اگر من جای خدا بودم
۱۳ دقیقه
آیا تا به حال فکر کردهاید که اگر شما جای خدا بودید چه میکردید؟ آیا هیچ وقت شده که آرزو کنید جای خدا میبودید و اگر بودید چه میکردید؟
در اینترنت افراد مختلف در این مورد نظرهای گوناگونی دادهاند. یک نفر نوشته بود: «من اگه خدا بودم، اینترنت رو قطع میکردم تا مردم یه ذره زندگی کنند!» یکی دیگر که حتماً با ایمان مسیحی آشنا نبود اینطور نوشته بود: «من اگه خدا بودم پیامبر نمیفرستادم، مرد بودم، خودم میاومدم پایین!» شخص دیگری که خودش را خیلی قبول داشت نوشته بود: «من اگه خدا بودم، یعنی زندگیای داشتیدا، زندگی. ......حال میکردین یعنیاااااااااااا» یکی دیگر نوشته بود: «من اگه خدا بودم، اصلاً رازدار نبودم، یه آبرویی از بندههام میبردم که نگو و نپرس!» و یکی دیگر با پررویی نوشته بود: «اگه جای خدا بودم اوضاع و احوالتون از اینی که هستش هم بدتر میشد.» شخص دیگری نوشته بود: «من اگه خدا بودم یک Restart میکردم چون خیلیها Hang کردند.» این بابا هم خبری از تولد تازه وRestart روحانی نداره.
حقیقت این است که خیلی اوقات نه تنها "فکر میکنیم" که اگر جای خدا بودم چه میکردم بلکه عملاً دانسته یا نادانسته نقش خدا را در زندگی بازی میکنیم و خودمان خدای زندگیمان میشویم. و خدا نه سرِ زندگی ما است و نه مرکز، نه خدا و نه پادشاه. اگر هم باشد جایی در حاشیۀ زندگی ماست و حق خدایی کردن هم ندارد.
در این مقاله به یک جنبه از شخصیت خدا اشاره میکنیم که شاید در نظر اول بعید به نظر بیاید که ما بتوانیم جای خدا را در آن اشغال کنیم - ولی میکنیم- و آن جنبه خدای خالق یا آفریننده است. و برای اینکه بر این موضوع متمرکزتر باشیم، این را حتی بیشتر خرد میکنیم و به خدا بهعنوان خالق انسان نگاه میکنیم. هدف این مقاله این است که بدانیم در این قرن حاضر آفریننده بودن خدا چه تأثیری بر زندگی شخصیام بهعنوان یک مسیحی و تصمیمگیریها و لااقل یک نکته از اخلاقیات مسیحیام دارد و آن نکته، معضل سقط جنین است. در حقیقت موضوع مورد بررسی در این مقاله "خدای آفریننده و معضل سقط جنین" است.
اگر خدا خدا باشد، او آفرینندۀ جان انسان است
کار آسانی است که فکر کنیم خدا آفرینندۀ آسمان و زمین و همۀ کهکشانها و ستارگانی است که حتی رسیدن به برخی از آنها به هزاران سال نوری زمان نیاز دارد. عظمت کائنات بهگونهای است که ما را بهسوی باورِ این حقیقت سوق میدهد، مگر اینکه عمداً نخواهیم آن را بپذیریم. به گفتۀ دانشمندان برخی از ستارهها ۱۰ بیلیون سال عمر دارند. قطر برخی از ستارهها ۱۰۰۰ برابر خورشید است. اگر خدا، خدا باشد اوست که آفرینندۀ این کائنات و میلیونها کهکشان است. کافی است یک شب به راه شیری خیره شویم تا از عظمت آفرینش او در حیرت افتیم، ولی آیا همین خدا آفرینندۀ جان انسان هم هست؟
کلام خدا در مزمور ۱۳۹:۱۳-۱۶ میگوید که خدای دانای کل، خدای حاضر مطلق و خدای خالق کل، آفرینندۀ انسان است. نه فقط انسانهایی که به دنیا آمدهاند بلکه انسانهایی که در رحم مادر قرار دارند!
استعاراتی مانند آفریدن باطنیت جنین، تنیده شدن، عجیب و مهیب ساخته شدن، دیدن کالبد ناشکلگرفتۀ من و ثبت شدن روزهایی که برایم رقم زده شده، نه تنها گویای مهارت هنرمندانه و پیچیدگی خلقت خدا از همان بدو آفرینش انسان در رحم مادر است بلکه به نگرش خدا بر این موجود بهعنوان یک انسان، نه یک تکه بافت سلولی و گوشتی اشاره میکند. به قول جان استات متفکر مسیحی حتی «قبل از آنکه ما بتوانیم در یک رابطۀ اگاهانه به خالق خود واکنش نشان بدهیم او ما را دوست داشت و در زندگی ما دخیل بود.» برای خدای آفریننده، انسان از زمان شکل گرفتن در رحم انسان است نه از زمان تولد! خدا سازنده و طراح خالق آفریننده و شکلدهندۀ جنین است نه تصادف به علاوۀ زمان! همین است که جنین را ارزشمند میکند. در کتاب اعمال رسولان ۱۷:۲۵ در مورد خدا میخوانیم که او «بخشندۀ حیات و نَفَس و هر چیز دیگر به آدمیان است.»
از همان لحظه لقاح کُد ژنتیکی شما که اطلاعات موجود در آن در همان لحظه ۵۰ برابر دایرهالمعارف ۳۲ جلدی بریتانیکا است توسط خدا برنامهریزی شده است. بهطوریکه رنگ پوست و مو و چشم شما در آن مشخص شده است، حتی برخی از خصوصیات اخلاقی شما در آن معلوم است. این نشانۀ زیبایی و عجایب خلقت خداست.
هر کدام از ما فرداً تنیده شده و نقشدوزی شدهایم. منحصر به فرد بودن ما در این دنیایی که بیلیونها آدم آمده و رفتهاند و در حال زندگی میکنند و در آینده خواهند آمد، طوری است که حتی دو نفر از لحاظ ژنتیکی اثر انگشت و مردمک چشمشان شبیه به هم نیست. این خود نشان ارزش و اهمیتی است که خدای آفریننده نسبت به فرد فرد انسانهایی دارد که خود آنها را ساخته است.
پس آن طراح ماهر و بینظیر نه تنها بدن را ساخت بلکه انسان بودن و روح حیات را از همان بدو پیدایش در رحم مادر در او گذاشت و برایش هدفی را در نظر گرفته بود. مزمور ۱۳۹ گویای آن است که از نظر خدای آفریننده هستی انسان از رحم مادر آغاز میشود و از همان زمان است که خدا او را بهعنوان انسان دوست دارد و برای او هدفی در نظر گرفته است. علاوه بر این در کتاب پیدایش ۱:۲۷ میخوانیم که خدا انسان را به صورت خود آفرید.
چه گوهری است که انسانها دارند و حیوانات فاقد آنند؟ این گوهر، مُهر و تصویر خدا بر ماست. ارزش یک اسکناس ۵۰ دلاری ارزش قیمت کاغذ یا چاپ یا آن نوار نقرهای میانی یا هزینۀ تهیهاش نیست. بلکه ارزش آن در این است که یک بانک معتبر دنیا روی آن مُهر و نشانی زده است. به این خاطر در هر جای دنیا چه این اسکناس نو باشد چه کهنه آن را به اندازۀ ۵۰ دلار قیمت میگذارند.
در بین همۀ موجودات، خدا مُهر خود را بر روی انسان زده است. انسان است که خدا او را به صورت خود آفریده و قابلیت آن را دارد که تصویری از خدا را در خود منعکس سازد. همین حقیقت است که او را ارزشمند میکند. این ارزشمندی به مسائلی همچون زشتی و زیبایی او، داشتن سندروم داون یا فقدان آن، سالم بودن و یا نقص عضو بودن او، و یا فرزند یک شخص روحانی یا یک روسپی بودن بستگی ندارد.
مکس لوکادو در کتاب غریو آسمان ApplauseofHeaven دربارۀ ژاکتی صحبت میکند که در کمد لباس اوست و آن را بندرت میپوشد. این ژاکت دیگر به اندازۀ او نیست، آستینهایش آب رفته و جا شانهاش تنگ شده و دگمههایش هم افتاده است. مکس میداند که آن را دیگر نخواهد پوشید و فقط جایی را در کمد لباسش اشغال میکند. عقل به او میگوید: «بندازش بره» ولی عشق مانع میشود چرا؟ این ژاکت از چه خصوصیتی برخوردار است که صاحب آن نمیتواند آن را دور بیندازد؟ اول از همه آنکه هیچ مارکی ندارد، هیچ علامت راهنمای شستشو و این حرفها هم روی آن نیست و این خودش اهمیت این ژاکت را بیان میکند که در یک کارخانه تولیدی که شاید هر روز هزاران ژاکت به بازار عرضه میکند آن هم توسط عدهای کارگر غریب و مزدگیر ساخته نشده، بلکه این ژاکت با عشق و محبت مادرش تولید شده، ژاکتی برای او و مختص او! هر رِج آن با فکر کردن به او ساخته شده است. با گذشت زمان هر چند ژاکت شکل و قیافهاش را از دست داده اما ارزش خودش را از دست نداده است. این ژاکت پر ارزش است نه بهخاطر فایدهاش بلکه چون سازندۀ آن ارزشمند است. آنچه انسان را ارزشمند میکند مربوط به او و صفاتی که بعداً کسب میکند یا نمیکند و دستآوردها و شکستهایش نیست. ارزشمندی او توصیف خلقت والای خالق است و اهمیت حفظ حیات از همان ابتدا احترام به صانع است نه مصنوع!
در حقیقت عدم ایمان به این اصل الهی است که سبب میشود ما خودمان رُل خدا را بازی کنیم و با جنین مانند یک تکه گوشت حیوان رفتار نماییم نه انسانی که بهصورت خدا آفریده شده است. اگر ایمان داریم که تصویر خدا بر روی انسان است و انسان از بین همه موجودات بهصورت او آفریده شده آن وقت متوجه مسئولیت خود برای حفظ جانهایی که خدا آفریده میشویم.
کسی که میگفت: «اگه جای خدا بودم اوضاع و احوالتون از اینی که هستش هم بدتر میشد.» راست میگفت چون در دنیایی که ما خودمان را جای آفرینندۀ خود گذاشته و به خود حق میدهیم که تصمیم بگیریم چه کسی باید زنده باشد و چه کسی نباشد به جایی میرسیم که هر روز بیشتر از ۱۲۵ هزار کودک توسط سقط جنین کشته میشوند. یعنی در هر ساعت لااقل ۵۰۰۰ کودک! اگر کیفیت زندگی یک کودک چه از نظر سلامتی چه از نظر اقتصادی و چه از نظر خانوادگی و غیره طوری است که حق از بین بردن او را به من میدهد و من تصمیم میگیرم که اینکار را انجام دهم، در حقیقت خودم را جای خدا گذاشتهام. مسیحیان باید در برابر چنین اقدامی بایستند. بگذاریم خدا خدا باشد.
اگر خدا خداست او صاحب و مالک جان انسان است
هیچ کس بیخود زاده نشده و هرکس در نظر خدا با اهمیت، ارزشمند، قابل احترام و شایستۀ توجه و محبت است. خدا صاحب و مالک هستی است. خدا از همان بدو پیدایش ما در رحم مادر برایمان نقشه و برنامهای دارد. در مزمور ۱۳۹:۱۶ میخوانیم که: «دیدگانت کالبد شکلناگرفتۀ مرا میدید. همۀ روزهایی که برایم رقم زده شد در کتاب تو ثبت گردید، پیش از آنکه هیچیک هنوز پدید آمده باشد.» در یک سرود پرستشی میخوانیم: «صاحب عالم تنها تو هستی، مالک جانم تنها تو هستی» آیا به این ایمان داریم یا با خدا تعارف میکنیم؟ اگر او صاحب و مالک جان ماست آیا او صاحب و مالک جان جنین ما نیست؟
صاحب جان بچۀ زوجی که در ۴۰ سالگی بعد از ۱۵ سال نازایی بچهدار میشوند و صاحب جان بچۀ نوجوانی ۱۵ ساله که نامشروع حامله شده خدا است. او صاحب شخص مریض، سالم، فقیر، ثروتمند، و کسی است که از بیماری ایدز رنج میبرد. او صاحب کودکی است که والدینش مشکلات اقتصادی دارند و یا ندارند، و همچنین صاحب آنکه مشروع است و آنکه به قول ما نامشروع.(جالب است اگر خوب فکر کنیم هیچ کودکی نامشروع نیست بعضی وقتها پدر و مادرها هستند که پدر و مادرهای نامشروعند و کودک بایدتقاص آن را با جان خود پس دهد!)
یک استاد الهیات به نام پرفسور ریچارد هیس میگوید:«ما انسانها نه خود را خلق کردهایم، نه متعلق به خود هستیم. با این جهانبینی سقط جنین خطاست به همان دلیل که خودکشی خطاست. یعنی دیدگاهی که گستاخانه فرض را بر آن میگیرد که انسان حق و اختیار دارد که حیاتی را که متعلق به او نیست دور بیاندازد.»
کسی که میگوید: «اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بیوجدان، چنین و چنان میکردم» باید ببیند که خود ما انسانها مسبب ظلم هستیم. خود ما مخلوق بیوجدان هستیم و اجازه میدهیم چنین مسائلی در دنیای متمدن ما اتفاق بیفتد و ازکنار آن بیتفاوت میگذریم. ما با پذیرفتن چنین فجایعی جهان را با همه زیبایی و زشتی، به ویرانهای تبدیل کردهایم. آمار سقط جنین به ما نشان میدهد وقتی ما خودمان را بهجای خدای آفریینده و صاحب و مالک جان انسان گذاشتهایم چه دنیایی برای خود ساختهایم:
جالب است حتی اگر پاسخ برخی از سؤالهای مشکل مانند وجود نقص عضو در جنین یا بارداری به علت تجاوز برای ما روشن نباشد، وقتی به آمارهای دقیق سقط جنین نگاه میکنیم متوجه میشویم که کمتر از ۳٪ سقط جنینها بهعلت نقص عضو یا خطر مرگ مادر یا تجاوز است. در دنیایی که در آن روزانه ۱۲۵ هزار کودک توسط سقط جنین کشته میشوند ۹۷٪ آن به علت آن است که یا زمان دلخواه پدر و مادر نبوده و یا وضع اقتصادی آنها مجوزی برای کشتن بچه بوده است. علتهای دیگر از قبیل جوانی یا پیری زوجها و تحصیلاتی که به علت وجود بچه مختل میشده را نیز میتوان بر آن افزود.
کلام خدا میگوید فرزندان هدیۀ خداوندند (مزمور ۱۲۷:۳) نه ملک، نه مال آنها و هنر دست آنها! مادر ترزا که بیش از هر یک از ما معنی فقر و تنگدستی و بیماری و مشکلات اقتصادی را در جامعۀ خود درک کرده بود در ارتباط با سقط جنین میگوید: «مردم با این کار خود را در جای خدا قرار میدهند. آنها میخواهند خود را خدا سازند. آنها میخواهند قدرت خدا را در دست خود گیرند. آنها میخواهند بگویند من بدون خدا هم میتوانم عمل کنم و تصمیم بگیرم. این شریرانهترین عملی است که انسان میتواند مرتکب شود.» مسیحیان باید در برابر این اقدام بایستند. بگذاریم خدا خدا باشد.
اگر خدا خدا باشد او رهانندۀ جان انسان است
شاید خواندن این مطالب برای برخی که دانسته یا نادانسته و یا از روی اجبار و تحمیل تن به سقط جنین دادهاند یا مسبب سقط جنین دیگری بودهاند، یا به نحوی در تجارت و یا ترویج این موضوع دخیل بودهاند سخت باشد. اما به خواندن ادامه دهید. برای همۀ ما امیدی هست! چون همین خدای آفریننده و صاحب و مالک جان انسان، رهاننده و نجاتدهندۀ جان انسان هم هست.
ممکن است ما دیگران را برای این کار متهم و محکوم کنیم. متأسفانه ما انسانها به خود حق میدهیم که اگر گناه مردم متفاوت با گناه ما باشد آنها را مورد قضاوت قرار داده و محکومشان کنیم. ولی خبر خوش این است که هیچ گناهی نیست که خون مسیح و کفارۀ او بر روی صلیب نتواند آن را ببخشد و شفا دهد.
بدون شک سقط جنین عوارض بدی دارد. هم عوارض فیزیکی هم عوارض روحی و روانی و هم عوارض روحانی. بسیاری از زنانی که یا خواسته یا نخواسته تن به سقط جنین دادهاند و یا کسانی که مسبب سقط جنین دیگری بودهاند در وضعیتی که در انجیل متی ۲:۱۸ شرح داده شده زندگی میکنند: «صدایی از (شهر ) رامه به گوش میرسد، صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم. راحیل برای فرزندانش میگرید و تسلی نمییابد زیرا که نیستند.» سقط جنین حتی پس از گذشت سالها غم، یأس، دلسردی و حتی ترس ایجاد میکند. سقط جنین مانع روحانی برای لذت بردن از حضور و وجود خدا ایجاد میکند. اما خدای رهاننده قادر است هم گناه سقط جنین را ببخشد و هم کمک کند که ما خودمان خودمان را ببخشیم. وقتی به صلیب مسیح پناه میبریم که در آن خدای عادل بها و جریمۀ هر گناه را پرداخته، با توبه و ایمان به این کار نجاتبخش میتوانیم این آمرزش را تجربه کنیم و از عواقب آن شفا پیدا کنیم.
اما خدای رهاننده این کار را نمیکند. او با وجود این علم عالمسوز مردمکُش همه چیز را معدوم نمیکند. خدای رهاننده در صلیب مسیح فرصتی دیگر مهیا میکند. کاش این فرصت را از دست ندهیم.
سقط جنین حق یا ناحق؟ دکتر مژده شیروانیان، انتشارات ایلام