اتحاد بامسیح/ قسمت دوم
۱۷ دقیقه
مقدمه
در شمارۀ پیش دیدیم که مسیح طرح و الگویی بود که خدا جهان را برای مطابقت و همشکلی با آن آفرید. او لوگوس و حکمتی بود که خدا در خلق این جهان بهکار گرفت و جهان را بهواسطۀ آن آفرید. خدا در خلق این جهان اندیشه و طرحی در ذهن داشت که آن را بهوسیلۀ کلام خلاّق خود ابراز کرد. این اندیشه و این کلام چیزی جز خود مسیح نبود. از همین روست که پولس قوام همه چیز را در او میبیند. معنی و فلسفۀ وجودی جهان این است که به شباهت عیسی درآید و با او مطابقت یابد. مسیح بهعنوان پسر یگانۀ خدا محبوب پدر بود و این محبت را در اتحاد، توکل و سرسپردگی کامل به سوی او برمیگردانید. مقصود و فلسفۀ وجودی جهان نیز این است که همچون مسیح محبوب خدا باشد و این محبت را در اطاعت، توکل و سرسپردگی به سوی او برگردانَد.
ولی متأسفانه جهان در اثر گناه از این هدف به دور افتاده و دچار بینظمی و از هم گسیختگی شده است. جهان لوگوس خود را از دست داده است. ولی خدا جهان را به حال خود رها نکرده بلکه در مسیح در کار بازسازی و احیای خلقت است. زیرا اگر مسیح آن طرح و الگو و اصل حاکم بر خلقت خدا به هنگام آفرینش آن بود، پس احیا و بازسازی این خلقت و بازگشت آن به سوی هدف اولیه نیز تنها در اتحاد و یگانگی با مسیح میسر خواهد بود. ولی این بازسازی چگونه صورت میگیرد؟
امکان اتحاد ما با مسیح
خدا برای بازسازی و احیای جهان در راستای هدف نخستین، دست به یک عمل پیوند در دو مرحله زد. یکی از کارهایی که برای شیرین کردن میوۀ درختی تلخ انجام میدهند، پیوند است. تکهای از درختی شیرین را میگیرند و آن را در جایی مناسب به درخت تلخ پیوند میزنند. در اثر انجام این کار معجزهای روی میدهد. درخت تلخ شیرین میشود! خدا نیز برای شیرین کردن طبیعت تلخ وجود ما، نخست بخشی از وجود شیرین خود را که همان پسر یگانه او باشد به پیکر درخت بشریت پیوند زد. خدا پسر خود را که همان لوگوس و صورت حقیقی او بود، به جهان فرستاد. او در رحم مریم بخشی از این جهان سقوطکرده را به خود گرفت و آن را به قوت و حضور روح تقدیس کرد (لوقا 1:35). او بر همۀ بینظمیها، خرابیها و ناهنجاریهای این خلقت به قوت روح چیره شد. او بر صلیب خود، انسان کهنه را کشت و در رستاخیز خود انسان تازه را خلق کرد (رومیان 6:5-6) . خلقت تازۀ خدا که در واقع بازسازی همان خلقت کهنه در جهت و راستای هدف اولیۀ خداست، در عیسی بهوقوع پیوست. هر چه از خلقت کهنه در او قرار گرفت و با او یکی گردید، تازه شد. در جریان زندگی، مرگ، قیام و صعود مسیح یک تبدیل و دگردیسی کامل روی داد. کرم به پروانه تبدیل شد!
پسر خدا همان الگو، مدل و قالب نخستین بود که جهان و بخصوص انسان بهمنظور انطباق با او خلق شده بود. خدا خودِ این الگو و قالب را به جهان فرستاد. خدا در عیسای ناصری بخشی از بشریت را در این قالب ریخت و در نتیجه، آن را بهصورت این قالب تغییر شکل داد. ما در مسیح، با نخستین انسانی روبهروییم که مطابق با هدف و الگوی نخستین خدا زندگی کرد. از همین روست که او انسان کامل است. او در همۀ ابعاد شخصیت خود و در همۀ قسمتهای زندگی خود کمال بشریت را تحقق بخشید. او در رابطۀ خود با خدا، با انسانهای دیگر، و با طبیعت، نمونۀ کامل برای همۀ ماست. از همین روست که بشریت مسیح نیز به اندازۀ الوهیت او برای نجات بشر حائز اهمیت است. و از همین روست که پولس مسیح را "انسان دوم" و "آدم آخر" میخوانَد. تاریخ بشر برای همیشه و بهطرزی بنیادی تحت تأثیر دو انسان قرار گرفته است. انسان اول، آدم بود که بهواسطۀ او گناه و مرگ وارد جهان گردید و بر همه مسلط شد. انسان دوم، مسیح است که بهواسطۀ او پارسایی و حیات به انسان برمیگردد. و نیز مسیح آدم آخر است. او هدف نهایی خدا برای انسان است. هدف خدا برای انسان این است که انسان سرانجام شبیه مسیح گردد، و این در پایان تاریخ بهطور کامل جامۀ عمل خواهد پوشید.
واقعیت اتحاد ما با مسیح
در مسیح نخستین جزء از خلقت خدا تازه شد. ولی بقیۀ آفرینش چگونه در این خلقت تازه شریک میشود؟ اینجاست که مرحلۀ دوم پیوند بهوقوع میپیوندد. هر چه در مسیح قرار گیرد و با او یگانه گردد، تازه میشود. خدا مسیح را در مؤمنان و مؤمنان را در مسیح قرار میدهد. «اگر کسی در مسیح باشد خلقتی تازه است» (دوم قرنتیان 5:17). «زیرا که صنعت دست خداییم و در مسیح عیسی آفریده شدهایم تا کارهای نیکو انجام دهیم» (افسسیان 2:1).
با قرار گرفتن ما در مسیح و قرار گرفتن مسیح در ما، ما در او و هر آنچه او دارد شریک میشویم! و مسیحی، چنانکه در شمارۀ پیش دیدیم، کسی است که در مسیح قرار داده شده و مسیح در او ساکن است. نجات و حیات جاودانی اصلاً یعنی شریک شدن با مسیح و همارث شدن با او. ابعاد مختلف مفهوم نجات، در واقع ابعاد مختلف همین شریک و یگانه شدن با مسیح هستند.
همۀ برکاتی که ما در اتحاد با مسیح تجربه میکنیم، نتیجۀ شریک شدن ما در وقایع بنیادی زندگی مسیح است. آنچه مسیح انجام داد و تجربه کرد، به نمایندگی از کسانی انجام داد که به او ایمان میآورند و با او متحد میگردند. این نمایندگی بر بشریت واقعی او متکی بود و هست. پسر ازلی خدا بشریت را به معنایی واقعی به خود گرفت و با آن یگانه شد. و هر آنچه انجام داد در اتحاد با طبیعت بشری و به نمایندگی از نسل بشر انجام داد. به همین جهت همۀ کسانی نیز که به او ایمان میآورند و کار او را برای خود میپذیرند، در هر آنچه او کرد سهیم میگردند.
کلام خدا به ما نشان میدهد که مؤمنان به مسیح در مرگ و قیام مسیح با او شریک میشوند. پولس رسول میگوید: «زیرا میدانیم آن انسان قدیمی که ما بودیم با مسیح بر صلیب شد» (رومیان 6:6)، و در جای دیگر میگوید: «با مسیح بر صلیب شدهام ...». مسیح تنها مجازات گناهان ما را بر خود نگرفت بلکه طبیعت کهنۀ ما را نیز که اسیر گناه و مرگ بود با خود بر صلیب برد، و در قیام خود از مردگان انسانی تازه را که دیگر اسیر گناه نیست بهوجود آورد. مسیح با قیام خود از مردگان ما را که در خطایا و گناهان خود مرده بودیم با خود زنده کرد. از همین روست که پطرس میگوید: «سپاس بر خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که از رحمت عظیم خود، ما را بهواسطۀ رستاخیز عیسی مسیح تولدی تازه بخشید» (اول پطرس 1:3). قوت قیامت مسیح هماکنون در کسانی که با مسیح متحد میشوند عمل میکند (افسسیان 1:17-20). حیات تازهای که مؤمن به مسیح تجربه میکند، چیزی جز حیات مسیحِ قیامکرده نیست.
ولی اتحاد ما با مسیح از این هم فراتر میرود و صعود و جلال یافتن او را نیز شامل میشود. پولس میگوید که خدا ما را با مسیح صعود داده و در جایهای آسمانی نشانیده است! آن که از آن مسیح است در اتحاد با او از مقامی بس والا برخوردار گردیده و بالاتر از همۀ ریاستها و قدرتها بر دست راست خدا نشانیده شده است (افسسیان 2:6؛ کولسیان 3:1-3). فرد مسیحی در اتحاد با مسیح سلطنت آغاز کرده است! ولی این هنوز کامل نیست. کمال نهایی زمانی خواهد بود که مسیح در جلال خود بازگردد. آنگاه ما نیز همراه او در جلال ظاهر خواهیم شد (کولسیان 3:4).
چگونگی اتحاد ما با مسیح
ولی این اتحاد با مسیح چگونه بهوقوع میپیوندد؟ ما چگونه در مسیح قرار میگیریم و با او یگانه میشویم؟ آیا این اتحاد امری است که یک بار بهوقوع میپیوندد، یا اینکه تجربهای است رو به رشد که باید در آن پیش برویم؟ کلام خدا به نکات مختلفی در این خصوص اشاره میکند. نخست اینکه خداست که ما را در مسیح قرار میدهد و با مسیح متحد میگرداند: «خداست که ما و شما را در پیوندمان با مسیح استوار میسازد» (دوم قرنتیان 1:21). یگانه شدن با مسیح چیزی نیست که با تلاش یا به لیاقت و شایستگی خودمان نصیب ما گردد. اتحاد با مسیح امری است الهی که از آسمان سرچشمه میگیرد. چنین اتحادی فقط و فقط بر فیض خدا استوار است.
دوم، هر چند اتحاد ما با مسیح کار خداست، ولی شرط آن ایمان است. با ایمان است که با مسیح متحد میشویم. پولس دعا میکند که مسیح بهواسطۀ ایمان در دلهای مؤمنان ساکن شود (افسسیان 3:17). ایمان به حقایق کلام خدا در این خصوص و به امانت خدا در جامۀ عمل پوشانیدن به آنهاست که مسیح را در ما و ما را در مسیح قرار میدهد. نه تنها در آغاز زندگی مسیحی با ایمان آوردن به انجیل با مسیح متحد میشویم، بلکه برای رشد در این اتحاد و برخورداری روزافزون از برکات و مواهب عظیم آن باید هر روز ایمان خود را به کار بیاندازیم. باید هر روز حقایق کلام خدا را در این خصوص به یاد آوریم و در آنها تأمل کنیم. باید هر روز همچون پولس ایمان داشته باشیم و اقرار کنیم که «با مسیح بر صلیب شدهام، و دیگر من نیستم که زندگی میکنم، بلکه مسیح است که در من زندگی میکند» (غلاطیان 2:20). باید واقعاً باور کنیم که مسیح در ماست. او در ما ساکن است. او میخواهد در ما سخن بگوید و در ما عمل کند. او میخواهد روز به روز ما را بیشتر شبیه خود سازد و اهداف عالی خود را از طریق ما در این جهان پیاده کند. او میخواهد پادشاهی خدا را از طریق ما در میان انسانها بگسترد.
سوم اینکه روح مسیح یعنی روحالقدس است که ما را با مسیح متحد میسازد. در همان افسسیان 3:14-17 که پیشتر به آن اشاره شد، پولس دعا میکند که ایمانداران در انسان باطنی خود به مدد روح نیرومند شوند تا مسیح بهواسطۀ ایمان در دل آنها ساکن شود. بنابراین سکونت مسیح در دلهای ما نتیجۀ حضور و کار روح در درون ماست. روحالقدس که در عهدعتیق بهعنوان "روح خدا" و "روح خداوند" شناخته شده بود، در عهدجدید "روح مسیح" و "روح عیسی" خوانده شده است. این بدان معناست که همانطور که در عهدعتیق روحالقدس حامل حضور و فعالیت خدا بود، در عهدجدید حامل حضور و فعالیت مسیح نیز هست. از همین روست که پولس در رومیان 8:9-10، پس از اشاره به "روح خدا"، کمی جلوتر او را "روح مسیح" میخواند و سپس از سکونت مسیح در ایمانداران سخن میگوید. و باز از همین روست که به گفتۀ پولس «آن که با خداوند پیوندد با او یک روح است» (اول قرنتیان 6:17). روحالقدس است که ما را با مسیح متحد میسازد و مسیح را در ما ساکن میگرداند. بنابراین، اگر میخواهیم مسیح بیش از پیش در ما ساکن شود، باید بیش از پیش از روح خدا پر شویم و به روح رفتار کنیم. روح است که حضور و قدرت و محبت مسیح را در ما ظاهر میکند.
چهارم، در کلیسا است که ما با مسیح متحد میشویم. اتحاد و یگانگی ما با مسیح تنها بُعد درونی و سوبژکتیو ندارد، بلکه از بُعدی عینی و اُبژکتیو نیز برخوردار است. همچنین این اتحاد تنها امری فردی نیست، بلکه بُعدی جمعی نیز دارد. کلیسا بهعنوان جامعۀ مسیحی، بدن مسیح است، و وقتی ما در کلیسا قرار میگیریم، در مسیح قرار میگیریم. «زیرا بدن هر چند یکی است، از اعضای بسیار تشکیل شده؛ و همۀ اعضای بدن، اگرچه بسیارند، اما یک بدن را تشکیل میدهند. در مورد مسیح نیز چنین است» (اول قرنتیان 12:12). جالب اینجاست که پولس نمیگوید «در مورد بدن مسیح نیز چنین است»، بلکه «در مورد مسیح نیز چنین است»! در اینجا با چیزی بالاتر از استعاره سر و کار داریم. کلیسای راستین مسیح به معنایی واقعی حضور مسیح را در درون خود دارد. همانطور که پولس در افسسیان 1:23 میگوید، کلیسا بدن مسیح است، «یعنی پری او که همه چیز را از هر لحاظ پر میسازد». پری مسیح فقط در کلیسا وجود دارد. هر چند مسیح در هر یک از ایمانداران بهطور فردی نیز ساکن است و هر یک از ما دعوت داریم شبیه پسر خدا شویم، ولی شباهت کامل به مسیح تنها در کلیسا امکانپذیر است. به همین جهت، اگر میخواهیم در مسیح و با او متحد باشیم، باید جای خود را در کلیسای مسیح پیدا کنیم و عضو فعال یک کلیسای محلی باشیم. متأسفانه بسیاری را عادت شده است که به هر عذر و بهانهای از این کار غفلت ورزند (عبرانیان 10:25) و هر چیز دیگر را جایگزین کلیسا کنند. اساساً مسیحی و مسیحیت واقعی جدا از کلیسا وجود ندارد. ایمان مسیحی صرفاً یک رابطۀ عرفانی میان فرد و خدا نیست. اتحاد با مسیح و رشد در یگانگی با او تنها از طریق شراکت در تجربیات جمعی و سهیم شدن در روابط واقعی گوناگونی میسر است که در کلیسا بهعنوان جامعۀ مسیحی وجود دارد. و در اینجا مقصود از کلیسا، نه کلیسای جامع یا نادیدنی، و یا کلیسایی ایدهآلی که تنها در اذهان مؤمنین وجود دارد، بلکه کلیسایی است محلی با همۀ ضعفها، تنشها و چالشهایش.
پنجم، ما با خوردن مداوم و منظم از بدن و خون مسیح است که با او متحد میشویم. «کسی که بدن مرا میخورد و خون مرا مینوشد، در من ساکن میشود و من در او» (یوحنا 6:56). این خوردن و نوشیدن از بدن و خون مسیح هم به ایمان آوردن به او اشاره دارد، هم به مشارکت روحانی با مسیح در طول زندگی مسیحی، و هم بهطور خاص به شرکت در شام خداوند که یکی از مهمترین اشکال مشارکت مؤمن با مسیح خداوند است. اگر میخواهیم در مسیح بمانیم و مسیح در ما، باید با او مصاحبت و مشارکت نزدیک، منظم و عمیق داشته باشیم. اگر میخواهیم حضور و قدرت و محبت مسیح در زندگی ما دیده شود، باید به او وقت بدهیم و در رابطۀ خود با او عمیقتر و عمیقتر بشویم. همچنین شرکت منظم در شام خداوند نقش مهمی در اتحاد ما با مسیح دارد. در این مورد باید توجه داشت که هر چند، به اعتقاد من، نان و شراب طی مراسم شام خداوند به معنایی واقعی به بدن و خون مسیح تبدیل نمیشود بلکه سمبول آنهاست، ولی این بدان معنا نیست که ما در این مراسم صرفاً با سمبولها سر و کار داریم و بس. کسی که با ایمان و بهطرزی شایسته در این شام شرکت میکند، بهمعنایی واقعی از حضور و سکونت مسیح در درون خود برخوردار میشود.
برکات اتحاد ما با مسیح
اتحاد ما با مسیح برکات بسیاری را برای زندگی مسیحی بههمراه دارد. همانطور که پیشتر گفتیم، همۀ مواهب و تجربیاتی که در ایمان مسیحی تحت عنوان مفهوم نجات فهمیده و بیان میگردند، از اتحاد ما با مسیح سرچشمه میگیرند و بر آن متکی هستند. وقتی مسیح در ما ساکن میشود، ما در هر آنچه متعلق به اوست شریک میشویم. در این بخش پایانی از مقاله به برخی از این برکات که بهطور خاص در انجیل یوحنا به آنها اشاره شده است میپردازیم. در قسمتهای زیادی از این انجیل میخوانیم که مسیح چیزی را که متعلق به خود اوست، به ما میدهد.
نخست، مسیح جایگاه خود را نزد پدر به ما میدهد: «دل شما مضطرب نباشد. به خدا ایمان داشته باشید؛ به من نیز ایمان داشته باشید. در خانۀ پدر من منزل بسیار است، وگرنه به شما میگفتم، میروم تا مکانی برای شما آماده کنم. و آنگاه که رفتم و مکانی برای شما آماده کردم، باز میآیم و شما را نزد خود میبرم، تا هر جا که من هستم شما نیز باشید» (یوحنا 14:1-3). عیسی میرود تا با مرگ و قیام خود این امکان را به وجود آورد که شاگردان از همان جایگاه و مقام او در حضور و خانۀ پدر برخوردار گردند. مسیحیت اساساً یعنی اینکه ما همان جایگاهی را داشته باشیم که پسر ازلی خدا در حضور او داشت و دارد! مسیح پسر یگانۀ خداست و خدا میخواهد در اتحاد با مسیح، برادران و خواهران برای پسر خود به وجود آورد (یوحنا 1:12؛ رومیان 8:28-30؛ عبرانیان 2:10 به بعد).
دوم، مسیح حیات خودش را به ما میدهد: «چون من زندهام شما نیز خواهید زیست» (یوحنا 14:19). حیات ما متکی و وابسته به حیات خود مسیح است. موضوع این نیست که ما برکات یا مقام یا تواناییهایی را از مسیح دریافت میکنیم، بلکه ما خود او را دریافت میکنیم. ما حیات او را دریافت میکنیم. آن حیات تازه که ما با ایمان آوردن به مسیح تجربه میکنیم، حیات خود عیسی است. در او حیات بود و هست (یوحنا 1:4). او فرمود «من راه و راستی و حیات هستم» (14:6)؛ «من آمدهام تا ایشان حیات داشته باشند و از آن به فراوانی بهرهمند شوند» (10:10). حیات مسیح حیاتی است وافر و او میخواهد ما این حیات را هر چه بیشتر تجربه کنیم.
سوم، مسیح محبتی را که پدر نسبت به خود او داشت به ما میدهد. او به پدر دعا میکند: «چنان کن که آنان نیز کاملاً یک گردند تا جهان بداند که تو مرا فرستادهای و ایشان را همان گونه دوست داشتی که مرا دوست داشتی» (17:23). همین یک موضوع به تنهایی برای دگرگون کردن تمام زندگی ما کافی است. پدر نه تنها ما را محبت میکند، بلکه با همان محبتی ما را محبت میکند که از ازل پسر یگانۀ خود را محبت میکرده است! خدای کتابمقدس محبت است. محبت از ازل تا ابد از پدر به سوی پسر و از پسر به سوی پدر جاری بوده و خواهد بود. و حال خدا میخواهد ما را در این محبت شریک سازد!
چهارم، مسیح رابطۀ خودش را با پدر به ما میبخشد. عیسی در تمام زندگی خود از رابطه و صمیمیت بسیار نزدیکی با پدر برخوردار بود. این رابطۀ نزدیک بهطور خاص در ندای "ابا" که او در دعاهای خود خطاب به خدا بهکار میبرد، جلوهگر است. "ابا" کلمۀ آرامی است که در خطاب صمیمانه به پدر بهکار میرفت. معادل آن در فارسی همان "بابا" است. عیسی خدا را بابا صدا میزد و با او مشارکتی عمیق، منظم و بسیار نزدیک داشت. او مرتب به مکانهای دورافتاده میرفت و در تنهایی دعا میکرد. تمام زندگی و خدمت مسیح بر این رابطه متکی بود. او بارها تأکید میکند که هر آنچه انجام میدهد از خودش نیست بلکه هر آنچه از پدر میبیند و میشنود بهعمل میآورد. او این رابطۀ نزدیک با پدر را بهوسیلۀ مفهوم سکونت متقابل بیان میکند: «آیا باور نداری که من در پدرم و پدر در من است؟ سخنانی که من به شما میگویم از خودم نیست بلکه پدری که در من ساکن است، اوست که کارهای خود را به انجام میرساند. این سخن مرا باور کنید که من در پدرم و پدر در من است» (14:10-11؛ 10:37-38). حال، حقیقت تکاندهنده این است که مسیح این رابطۀ خود را با پدر به ما میدهد. وقتی ما در مسیح قرار میگیریم و مسیح در ما، میتوانیم همین نوع رابطه را با مسیح و با پدر برقرار کنیم. عیسی به شاگردان خود تعلیم میدهد که آنها نیز خدا را پدر صدا کنند. و از رومیان 8:15 و غلاطیان 4:6 روشن است که مقصود عیسی همان خطاب صمیمانۀ "ابا" است. بهعلاوه، عیسی وعده میدهد که در روزی که روح بر شاگردان بیاید «خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما» (یوحنا 14:20؛ 15:4-5).
پنجم، مسیح شناخت خود را از پدر به ما میدهد. عیسی دعا میکند که: «ای پدر عادل، دنیا تو را نمیشناسد، اما من تو را میشناسم .... من نام تو را به آنها (شاگردان) شناساندم و خواهم شناساند» (17:25-26). همچنین در انجیل متی میخوانیم که «هیچ کس پسر را نمیشناسد جز پدر، و هیچ کس پدر را نمیشناسد جز پسر، و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد» (متی 11:27). مسیح ما را در شناخت خود از پدر سهیم میسازد. او آنچه را که از پدر شنیده و از پدر دیده است بر ما آشکار میکند (15:15؛ 17:8؛ 8:38-40).
خاتمه
موارد متعدد دیگری را میتوان برشمرد که ما با قرار گرفتن در مسیح و یگانه شدن با او، در آنچه به او تعلق دارد سهیم میشویم. مسیح کارها و مأموریت خود را، روح خود را، اتحاد خود را با پدر، قدوسیت خود را، آرامش خود را، شادی خود را، رنجهای خود را و نیز جلال خود را به ما میدهد. اگر این اتحاد را باور کنیم و بر اساس آن زندگی کنیم و در آن رشد کنیم، روز به روز بیشتر شبیه مسیح خواهیم شد. هر چه بیشتر با او و در او راه برویم و با او یگانه شویم، پادشاهی خدا بیشتر در زندگی و خدمت ما ظاهر خواهد شد. مسیح در ما امید جلال است. او برادر ارشد و ما برادران و خواهران کوچک اوییم. بیایید مقام والایی را که خدا در مسیح برای هر یک از ما مهیا کرده است باور کنیم. بیاید خود را با مسیح یگانه و متحد ببینیم. بیایید هر روز از حضور و قدرت و محبت او پر شویم. بیایید میراث خود را در مسیح از آن خود سازیم. بیایید مانند مسیح بیندیشیم و در اتحاد و یگانگی با او رفتار کنیم. بیایید با پولس همصدا شده بگوییم: «با مسیح بر صلیب شدهام، و دیگر من نیستم که زندگی میکنم، بلکه مسیح است که در من زندگی میکند؛ و این زندگی که اکنون در جسم میکنم، با ایمان به پسر خداست که مرا محبت کرد و جان خود را بهخاطر من داد» (غلاطیان 2:20).