادت داشت به خدا گوش بسپارد.
هدف زندگی ما چیست؟ کسب مال و ثروت و دانش؟ ازدواج؟ بازنشستگی؟ همۀ اینها چیزهای خوبی است، اما نمیتواند هدف والای زندگی ما باشد. هرگاه در پی خواست هدف خدا برای زندگی خویش باشیم، مردم از ما انتقاد خواهند کرد و حسادت خواهند ورزید. چرا؟ زیرا متوجه خواهند شد که ما با آنان فرق داریم؛ شادیم از اینکه خواست خدا را انجام میدهیم. و آنان که نمیتوانند چنین چیزی را تحمل کنند، با ما به مخالفت برخواهند خاست. پس ...
۲- خدا کسانی را بهکار میبرد که آمادهاند بها بپردازند.
مریم حاضر شد آبرو و راحتی خود را بهخطر اندازد اما هرطور شده خواست خدا انجام شود. رفتن او به اورشلیم در حالی که باردار بود، آن هم سوار بر الاغ، کار مشکلی بود. وقتی به اورشلیم نیز رسیدند اتاقی نیافتند تا مریم بتواند در آن استراحت کند. او سرانجام در یک آخور وضع حمل کرد.
اگر در انجام مقاصد خدا با مشکلات مواجه میشویم، نباید شک کنیم که نکند از نقشۀ خدا بیرون افتادهایم، چرا که مشکلات نیز جزو نقشۀ خداست. عیسی مسیح دربارۀ پرداخت بهای شاگردی صریحاً فرموده: «هر که صلیب خود را برندارد و بهدنبال من نیاید، نمیتواند شاگرد من باشد. اما پیش از آنکه در مورد پیروی از من تصمیمی بگیرید، همۀ جوانب را خوب بسنجید!» (لوقا ۱۴:۲۷-۲۸؛ تفسیری). پولس نیز میگوید:
«اکنون همۀ این امتیازات را که روزگاری برایم بسیار باارزش بود، دور ریختهام، تا بتوانم ایمان و امیدم را به مسیح ببندم» (فیلیپیان ۷:۳؛ تفسیری). پولس نیز مانند مریم حاضر شد بهای پیروی از خدا را بپردازد. ما چه بهایی حاضریم بپردازیم؟ ما حاظریم چه چیزی را از دست بدهیم؟ عادتهای زشت؟ روابط نادرست؟ دوستیهای مشکوک؟ نقشهها؟ پول؟...
برای پیروی از نقشه خدا در زندگیمان، همیشه بهایی برای پرداختن هست. آیا حاضریم دعا کنیم: "خدایا، در سال ۲۰۰۵ خود را وقف تو میکنم و حاضرم بهای این کار را بپردازم، هرچه که باشد!"؟
مریم حاضر شد بهای این کار را با بهخطر انداختن آبرویش، بپردازد. فراموش نکنید که تا سی سال آینده که فرزند او هنوز هیچ معجزهای نکرده بود، احتمالاً مردم همچنان سخن مریم را در مورد بارداری و زایمان معجزآسای وی باور نمیکردند. آیا اگر ما بودیم باور میکردیم که دختر باکرهای حامله شود و بگوید پدر فرزندش خداست!؟ بدون شک، مریم سالهای سال مورد سؤظن و نکوهش مردم قرار داشت.
۳- خدا کسانی را بهکار میبرد که با شهامت به وعدههای او اعتماد میکنند
خدا کسانی را بهکار میبرد که دل و جرأت دارند، و حاضرند در زندگی ریسک کنند. اما این لزوماً بدین معنا نیست که چنین کسانی هیچ ترس و نگرانی ندارند. شخصی که ایمان دارد، علیرغم ترس از آنچه در پیش هست، ریسک میکند و پیش میرود. مریم با وجود ترس و نگرانی از آینده، قدم ایمان را برداشت و پیش رفت. او نمیدانست در آینده چه پیش میآید، اما به کسی که آینده در دستهای اوست اعتماد داشت! «مریم از فرشته پرسید: این چگونه ممکن است، زیرا من با مردی نبودهام؟ فرشته پاسخ داد:
روحالقدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد افکند... زیرا نزد خدا هیچ امری ناممکن نیست!» (لوقا ۱:۳۴-۳۵ و ۳۷).
از خود میپرسی: "چرا خدا در زندگی من معجزه نمیکند؟" پاسخش شاید این باشد که چون میترسی. از مافوقالطبیعه هراس داری. دلت میخواهد همه چیز طبیعی پیش رود، هیچ چیز غیرعادی رخ ندهد، روال زندگیات به هم نخورد. آخرین بار که دعا کردی و منتظر بودی واقعاً خدا وارد عمل شود کی بود؟ آیا منتظر شدی خدا کاری کند یا خودت دست به کار شدی؟
مریم در مقابل این همه مشکلات و آیندۀ مبهم میتوانست زانوی غم در بغل گیرد و نگران و افسرده شود، اما او در عوض شروع به شکرگزاری خداوند کرد. ما هرگاه در غم و غصه فرو میرویم، این بدان معناست که وعدههای خداوند را فراموش کردهایم.
پس خدا کسانی را بهکار میبرد که مایلند خواست و ارادۀ او را انجام دهند و نیز آمادهاند بهای این کار را بپردازند. آنها برای انجام خواست خدا با شهامت گام بر میدارند و به وعدههای وی اعتماد دارند، هرچند ممکن است با ترسهایی نیز روبرو شوند. اگر خدا دختر نوجوان، کم تجربه و بیسوادی همچون مریم را برای انجام مقاصدش بهکار گرفت، بدون شک من و شما را نیز میتواند بهکار برد.
یک روز خدا از من و شما خواهد پرسید: " با آنچه به تو دادهام چه کردهای" با تحصیلات، عطایا و استعدادها، با سلامتی که برای تو فراهم آوردهام، چه کردهای؟ آیا حاضرید خدا شما را بهکار گیرد؟ آیا آمادهاید به خدا بگویید: "هرگونه که میخواهی، هر جا که میخواهی، هر وقت که میخواهی مرا مانند مریم بهکار ببر؛ حتی اگر این سبب شود که نقشههایم دگرگون گردد. من طاقت ندارم حتی یک روز بدون انجام دادن خواست تو، زندگی کنم!"؟
چنین تصمیمی نخست با یک اشتیاق آغاز میگردد. مانند این است که کسی سرتان را زیر آب آنقدر نگه دارد که به نفس نفس بیفتید و آنگاه با تمام نیرو سرتان را بالا بیاورید تا بتوانید نفس بکشید. در این هنگام به هیچ چیز جز هوا برای تنفس فکر نمیکنید. تنها اشتیاقتان داشتن اکسیژن هواست. این است آن اشتیاقی که ما باید برای انجام خواست خدا داشته باشیم. آیا چنین اشتیاقی داریم؟ آیا چنین تمایلی برای دانستن نقشهای که خدا برای ما دارد، در ما هست؟ آیا مایلیم بدانیم خدا ما را برای چه کاری ساخته است؟ آیا حاضریم هر چه بهای این کار باشد بپردازیم تا آن شخصی باشیم که خدا میخواهد بکار ببرد؟ آیا چنین فکری ما را میترساند؟
رمز غلبه بر ترس از ناشناخته آنست که نخست بر آنچه شناخته شده است، متمرکز شویم. شناختها و دانستیهای ما کدامند؟ ما میدانیم که خدا ما را دوست دارد، ما برای خدا مهم هستیم، خدا برای ما بهترین را در نظر دارد، او مراقب ماست و میداند چه چیز سبب خوشبختی و شادی ما میشود. اگر اینها را خوب میدانیم، پس نگذاریم در این موارد شک به درون ما رخنه کند.
اما بگذارید از شما سؤالی خصوصی بکنم. در این عید میلاد مسیح چه چیزی به عیسی مسیح هدیه میدهید؟ کریسمس روز تولد عیسی مسیح است. ما که برای عزیزانمان هدیه میخریم، چه هدیهای برای عیسی مسیح داریم؟ من چه میتوانم به خدا هدیه کنم؟ او صاحب همه چیز است! عیسی مسیح همه چیز دارد، پس چه میتوانیم به او بدهیم؟
اما چنین نیست. او همه چیز ندارد! او تمام وجود تو را ندارد، مگر اینکه تو آن را به او بدهی. پیشنهاد میکنم در این عید میلاد، این دعا را همچون هدیه به عیسی مسیح تقدیم کنی:
"ای عیسی مسیح تمام وجود خود را، زشت و زیبا، به تو تقدیم میکنم. آن را بگیر و دگرگون ساز و برای خودت بهکار ببر. هر گونه که دوست داری آن را شکل بده و هر کاری میخواهی با آن بکن. وجود من در سال ۲۰۰۵ تنها از آن تو است. آمین!"