بینشهای تازه از حکایتی مربوط به گذشتههای دور
۱۱ دقیقه
دروسی از مردان و زنان کتابمقدس عنوان سلسله مقالاتی است که خوانندگان با آن آشنا هستند. در این شماره، حکایت نوح را در ارتباط با دو موضوع بررسی خواهیم کرد: ابتدا خواهیم دید که چگونه بعضی این حکایت را از پیکره اصلی کتابمقدس جدا کردهاند تا با فرهنگ کینه و نفرت و تحقیر و خشونت درآمیزند. سپس خواهیم دید که مسیح و برخی از مردان خدا چه تفکر و برداشتی راجع به نوح داشتند و چگونه آن را بکار گرفتهاند.
مقدمه
در طی قرنی که گذشت ادیان کهن و رسالتی جهان به طریق تازهای احیا شدهاند و قوت و جرأت یافته، مدعی رهبری جهان گشتهاند. در راستای این تجدیدحیات، گروههای تندرویی نیز پیدا شدهاند که دین و سنتهای نگاهدارنده آن را وسیله کسب قدرت و تسلطجویی بر دیگران دانسته و بهمنظور رسیدن به اهداف بلندپروازانه خود، خشونت و نفرت و دشمنی و پرخاشگری را تجویز و اعمال کردهاند.
در میان مسیحیان نیز افراد و گروههایی هستند که خلاف منش و آموزش مسیح از داشتن روابط سالم با دیگران فاصله میگیرند و به همان شیوهها و راهبردهای تندروان سایر ادیان تأسی میجویند. حکایات و روایاتی چند را از متون مقدسه بیرون میکشند تا وسیله نشر و پخش بدبینی و کینه و نفرت نسبت به سایر ادیان و پیروان آنها و جوامعی که با آنها همراه نیستند بگردانند. این گروههای رادیکال برای توجیه راه و روش خود کشتی نوح و سرنشینان آن را نماد خود و فرقه خویش قلمداد مینمایند و کسانی را که خارج کشتیاند مستحق دشنام و نفرت و بدگویی و هلاکت میشمارند.
جالب است که بعضی سازمانهای جهانی کلیسایی نیز در نشریات خود قایقی را که سکانش به شکل صلیب است نماد رسالت خود شناختهاند با این تفاوت که آن قایق را حامل همه مخلوقات میدانند زیرا صلیب نماینده فیضی است که محبت خدا را نسبت به کل جهان اعلام میدارد نه یک گروه انگشتشمار و بس.
حکایت نوح از دیدگاه پیروان سایر ادیان:
سخن را با دو بیت از اشعار حافظ و سعدی پی میگیریم.
حافظ شاعر بلند آوازه شیراز میگوید:
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند!
چون تو را نوح است کشتیبان ز توفان غم مخور.
حافظ در این بیت، نوح و کشتی او را سمبل امیدی میبیند که اگر بنیاد هستی نیز به خطر افتد میتواند مایه تسلی و خاطرجمعی باشد.
سعدی، سخنور دیگر شیراز نیز حکایت نوح را بهمنظور دمیدن روح اعتماد و اطمینان به مخاطبان خود بکار میگیرد و میگوید:
چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان؟
وقتی دیدگاه این دو شاعر را با دیدگاه دینباوران بداندیش کنار هم میگذاریم بهراحتی میتوانیم ببینیم که نظر کدام یک به ملکوت خدا نزدیکتر است. واعظانی که هنر خود را در نفرتآفرینی و بدگویی ظاهر میکنند در واقع برادران امروزی یونساند که برای مردم نینوا پیامی جز نفرت و بدبینی، و مرگ و ویرانی نداشت. تعجبی نیست اگر خدا از رحمت خود دشمنی یونس با مردم نینوا را وسیله خیر آنان گردانید. خدا خوب میدانست که یونس بیش از دشمنانش به داشتن دیدی تازه نیازمند است. لذا با لطافت طبع و صبر تمام، به یاریِ لطیفهای عملی، دیدگاه جدیدی را که مبتنی بر رحمت و آرامش بود به او ارزانی داشت.
ولی آیا یونس عاقبت درس فیض و رحمت را آموخت؟ آیا از عادت زشت در پوستین خلق افتادن بر حذر شد و روح حرمت و احترام نسبت به خودی و بیگانه را در خود جا و پرورش داد؟ تندروان امروزی نیز این گفتار مسیح را بهندرت جدی میگیرند که میفرماید: «بسا از مشرق و مغرب آمده در ملکوت آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب خواهند نشست، اما پسران ملکوت بیرون افکنده خواهند شد» (متی ۷:۲۱-۲۳ و ۸:۱۰-۱۲).
حکایات و تعالیم فراوانی در کتابمقدس هست که ما را وامیدارد در روابطمان با پیروان سایر ادیان از بداندیشی و بدخواهی برحذر بوده، دیدگاه رحمتآمیز و منصفانهتری در خود بپروانیم.
خلاصه حکایت نوح:
نوح مردی بود "عادل و کامل"، که در جامعهای فاسد و خشونتگر زندگی میکرد. خدا تصمیم گرفت آن جامعه را که از طریق عدالت و رحمت و انصاف به دور افتاده و همه راههای بازگشت را به روی خود بسته بود به هلاکت بسپارد و نوح و خانوادهاش را نجات بدهد. خدا به نوح گفت یک کشتی بسازد که گنجایش او و متعلقاتش و شماری از موجودات ذیحیات دیگر را داشته باشد، تا ایشان را از توفان مهلکی که در پیش بود برهاند. آنچه خدا به نوح گفت به انجام رسید (پیدایش بابهای ۶ و ۷).
خاطره نوح را چگونه پاس بداریم؟
در مقدمه دیدیم چگونه عدهای با بکارگیری متون کتابمقدس مدعیاند که خدا در نظر دارد عده قلیلی را نجات دهد و اکثریتی را نابود کند. اکنون با اشاره به همان متون، خواهیم کوشید دیدگاه مسیح و بعضی از مردان خدا در این رابطه را روشن و برجسته کنیم. قبلاً یادآور شدیم که حکایت نوح بازتاب گستردهای در کلام خدا دارد، که در اینجا تنها به ذکر چند مورد اکتفا میکنیم:
در انجیل متی چنین آمده است: «از آن روز و ساعت هیچ کس اطلاع ندارد، حتی ملائکه آسمان، جز پدر من و بس. لیکن چنانکه در ایام نوح بود، ظهور پسر انسان نیز چنان خواهد بود. زیرا همچنان که در ایام قبل از توفان میخوردند و میآشامیدند و نکاح میکردند و منکوحه میشدند تا روزی که نوح داخل کشتی گشت، و نفهمیدند تا توفان آمده همه را برد، همچنین ظهور پسر انسان نیز خواهد بود. آنگاه دو نفری که در مزرعهای میباشند، یکی گرفته و دیگری واگذارده شود. و دو زن که دستاس میکنند، یکی گرفته و دیگری رها شود. پس بیدار باشید زیرا که نمیدانید در کدام ساعت خداوند شما میآید. لیکن این را بدانید که اگر صاحب خانه میدانست در چه پاس از شب دزد میآید بیدار میماند و نمیگذاشت به خانهاش نقب زند. لهذا شما نیز حاضر باشید زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان میآید» (متی ۲۴:۳۶-۴۴).
طبق این متن، عیسی مردمان نوح را با مردم همعصر ظهور دوباره خویش در دو کفه ترازو میگذارد و این دو نسل کهنه و نو را با یکدیگر میسنجد.
چه در این گفتار و چه در تعالیم دیگر خود، عیسی بهوضوح بینش جدیدی را در ارتباط با حکایت نوح مطرح میسازد. او شاگردانش را ترغیب میکند تا در وقت ظهور پسر انسان بیدار و هوشیار باشند. و نیز میخواهد به آنها یادآور شود که ظهور دوباره او همچون برقی که از صاعقه ناشی میشود، ناگهانی و غیرمنتظره خواهد بود. او کسانی را که از روی نادانی و بیخیالی یا بیتوجهی چنان سرگرم مشغلههای این دنیا شدهاند که فوریت زمانهای اضطراری در پیش رو را نادیده میگیرند، با هلاکشدگانی قیاس میکند که در زمان نوح به هشدارهایی که در رابطه با حیات منطبق بر عدالت و انصاف و رحمت داده میشد بیاعتنا بودند.
قصد عیسی از بکار بردن کلمات "خوردن و نوشیدن و نکاح کردن و منکوحه شدن" این نیست که شاگردانش را از نیازهایی که لازمه تداوم حیات است باز دارد، بلکه اشاره او به آن نوع زندگی است که خاصِ حیوانات است - زندگیای که باعث میشود انسان چنان در تسلسل خوردن و نوشیدن و تولیدمثل کردن بسته شود که دیگر جایی برای بیداری و هوشیاری باقی نماند.
"گرفته شدن و واگذارده شدن دو نفری که در مزرعهاند"، برخلاف آنچه برخی مدعیاند هیچ ارتباطی به حکایت نوح و خانوادهاش و یا کسانی که در توفان هلاک شدند ندارد. البته داوری در واقع بخش جداییناپذیر انجیل است و عیسی در همین متن و در سایر جاها بر آن تأکید میورزد و آمدنش را از پیش خبر میدهد
(داوری خود مبحث گستردهای است که پرداختن به آن در این مقاله نمیگنجد. در آینده این مبحث مهم را به تفصیل بررسی خواهیم کرد)، ولی او بر این حقیقت نیز تأکید میکند که گرفته شدن و واگذارده شدن مختص قوم و نژاد خاص و یا پیروان دین بخصوصی نیست. زیرا همانطور که در رساله اول پطرس نیز آمده است، «داوری از خانه خدا شروع میشود».
این نوع بازنگری حکایت نوح و تلاش برای اصلاح درک و فهم ما از این داستان تنها محدود به عهدجدید نیست. بررسی دیدگاه انبیای عهدعتیق در این راستا نیز بسیار حائزاهمیت و قابل تأمل است. برای نمونه به این متن از کتاب حزقیال نبی توجه کنید:
«ای پسر انسان، اگر زمینی خیانت کرده، به من خطا ورزد و اگر من دست خود را بر آن دراز کرده، عصای نانش را بشکنم و قحطی در آن فرستاده، انسان و بهایم را از آن منقطع سازم، اگر چه این سه مرد یعنی نوح و دانیال و ایوب در آن باشند، خداوند یهوه میگوید که ایشان فقط جانهای خود را به عدالت خویش خواهند رهانید. و اگر حیوانات درنده به آن زمین بیاورم که آن را از اهل آن خالی سازند و چنان ویران شود که از ترس آن حیوانات کسی از آن گذر نکند، اگرچه این سه مرد در میانش باشند، خداوند یهوه میگوید: به حیات خودم قسم که ایشان پسران و دختران را رهایی نخواهند داد. ایشان به تنهایی رهایی خواهند یافت ولی زمین ویران خواهد شد. یا اگر شمشیری به آن زمین آورم و بگویم: ای شمشیر از این زمین بگذر. و اگر انسان و بهایم را از آن منقطع سازم، اگرچه این سه مرد در میانش باشند، خداوند یهوه میگوید: به حیات خودم قسم که پسران و دختران را رهایی نخواهند داد بلکه ایشان به تنهایی رهایی خواهند یافت. یا اگر وبا در آن زمین بفرستم و خشم خود را بر آن با خون بریزم و انسان و بهایم را از آن منقطع سازم، اگرچه نوح و دانیال و ایوب در میانش باشند خداوند یهوه میگوید: به حیات خودم قسم که نه پسری و نه دختری را رهایی خواهند داد، بلکه ایشان فقط جانهای خود را به عدالت خویش خواهند رهانید» (حزقیال ۱۴:۱۳-۲۰).
این متن بهروشنی نشان میدهد که خدا برای کسانی که خوانده و برگزیده و با آنان رابطه دیرینه داشته است حساب جداگانه باز نمیکند و به طرفداری قوم خویش برنمیخیزد تا به آنها امتیاز خاصی بدهد. در صورتی که ابناء قوم او از محبت و رحمت و انصاف و عدالت او دور شوند همگی همچون مردمان زمان نوح هلاک خواهند شد.
اشعیای نبی در موقعیتی دیگر از این هم پا فراتر گذارده میگوید، خدا قوم خود را که از راههای او دور شده و مورد غضب او واقع شده است برای همیشه ترک نمیکند و به حال خود وا نمیگذارد، بلکه رأفت و رقت او بر غضبش پیشی گرفته و بار دیگر به آنها رو میکند تا ایشان را برهاند. اشعیا به ما نشان میدهد که برای رحمت و بخشایش خدا حدودی نمیتوان در نظر گرفت. او از رحمانیت خود قادر است کسانی را هم که در غضب بسته شدهاند نجات بخشد.
اشعیا در نور عهد جاودانی که خدا برای محافظت کل جهان با نوح بسته است احسان خدا را بیانتها میبیند و میگوید: «خداوند ولی تو میگوید، به جوشش غضبی خود را از تو برای لحظهای پوشانیدم، اما به احسان جاودانی بر تو رحمت خواهم فرمود. زیرا که این برای من مثل آبهای نوح میباشد. چنانکه قسم خوردم که آبهای نوح بار دیگر بر زمین جاری نخواهد شد همچنان قسم خوردم که بر تو غضب نکنم و تو را عتاب ننمایم. هر آینه کوهها ذایل خواهند شد و تلها متحرک خواهد گردید، لیکن احسان من از تو ذایل نخواهد شد و عهد سلامتی من متحرک نخواهد گردید. خداوند که بر تو رحمت میکند این را میگوید» (اشعیا ۵۴:۸-۹).
پیام اشعیا در نظر کسانی که هلاک شدنِ مردمان زمان نوح را ملاک داوری و قضاوت خود بر پیروان ادیان دیگر قرار میدهند بسیار عجیب و بیگانه مینماید! زیرا اشعیا غضب لحظهای خدا را در مقابل شفقت و احسان جاودانهای که در پیمان نوح متبلور است قرار میدهد و برجسته مینماید. بینش جدیدی را که اشعیا در ارتباط با پیمانی که خدا با نوح بسته است مطرح میکند بدین لحاظ قابل تأمل بسیار است زیرا که وی هشت قرن قبل از تولد مسیح سخن گفته است.
اکنون به دو متن دیگر که در رسالات پطرس آمده است توجه کنیم:
پطرس در رساله دوم خود نجات دینداران و مجازات ظالمان را پیش میکشد و طی آن موضوع فرشتگان سرکش را که خدا بر ایشان ترحم نفرمود با حکایت نوح پیوند میزند (دوم پطرس ۲:۴-۹).
روی سخن پطرس با افرادی است که در زمان او صاحبان اقتدار را خوار میشمردند. پطرس میگوید: آنان «جسور و متکبرند زیرا از تهمت زدن بر بزرگان به خود نمیلرزند.» وی مخاطبان خود را از خوار شمردن و تحقیر کردن صاحبان اقتدار منع میکند و به آنها هشدار میدهد. باید در نظر داشت که پطرس به یک مسأله موضعی و محلی اشاره دارد نه کلی و همگانی. لذا سخنانش را نمیتوان به کسانی تعمیم داد که هنوز به کلیسا نپیوستهاند و عضو آن نشدهاند. نکته حیرتآور این است که پطرس در جای دیگری که از قدرت فراگیر و رهاننده مکشوف شده خدا در مسیح سخن میگوید تا آنجا پیش میرود که مردمان گرفتار شده در توفان نوح را نیز مشمول نجات مسیح میشناسد.
پطرس میگوید: «زیرا مسیح نیز برای گناهان ما یک بار زحمت کشید، یعنی عادلی برای ظالمان، تا ما را نزد خدا بیاورد. در حالی که به حسب روح زنده گشت، و به آن روح نیز رفت و موعظه نمود به ارواحی که در زندان بودند. که سابقاً نافرمانبردار بودند هنگامی که حلم خدا در ایام نوح انتظار میکشید، وقتی که کشتی بنا میشد که در آن جماعتی قلیل یعنی هشت نفر به آب نجات یافتند» (اول پطرس ۳:۱۸-۲۰).
در آیات بعد پطرس با لحنی رازگونه توجه ما را به رابطهای که بین توفان نوح و تعمید است جلب میکند. بهنظر میرسد مقصودش این است که اگر تعمید میتواند افرادی را که چون خانواده نوح نالایقند به قوت رستاخیز مسیح نجات بخشد همان فیض نیز قادر است شامل کسانی نیز بشود که در زمان نوح به هلاکت رسیدند؛ چنین دیدگاه والا که از فیض مسیح ناشی میشود برای کسانی که به قول پولس «محض فیض نجات یافتهاند بهوسیله ایمان و این از آنها نیست بلکه بخشش خداست» فکر بکر و بیدارکنندهای است. (افسسیان ۲:۱۸).