افسردگی علل و علاج/۲
۱۲ دقیقه
خلاصهای از کتاب رویارویی با بحرانهای زندگی (فصل ۶)
در شماره قبل، با نقل خلاصهای از فصل ششم کتاب "رویارویی با بحرانهای زندگی"، به بحث در بارۀ علل افسردگی پرداختیم. گفتیم که دو علت مهم برای بروز افسردگی در شخص، یکی از دست دادنِ چیزی یا کسی است، و دیگری وقوع تغییرات در زندگی. در این شماره، به بحث در بارۀ نحوۀ کمک به یک شخص افسرده خواهیم پرداخت.
یک خادم یا یک ایماندار در کمک به فرد افسرده میتواند خود پیشقدم شود. ممکن است پیشقدم شدن ضرورت یابد زیرا فرد افسرده تمایل دارد تا از دیگران دوری بجوید، گرچه این رفتارِ فرد عملاً رفتاری است که به وی آسیب وارد میسازد. یک فرد افسرده به افرادی قابلاعتماد نیازمند است تا به وی کمک کنند تا واقعیتهای زندگی را بهشکلی صحیح ببیند.
شخص افسرده باید بداند که یکی از اهداف اصلی شما این است که افسردگی او را کاهش دهید. شما میخواهید به وی کمک کنید تا علت افسردگی خود را کشف کرده و درک کند و آنگاه به تقویت مکانیسمهای دفاعی خود بپردازد که این امر میتواند به از بین رفتن افسردگی وی مدد رساند.
رابطه صمیمانه
ایجاد رابطه صمیمانه با شخص افسرده از نخستین و مهمترین گامهای مشاوره میباشد. در نخستین جلسه ملاقات، شخص نیاز دارد تا این امید را بیابد که ارزش آن را دارد تا برای رفع مشکلش تلاش کند. وی نیاز به فردی دارد که به فکر او باشد و توجه و علاقه خود را نیز به او ابراز کند. شما با داخل شدن در زندگی یک شخص، میتوانید رابطهای صمیمانه با وی ایجاد کنید. این امر به معنای گفتگو با شخص در مورد خانواده، شغل، دوستان، تفریحات و گذشته او میباشد. بهترین شکل ایجاد رابطهای صمیمانه آن است که برخوردی پذیرا و مهربان با او داشته باشید و در عین حال اقتدار و واقعبینی خود را نیز حفظ در برخورد با شخص افسرده، بسیار اهمیت دارد که شنونده فعالی باشیم. اگر شما بخوبی به شخص گوش بسپارید، او مشتاق خواهد شد تا در مورد درد و رنج افسردگی سخن بگوید. گوش سپردن و واکنش نشان دادن به شخص افسرده میتواند تا حدی باعث تخلیه هیجانی وی گردد.
اما گاهی فرآیندهای فکری فرد افسرده بگونهای هستند که وی نمیتواند به موضوعی بجز حالت افسرده خودش توجه داشته باشد. با وجود این، ما باید توجه شخص را از احساساتش، بسوی علت یا عامل بهوجود آورنده افسردگی معطوف سازیم. در برخورد با اشخاص افسرده، در مقایسه با موارد دیگر، شما باید فعالیت بیشتری داشته باشید، و باید سعی کنید بیشتر به گفتگو و ارتباط متقابل و مستقیم با شخص بپردازید؛ شخص افسرده در مقایسه با اشخاص دیگر، از توان و انگیزه کمتری برای تغییر برخوردار است. باید شخص افسرده را متوجه این موضوع سازید که شما و او یک تیم تحقیقی هستید که برای یافتن علت افسردگی با همدیگر مشغول پژوهش میباشید. اگر از دست دادن چیزی علت افسردگی بوده، آن را بیابید و آنگاه ببینید که چه میتوان کرد. اگر از دست دادن کسی یا چیزی علت اصلی افسردگی میباشد، تشخیص و تصدیق این عامل، میتواند در شخص احساس آرامش بوجود آورد.
در این مرحله طرح سؤالات ساده میتواند مفید باشد، سؤالاتی از این قبیل:
از کی در چنین وضعی هستید؟
مشکل شما از چه زمانی آغاز شد؟
چه اتفاقی باعث تغییر خلق و خوی شما شد؟
آیا همواره احساس افسردگی میکنید یا بهشکل متناوب دچار این حالت میشوید؟
اگر همیشه احساس افسردگی نمیکنید، پس دورانهای افسردگی شما چند مدت یکبار بهوقوع میپیوندند؟ هر یک از این دورانها چقدر بطول میانجامند؟
آیا قبلاً این حالت را داشتهاید؟ چه زمانی؟
افسردگی شما غالباً چه زمانی عارض میشود؟ صبح، ظهر، بعد از ظهر یا شب؟ آیا در طول روزهای هفته دچار این حالت میشوید یا فقط در پایان هفته و روزهای تعطیل این حالت به شما دست میدهد؟
وقتی که احساس افسردگی میکنید، چه اتفاقی میافتد؟ آیا شما در این زمان در مکان خاصی مشغول انجام کار خاصی هستید؟ آیا در کنار کسی هستید؟ اگر در کنار کسی هستید، این شخص کیست؟
آیا در این مواقع تقاضای کمک میکنید؟
در این مواقع چه کردهاید؟ نتیجه چه بوده است؟
اینک که در این وضعیت قرار دارید، فکر میکنید که این وضعیت چه تغییری در زندگیتان بهوجود خواهد آورد؟
برای تغییر این وضعیت چه امکاناتی در اختیار دارید؟
بدترین چیزی که میتوانید تصور کنید اتفاق بیفتد چیست؟
بسیاری از خادمین و مشاورین از "مقیاس سنجش سازگاری اجتماعی هولمز-راهه" استفاده میکنند تا وقایعی را که باعث افسردگی شخص شدهاند و شخص ممکن است آنها را بخاطر داشته و یا فراموش کرده باشد، مشخص سازند. در بخش زیرین، این وقایع همراه با امتیازاتی که به اهمیت هر یک داده شده، و نیز تشریح معنای آنها، ذکر شدهاند. هنگامی که این پرسشنامه را به کسی میدهیم، بهتر است ارزش عددی مربوط به هر واقعه را حذف کنیم تا بر روی پاسخ فرد به سؤالات تأثیر نگذارد.
تست استرس هولمز- راهه
در طی دوازده ماه گذشته کدامیک از اتفاقات زیر برای شما رخ داده است؟
واقعه ارزش عددی تغییر
مرگ همسر ۱۰۰ـــــ
طلاق ۷۳ـــــ
زندگی جدا از همسر ۶۵ـــــ
زندانی شدن ۶۳ـــــ
مرگ یکی از اعضای خانواده ۶۳ـــــ
زخمی شدن یا بیماری خود شخص ۵۳ـــــ
ازدواج ۵۰ـــــ
اخراج از کار ۴۷ـــــ
بازنشستگی ۴۵ـــــ
برهم خوردن سلامت یک عضو
خانواده ۴۴ـــــ
بارداری ۴۰ـــــ
مشکلات جنسی ۳۹ـــــ
ورود یک عضو تازه به خانواده ۳۹ـــــ
سازگاری مجدد درکسب وکار ۳۹ـــــ
تغییر وضع مالی ۳۸ـــــ
مرگ دوست صمیمی ۳۷ـــــ
تغییر شغل ۳۶ـــــ
از دست رفتن وثیقه ۳۰ـــــ
تغییر مسئولیتها در محل کار ۲۹ـــــ
جدا شدن فرزند از خانواده ۲۹ـــــ
اختلاف با خانواده همسر ۲۹ـــــ
پیشرفتهای شخصی چشمگیر ۲۸ـــــ
آغاز به کار یا بیکار شدن ۲۶ـــــ
آغاز یا پایان یافتن تحصیل ۲۶ـــــ
تغییر شرایط زندگی ۲۵ـــــ
تجدیدنظر در عادتهای شخصی ۲۴ـــــ
مشکل داشتن با رئیس ۲۳ـــــ
تغییر در شرایط و ساعات کار ۲۰ـــــ
تغییر محل مسکونی ۲۰ـــــ
تغییر محل تحصیل ۲۰ـــــ
تغییر تفریحات ۱۹ـــــ
تغییر فعالیتهای مذهبی ۱۹ـــــ
تغییر فعالیتهای اجتماعی ۱۸ـــــ
تغییر عادتهای مربوط به خواب ۱۶ـــــ
تغییر عادتهای مربوط به خورد و خوراک ۱۵ـــــ
تعطیلات سالیانه ۱۳ـــــ
عید کریسمس ۱۲ـــــ
خلافکاریهای جزیی ۱۱ـــــ
جمع −−−−−−−−−−−−−−
به اعتقاد "هولمز و راهه" اگر امتیازات شما کمتر از ۱۵۰ باشد، احتمال اینکه در طی دو سال آینده، بهواسطه میزان تغییرات درزندگیتان بیمار شده یا دچار افسردگی شوید، به میزان ۳۷ درصد خواهد بود. اگر امتیاز شما بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ باشد، این احتمال به ۵۱ درصد افزایش خواهد یافت. و اگر امتیاز شما ۳۰۰ باشد، احتمال اینکه در طی دو سال آینده بهواسطه میزان تغییرات در زندگیتان دچار افسردگی گردید، ۸۰ درصد خواهد بود. از این تست استفاده بسیاری میشود و برای پیشبینی اینکه آیا شخص در طی دو سال آینده بیمار خواهد شد یا نه، کاربرد بسیاری دارد.
اطمینانبخشی
چنین بهنظر میرسد که یک شخص افسرده شدیداً نیازمند این است که سخنانی اطمینانبخش بشنود، نیازی که گویی هرگز ارضا نمیشود. متأسفانه چنین شخصی نمیتواند از این اطمینانبخشی تسلی حاصل کند و یا از آن راضی شود. با وجود این، این نیاز فرد افسرده نیازی واقعی و اصیل بوده و شما باید بارها و بارها با صمیمیت و آرامش به شخص اطمینان ببخشید. آگاهی فرد از اینکه شما از مشکل وی در زمینه آرامش یافتن از اطمینانبخشی اطلاع دارید، میتواند برای وی مفید باشد. در بعضی از موارد ممکن است نیاز باشد که به یک شخص افسرده صدها بار گفته شود که وی به حالت عادی بازخواهد گشت و ممکن است حتی وی با این گفته شما همرأی شود. اما در این صورت نیز ممکن است وی از داشتن این چشمانداز که در نهایت وضعیتش بهتر خواهد شد، از نظر عاطفی واقعاً احساس آرامش نکند. حتی قوت و شادی فرد درگذشته نیز تحت تأثیر حالت افسردگی فرد در حال حاضر قرار میگیرد. ممکن است شخص احساس کند که وی هرگز واقعاً شاد و خوشحال نبوده است.
اطمینانبخشی در نخستین برخوردهای شما با فرد افسرده باید بهکار گرفته شود. اطمینانبخشی گفتن عباراتی چون "زود باش، خودت را جمع و جور کن" و یا "بخودت بیا" نیست، یا به معنای این نیست که به فرد قولهایی جادویی بدهیم، نظیر این قول: "همه چیز درست خواهد شد." شما دقیقاً نمیدانید که چگونه و چه وقت همه چیز درست خواهد شد؛ شما باید قادر باشید تا به درد و رنجهای فرد عمیقاً توجه کنید. تلاش برای توسل به میانبر، تنها باعث میشود که فرد احساسات و رنج واقعی خود را نادیده بگیرد.
اشخاص افسرده میگویند که رابطهای دلسوزانه، پرمحبت و توأم با صبر و شکیبایی به آنان اطمینان میبخشد، یعنی رابطهای که به آنان کمک میکند تا علت مشکل خود را جستجو کنند و در این رابطه مشاور به آنان باور دارد. خواندن قسمتهایی از کتابمقدس که میتواند به آنان تسلی و قوت ببخشد، بسیار اهمیت دارد. احتمالاً شما قبلاً بعضی از این قسمتها را مورد استفاده قرار دادهاید، اما قسمتهای زیر نیز میتوانند مفید باشند: اشعیا ۲۸:۳۱-۴۰؛ ۹:۴۱؛ ۳:۴۲؛ ۱:۴-۴۳؛ فیلپیان ۴:۴-۹. من سالها متنی را که بر اساس اول قرنتیان باب ۱۳ تهیه شده، مورد استفاده قرار دادهام. (این متن در صفحۀ ۱۸ظمجله آمده است). به شخص نسخهای از این متن بدهید و با همدیگر آن را با صدای بلند بخوانید. از شخص بخواهید که هر روز صبح و عصر این متن را با صدای بلند بخواند. در موارد بسیاری اشخاص افسرده از اندیشههایی که در این متن بیان شده آرامش یافتهاند.
برای اینکه شخص افسرده را فعال سازید، از هیچ کوششی دریغ نکنید. بخاطر بیمیلی و بیتفاوتی فرد، میتوان وظیفهای را برای او تعیین نمود. تشویق شخص، طرح برنامهای مشخص با همکاری خود او با ذکر جزئیات و ورزش نیز میتوانند مفید باشند.
از آنجایی که افسردگی کسالتی است که باعث بیحرکتی و منفعل شدن شخص میگردد، ورزش برخوردی فعالانه نسبت به زندگی محسوب میشود. در افسردگی عدمِ فعالیت بهتدریج به روش زندگی فرد تبدیل میگردد. ورزش را نهتنها میتوان یکی از طرق مصونیت یافتن علیه افسردگی دانست، بلکه میتوان در دوران بازنشستگی نیز آن را بهکار گرفت. اشخاص فعال و یا کسانی که هر هفته بهشکل منظم ورزش میکنند، نسبت به کسانی که ورزش نمیکنند، از نظر سلامت روانی از وضعیت بهتری برخوردارند.
یافتههای دکتر اُتو آپنزلر از دانشگاه نیومکزیکو، نشان میدهد که سیستم عصبی در طی دوِ ماراتون، هورمونهایی به نام کاتکولامینها را ترشح میکند. وی در طول تحقیقات خود مشاهده نمود که میزان کاتکولامینها در دوندگان ماراتون ۶۰۰٪ بالاتر از حد عادی میباشد. این موضوع نیز کشف شده است که میزان این هورمونها در اشخاص افسرده پایین است. بنابراین با توجه به رابطه بین دویدن و ترشح این هورمونها میتوان چنین نتیجه گرفت که ورزشهای سبکتر نیز باعث افزایش این هورمون میشوند.
در یک تحقیق تجربی دیگر تعدادی از اشخاص افسرده در یک برنامه چندمرحلهای دویدن شرکت کردند. این اشخاص گزارش کردند که تنشهای آنان کاهش یافته و خوابشان نیز بهتر شده است و نشانههای افسردگی نیز شروع به ناپدیدشدن نمودهاند.
سؤال دیگری که شما میتوانید از شخص افسرده بپرسید این است: "اگر شما دچار افسردگی نبودید، هنگامی که اینجا را نیز ترک میکردید دست به چه کاری میزدید؟" ممکن است پاسخ فرد به شما چنین باشد: "فروشگاه محلهمان بسیاری از اجناس انبارش را به حراج گذاشته و من میتوانم برای خرید به آنجا بروم و هنگامی که به خانه رسیدم ظروفی را که دو روز است نشسته باقی ماندهاند خواهم شست. آنگاه به نزد یکی از دوستانم خواهم رفت که برای خیاطی از من تقاضای کمک کرده است و بنابراین یک ساعت هم نزد او خواهم بود. فکر میکنم بعد هم غذایی برای شوهرم آماده کنم که بهتر از غذاهایی باشد که در طول چند هفته گذشته خورده است."
گفتههای فرد میتوانند بههمین شکل ادامه یابند. هنگامی که فهرست کارهایی که فرد ذکر میکند پایان یافت، از وی بخواهید که پس از ترک شما، همین کارها را انجام دهد. احتمال اینکه وی از انجام این کارها خودداری کند کم است. اگر وی با انجام این کارها موافقت نمود، با وی همکاری کنید تا جزئیات انجام این وظایف جدید، یعنی برنامهریزی مشخصی برای عملی ساختن آنها را تعیین کند. فراموش نکنید که شخص افسرده نیاز دارد که کسی او را کمک کند تا کار مشخصی را به مرحلۀ اجرا در آورد. او به کمک شما نیاز دارد.
در شمارۀ آینده، بحث در مورد راههای کمک به یک شخص افسرده را دنبال خواهیم کرد.
نسخۀ روحانی برای کسالت افسردگی!
چون خدا مرا دوست دارد... (۱ قرنتیان ۱۳:۴-۸)
چون خدا مرا دوست دارد تحملش نسبت به من بسیار زیاد است.
چون خدا مرا دوست دارد اتفاقاتی را که در زندگیم رخ میدهند تحتکنترل گرفته و از آنها بشکلی سازنده برای رشد من استفاده میکند.
چون خدا مرا دوست دارد با من چون شیء تحتتملک رفتار نمیکند.
چون خدا مرا دوست دارد نیازی ندارد مرا تحت فشار بگذارد تا نشان بدهد که بخاطر خدا بودنش چقدر عظیم و قدرتمند است. همچنین او بخاطر نشان دادن اهمیت و عظمت خود مرا بعنوان فرزند خودش تحقیر نمیکند و کوچک نمیشمارد.
چون خدا مرا دوست دارد متعلق به من است. او میخواهد که من بالغ شده و در محبت او رشد کنم.
چون خدا مرا دوست دارد بخاطر اشتباه کوچکی که مرتکب میشوم غضب خود را از آسمان بر من نازل نمیکند، اگر چه تعداد این اشتباهات در زندگیم زیاد میباشند.
چون خدا مرا دوست دارد حساب گناهانم را نگاه نمیدارد تا هر گاه فرصتی بدست آورد بخاطر آنها بر سرم بکوبد.
چون خدا مرا دوست دارد، هنگامی که در طرقی که وی را خشنود میسازند سلوک نمیکنم، غمگین میشود زیرا از نظر او این کار من به معنای این است که آنچنان که باید، او را دوست ندارم و به وی اعتماد نمیکنم.
چون خدا مرا دوست دارد، هنگامی که قدرت و قوت او را تجربه میکنم و بخاطر نام وی در برابر فشارهای زندگی میایستم، لذت میبرد.
چون خدا مرا دوست دارد حتی زمانی که احساس میکنم دیگر تسلیم شدهام و نیز نمیتوانم دریابم که چرا وی مرا رها نمیکند، باز هم صبورانه به من کمک میکند.
چون خدا مرا دوست دارد حتی زمانی که اعتمادم را نسبت به خودم از دست میدهم او کماکان به من اعتماد میکند.
چون خدا مرا دوست دارد هرگز به من نمیگوید که دیگر امیدی برایم وجود ندارد بلکه صبورانه در زندگیم عمل میکند، مرا محبت کرده و مرا بگونهای تربیت میکند که به سختی میتوانم عمق توجه وی را به خودم درک کنم.
چون خدا مرا دوست دارد حتی اگر بسیاری از دوستانم هم مرا ترک کنند هرگز مرا ترک نمیکند.
چون خدا مرا دوست دارد حتی هنگامی که در اوج یأس و ناامیدی هستم، هنگامی که من واقعی خود را مشاهده میکنم و آن را با عدالت، قدوسیت و جمال و محبت او مقایسه میکنم، حتی در چنین شرایطی نیز وی در کنار من میایستد. و در چنین لحظاتی است که من واقعاً میتوانم باور داشته باشم که خدا مرا دوست دارد.
بله، بزرگترین همه عطایا محبت کامل خدا است.
نوشتۀ نورمن رایت - ترجمۀ روبرت آسریان