You are here

سلطنت بر دوش او خواهد بود

زمان تقریبی مطالعه:

۱۴ دقیقه

 

زیرا که برای ما ولدی زاییده و پسری به ما بخشیده شده و سلطنت بر دوش او خواهد بود (اشعیا ۹: ۶)
مسیحیان ایرانی سال‌‌هاست که در ایّام میلاد سرود می‌‌خوانند: «هل تا جهان شادان شود، ربش سُلطان شود!». این سرودۀ آیزاک واتس در قرن هجدهم، در بر دارندۀ حقیقتی است که در تار و پود باب‌‌های اول و دوم متی و لوقا تنیده شده و می‌‌توان گفت مابقی این دو انجیل عبارت است از بسط و آشکار شدن بیشترِ همین حقیقت. این حقیقت چیزی نیست جز پادشاهی عیسی، مسیحای موعود، و تقابل پادشاهی خدا با پادشاهی انسانیِ هیرودیس امپراتور روم و هر مدعی دیگر برای استیلا بر جان و مال و روح انسان.
 

اشعیا، پادشاه، خواجه‌‌سرای حبشی

یکی از متونی که در چهار هفتۀ قبل از عید میلاد، موسوم به هفته‌‌های advent (یعنی آمدن)، برای قرائت و موعظه انتخاب می‌‌شود، اشعیا ۱۱: ۱-‏‏‏‏‏‏۱۰ است. در این بخش از کتاب اشعیا وعدۀ آمدن پادشاهی داده می‌‌شود که حاکمیت او آغازگر دورانی نو خواهد بود. موضوع این پادشاه یا مسیحای موعود در کتاب‌‌های گوناگون عهدعتیق، عمدتاً در کتاب‌‌های انبیا و به‌‌خصوص کتاب اشعیا، بسط و گسترش یافته است. بی‌‌دلیل نیست که این همه از کتاب اشعیا در عهدجدید نقل‌‌قول شده است. در انجیل لوقا می‌‌خوانیم که عیسی کتاب اشعیا را باز می‌‌کند و پس از قرائت بخشی از آن که به همین امیدهای مسیحایی مربوط است، در برابر چشمانِ حیرت‌‌زدۀ همگان اعلام می‌‌دارد: «امروز این نوشته، هنگامی که بدان گوش فرامی‌‌دادید، جامۀ عمل پوشید» (لوقا ۴‌‌:‌‌۲۱). به این ترتیب، عیسی اعلام می‌‌دارد که پادشاه موعود خود اوست و در وجود او، و از طریق او، و در آنچه بر او خواهد گذشت، خدا به ملاقات قوم خویش خواهد آمد و پیوندی دوباره بین خدا و قومش برقرار خواهد شد که نتیجۀ عینی و واقعی و مرئی آن همان خواهد بود که اشعیا وعده‌‌اش را می‌‌دهد: بینا شدن کوران، شنوا شدنِ ناشنوایان، اعلام آزادی اسیران و البته اعلام سالِ لطف خداوند! در کتاب اعمال رسولان نیز که ادامۀ انجیل لوقاست، خواجه‌‌سرای حبشی کتاب اشعیا را می‌‌خوانَد و ابتدا از آنچه می‌‌خوانَد سر در نمی‌‌آورد تا اینکه یکی از رسولان به نام فیلیپس به هدایت روح‌‌القدس به نزد او فرستاده می‌‌شود. زمانی که فیلیپس اشعیا ۵۳ را در پرتو آنچه بر عیسی گذشت تفسیر می‌‌کند، خواجه‌‌سرا می‌‌گوید: «“ایمان دارم که عیسای مسیح پسر خداست”» (اعمال ۸‌‌:‌‌۳۷). موضوع ایمان آوردن خواجه‌‌سرا از دو لحاظ در چارچوب بحث ما قابل‌‌توجه است. اولاً، وقتی او می‌‌گوید ایمان دارد که عیسای مسیح پسر خداست، منظورش این نیست که اکنون بر اساس تفسیر فیلیپس از اشعیا، فهمیده است که عیسی شخص دوم تثلیث است. یکی از معانی عمدۀ «پسر خدا» در کاربرد یهودی آن عبارت بود از «مسیحا»، یعنی پادشاه موعودی که در او و به‌‌واسطۀ او، دورانی جدید آغاز می‌‌شد. در این دوران جدید، حاکمیت خدا به‌‌گونه‌‌ای خاص برقرار می‌‌گردید و در نتیجه نه فقط قوم یهود، بلکه تمام اقوام جهان می‌‌توانستند به معرفت خدای حقیقی نایل شوند و او را پرستیده در اتحاد با او زندگی کنند. عبارت پادشاهی یا ملکوت خدا ناظر بر همین حاکمیت است. به این مطلب باز خواهیم گشت.
در امیدهای مسیحایی، مسیحای موعود با الگوی داوود پادشاه بزرگ اسرائیل پیوند می‌‌خورَد و از خاندان او دانسته می‌‌شود. از همین روست که عیسی در بیت‌‌لحم، شهرِ داوود متولد شد، و به‌‌واسطۀ پدر خود یوسف، فرزند داوود محسوب گردید. البته طبق قوانین یهودی، عیسی برای آنکه از خاندان داوود محسوب شود نیازی نبود که از نظر بیولوژیکی فرزندِ یوسف باشد.
 ثانیاً، ایمان آوردن خود خواجه‌‌سرا حائز اهمیت است. توجه کنید که این شخص، فردی خدانشناس و بی‌‌ایمان و غیره نبود که تصادفاً کتاب‌‌مقدسی به دستش افتاده باشد و هنگام ورق زدن آن، فیلیپس به او بشارت داده باشد. این شخص از گرویدگان به دین یهود بود، وگرنه چه توجیه‌‌ای داشت که به اورشلیم بیاید و در راه بازگشتْ طومار اشعیا را قرائت کند. ولی مطابق حکمی که در اعداد ۲۳ آمده، خواجگان به‌‌دلیل نقص جسمانی خود که به منزلۀ خدشه‌‌ای در کاملیّت انسانی‌‌شان بود، در حاشیۀ زندگی دینی قوم یهود جای داشتند و اجازۀ شرکت در تجمعات دینی یهود را نداشتند. ولی در همین کتاب اشعیا در آیۀ سوم باب ۵۶ تصریح شده که وقتی دوران حاکمیت خدا، پادشاهی خدا، از طریق عملکرد پادشاهِ مسح‌‌شدۀ او آغاز شود، همۀ مؤمنان به‌‌یکسان و در کنار هم می‌‌توانند خدا را پرستش کنند. این از آن روست که در این دورانِ جدیدِ حاکمیت خدا، هر نقص و خدشه‌‌ای، از هر نوع و جنسی که آدمی را از کاملیّت انسانی خود تنزل دهد، از میان خواهد رفت، زیرا همه چیز از نو آفریده خواهد شد: «و خصی [خواجه] هم نگوید که اینک من درخت خشک هستم. زیرا خداوند دربارۀ خواجگانی که سبت‌‌های مرا نگاه دارند و آنچه را که من خوش دارم، اختیار نمایند و به عهد من متمسک گردند، چنین می‌‌گوید که به ایشان خواهم بخشید.» چرا خواجۀ خداپرست می‌‌تواند امیدوار باشد و خود را چون درختی خشک تصور نکند؟ «زیرا که آمدن نجات من و منکشف شدن عدالت من نزدیک است» (آیۀ ۱). به‌‌عبارت دیگر، بر اثر ظهور مسیحا و آغاز حاکمیت خدا به‌‌واسطۀ عملکرد او، دورانی آغاز خواهد شد که دورانِ «نجات» و «عدالت» است. از این دو کلمه چنین برمی‌‌آید که زندگی تازه‌‌ای که سراسر آفرینش را در بَر خواهد گرفت، هر نمودی از مرگ و نقصان را از میان خواهد بُرد و انسانِ احیاشده به کمال وجود خود خواهد رسید. بدین‌‌‌‌سان، خواجگان، و کلاً همۀ کسانی که سابقاً به‌‌دلیل نقیصه‌‌ای در وجود خود نمی‌‌توانستند در پرستش شرکت جویند، خواهند توانست همراه با سایر اعضای خانوادۀ بزرگ الاهی ــ یعنی انسانیّت احیا‌‌شده ــ به عبادت و پرستش جاودانیِ خدای رهانندۀ خود بپردازند. به این ترتیب مشاهده می‌‌کنیم که لوقا با کمال ظرافت، تحقق اشعیا را در رسالت عیسی نشان می‌‌دهد. پس عیسی کیست؟ پادشاه رهاننده و مسیحای موعود. در انجیل متی تمرکز روایتِ میلاد بر یوسف است، ولی در انجیل لوقا این تمرکز به سوی مریم تغییر می‌‌یابد. در روایت لوقا، جبرائیل در پاسخ به سؤال مریم می‌‌گوید: «او بزرگ خواهد بود و پسر خدای متعال خوانده خواهد شد. خداوندْ تخت پادشاهی جدش داوود را به او عطا خواهد فرمود ... پادشاهی او را زوالی نخواهد بود» (۱:‏۳۲). مابقی انجیل را باید در پرتو همین حقیقت خواند: عیسی پادشاهی جاودانی است و در آنچه او خواهد کرد و بر او خواهد گذشت، دنیایی نو کلید خواهد خورد، آفرینشی جدید، و آغاز حاکمیت خدا به معنایی خاص و بسیار مبارک. و اما اکنون به نکتۀ ظریف دیگری می‌‌پردازیم.
 

دانیال، پادشاه برحق، فرشتۀ آخرِ زمان

خود حضور جبرائیل نیز قابل‌‌ملاحظه است. اگر جستجویی در عهدعتیق انجام دهیم، خواهیم دید تنها کتابی که در آن اسمی از جبرائیل برده شده، کتاب دانیال است. در کتاب دانیال، این جبرائیل است که وعدۀ آمدن مسیحا و ظهور پادشاهی خدا را می‌‌دهد (باب ۹). بنابراین نباید تعجب کرد که اکنون جبرائیل به سراغ مریم آمده تا میلاد پادشاهِ مسح‌‌شده را وعده دهد. کتاب دانیال از نگاهی، اثری آخرزمانی یا "اسکاتولوژیکال" است. حتی در ترتیب قرارگیریِ کتاب‌‌‌‌های عهدعتیق در کتاب‌‌مقدس یهودیان، کتاب دانیال جزو سه کتاب آخر است! البته باید به یاد داشت که "آخرزمان" در اندیشۀ یهودی به معنای نقطه پایان دنیای مادی نیست، بلکه پایان عصری کهنه و فانی در سپیده دمِ خلقتی نو و بی‌‌زوال است.
موضوعات عمدۀ کتاب دانیال که به زبان رویا و در قالب تصاویری خاص ترسیم شده‌‌اند، عبارتند از آزاری که قوم خدا از دست امپراتوری‌‌های سُلطه‌‌گر متحمل می‌‌شود، و وعدۀ آغاز پادشاهی خدا به‌‌رغم این بی‌‌عدالتی‌‌ها و آزارگری‌‌ها. این امپراتوری‌‌ها‌‌، که به خصوص چهارمی‌‌شان مستقیماً به جنگ با مقدسین خدا بر می‌‌خیزد، به شکل جانورانی برخاسته از دریا ــ که نماد مرگ و نابودی و شرارت است ــ ترسیم شده‌‌اند. ولی شخصیتی انسان‌‌وار، «شبیه پسر انسان»، که به نوعی نمایندۀ قوم خداست با ابرها به حضور قدیم‌‌الایّام (استعاره‌‌ای از خدا) برده می‌‌شود و خدا حقانیّت او را با بخشیدن سلطنت به او اثبات می‌‌کند. در اینجا، در شخصیت «پسر انسان» شاهد ارتباطی بین مورد ستم واقع شدن و سپس ارتقاء به مقام پادشاهی توسط خدا هستیم. عیسی اصطلاحِ «پسر انسان» و مفاهیم وابسته به آن از قبیل گذر از رنج‌‌ها و آمدن پادشاهی خدا را از کتاب دانیال وام می‌‌گیرد تا رسالت خود را در قالب آن تصویر کند. البته، موضوع رنج کشیدن به نیابت از قوم خدا، تصویری است که جلوۀ پُرنگ‌‌تر آن را در کتاب اشعیا می‌‌بینیم.
ماحصل تمام این بحث آنکه، عیسی، مسیحای موعود و پادشاهی است که بر صلیب با بزرگ‌‌ترین دشمن انسان یعنی گناه و شرارت و مرگ روبرو می‌‌شود، و خدا با برخیزانیدن او از مرگ، حقانیتش را اثبات می‌‌کند. بدین‌‌ترتیب، دوران پادشاهی خدا آغاز می‌‌شود، هرچند این پادشاهی هنوز به‌‌طور کامل استقرار نیافته است. همان‌‌گونه که اشاره شد، در چهار هفتۀ باقی‌‌مانده تا میلاد عیسای مسیح، کلیسا از یک طرف نخستین آمدنِ عیسی را جشن می‌‌گیرد -‏‏‏‏‏ عیسایی که پادشاهی بی‌‌زوال و حقیقی تا ابد بر دوش اوست، و در همان حال این امید را گرامی می‌‌‌‌دارد و زنده می‌‌سازد که عیسی بار دیگر، به‌‌گونه‌‌ای نهایی و قطعی و همیشگی، ظاهر خواهد شد تا پادشاهی خدا را به‌‌طور کامل برقرار سازد و آفرینش جدید را به کمال برساند. قدری دربارۀ این مفهوم تأمل می‌‌کنیم:  
 

پادشاهی خدا، انسان جدید، دنیای جدید

گفتیم که کتاب دانیال به تعبیری خاصْ آخرزمانی است. ولی منظور از «آخر زمان» برخلاف استنباط ما از این لفظ، به معنای تمام شدن کار جهان و هجرت دسته‌‌جمعی مؤمنان به بهشت سماوی و سرود خواندن تا ابدالآباد با فرشتگان نیست! آخر زمان در تفکر کتاب‌‌مقدس، در واقع، اولِ زمان و شروع دورانی جدید است که پیشتر به آن اشاره‌‌ای شد. بیایید این موضوع را کمی بیشتر باز ‌‌کنیم:
در روزگار عیسی، جمعی قابل‌‌ملاحظه از عُلمای یهودی در این باره اتفاق نظر داشتند که ظهور مسیحا و عملکرد او سرنوشت قوم یهود را به‌‌گونه‌‌ای قطعی و برای همیشه تغییر خواهد داد. و البته آنچه بر قوم یهود خواهد گذشت و سرنوشتی که برای این قوم رقم خواهد خورد نیز لاجرم تمامی جهان را تحت تأثیر قرار خواهد داد. با اینکه در مورد ماهیت دقیق عملکرد مسیحا نظر واحدی وجود نداشت، اما در مورد رئوس مطالب توافق وجود داشت. از جمله اینکه به‌‌واسطۀ عملکرد مسیحا شرارت و پلیدی به‌‌گونه‌‌ای نهایی و قطعی و دائمی شکست می‌‌خورَد و دورانی جدید ظهور می‌‌یابد. این دوران نو به نام‌‌های گوناگون خوانده شده: دورانِ پادشاهی خدا، آفرینش جدید، خلقت آسمان و زمین جدید و غیره. در این دوران نو، با شکست و ریشه‌‌کن شدنِ شر، دشمنی ‌‌و کینه‌‌ورزی و شرارت جای خود را به عدالت و دوستی و محبت خواهد داد. به تعبیر کتاب اشعیا «‌‌آب‌‌ها روی دریا را خواهد پوشانید.» ولی مگر دریا از آب نیست؟ اشعیا دریا را برطبق نمادشناسی دنیای کتاب‌‌مقدس، در معنای ناامنی و پلیدی و خطر و بی‌‌سامانی به کار می‌‌بَرَد. آب‌‌های آفرینش جدید، نمادِ پلیدی و شرارت را از صفحۀ روزگار می‌‌شوید و بدین‌‌‌‌گونه، بی‌‌سامانی‌‌هایِ خلقت قبلی به خاطره‌‌ای دور و ناخوشایند و فراموش‌‌شده تبدیل می‌‌شود. در کانون این دنیای نوظهور، انسانیّتی جای دارد که قُقنوس‌‌وار از خاکسترهای تباهی و مرگ و فساد بر می‌‌خیزد و به‌‌واسطۀ حیات جدیدی که در او نهاده شده، خدا را در بُن هستی خود می‌‌شناسد و تا به ابد با او در مشارکتی پایدار و عمیق و نزدیک بسر می‌‌بَرَد. این انسانیّت نوشده در اتحاد با مسیح و مطابق الگوی مسیح است که به کمال و کاملیّت وجود خود می‌‌رسد (افسسیان ۴:‏۱۳ و ۲۴. در این آیات به خلقت انسان جدید به شباهت پسر خدا دقت کنید.)
 

مسیحای مصلوب یا اسپارتاکوس؟

البته در ادبیات مذهبی یهود مثل کتاب‌‌های بین‌‌العهدین یا آپوکریفا، عملکرد مسیحا رفته‌‌رفته شکلی خشن و نظامی به خود گرفت و غلبه بر شرارت در قالب طغیانیِ خشونت‌‌آمیز تصویر می‌‌‌‌‌‌شد، یعنی چیزی شبیه آنچه جنگاوران نامدار مکّابی یا شورشیانِ یهودی از خود به نمایش می‌‌گذاشتند. به این ترتیب، مسیحا جنگاوری خشن همچون (مثلاً) اسپارتاکوس تصور می‌‌شد. آنچه باعث سرگشتگی و حیرت شاگردان عیسی در روزهای اول شد، همین بود که مسیحایی که قرار بود دشمنان قوم خدا یعنی رومیان را در نبردی سرنوشت‌‌ساز در هم بکوبد و دوران پادشاهی خدا را آغاز کند، بر صلیبی رومی جان باخت! تنها در پرتو رستاخیز بود که شاگردان دریافتند راه صلیب و رستاخیز دقیقاً همان مسیری است که مسیحای موعود باید برای پیروزی طی می‌‌کرد. تمام شرارت‌‌های ممکن در لحظۀ صلیب بر عیسی متمرکز شد. هر نوع گناه قابل‌‌تصور در جهان به‌‌واسطۀ عملکرد پلید و شریرانۀ مخالفان عیسی بر او تَلنبار شد و عیسی با در خود کشیدن شرارت و جذب و کشتن و بی‌‌اثر کردن آن در وجود خود، قدرت شرارت را از آن گرفت. و سرانجام با قیام باشکوهش که به منزلۀ اثبات حقانیت «پسر انسان» بود، پرچمِ زندگی را بر فراز مرگ به اهتزاز درآورد و در دل تاریکی، نوری چیره‌‌ناپذیر تاباند.
 

هیرودیس یا عیسی؟

هم در انجیل متی و هم در لوقا، سؤالی که خواننده در برابر آن قرار می‌‌گیرد این است که کدام پادشاه، پادشاه حقیقی است؟ مسئله در اینجا تنها انتخاب پادشاه حقیقی نیست، بلکه پیوستن به او یا به عبارتی بیعت با او نیز مطرح است. بالای صلیب عیسی نبشته‌‌ای با این کلمات نصب می‌‌شود: «این است عیسی، پادشاه یهود» (متی ۲۷: ۳۷). این نبشته در شرایطی بر بالای صلیب نصب می‌‌شود که روم هیرودیس را پادشاه یهودیان تعیین کرده بود. حال پادشاه حقیقی کدام است؟ هیرودیس، پادشاهی که امپراتوری روم تعیین کرد، و ابزار حکومتش خشونت و ستمگری و آدمکشی بود؟ یا عیسی، پادشاهی که پایه‌‌های سلطنت او نه بر رنج دادن بلکه بر نجات بخشیدنِ انسان استوار بود؟ آیا آنکه با چپاول‌‌گری ثروتی به هم زده و در کاخ خود بر تخت لم می‌‌داد پادشاه حقیقی بود، یا عیسایی که جایی برای سر نهادن نداشت و سرانجام با بدنی غرقه در خون، در گور سرد خوابید تا در سپیده‌‌دم دنیایی نو از قبر قیام کند؟ پدران کلیسا به لاتین گفته‌‌اند: Regnavit a lingo Deus یعنی "خدا از فراز چوب پادشاهی می‌‌کند". پسر خدا، مسیحای موعود، برهنه و خون‌‌آلود بر چوبی افراشته شد تا دنیایی که ناظر رنج‌‌ها و مرگ مظلومانۀ او بود، چهرۀ حقیقی حکومتگران خود را بشناسد. بدین‌‌ترتیب، شرارت و خشونت بر صلیب به داوری گذاشته شد و داوری گردید، و بیننده در برابر تصمیمی بس مهم قرار گرفت: کدام‌‌یک پادشاه توست؟
‌‌همان‌‌طور که گفتیم آنچه در باب‌‌های ۱-‏‏‏‏‏ ۲ انجیل متی یا لوقا بیان شده، در ادامۀ این اناجیل بسط می‌‌یابد. برای مثال، در انجیل متی مسئلۀ پادشاهی و صلیب و پیوند این دو را می‌‌توان در هدایایی دید که مُغان برای عیسی آوردند. این هدایا عبارت بودند از طلا و کندر و مُر. طلا نماد پادشاهی است و مُر، ماده‌‌ای خوشبو، پیشاپیش خبر از مرگ عیسی می‌‌داد، زیرا جسد او را با مواد خوشبو عطرآگین کردند. طلا و مُر در کنار یکدیگر! پادشاهی و صلیب! پادشاهی از فرازِ چوبۀ دار!
 

کدام‌‌یک و به کدام سو؟

حال مسئله این است که نمی‌‌توانیم عیسی را پادشاه و خداوند زندگی خود بدانیم ولی هیرودیس‌‌وار زندگی کنیم. نمی‌‌توانیم عیسی را الگو و سرمشق خود بدانیم ولی شرارت را با شرارتی فزون‌‌تر، گناه را با گناهی بزرگ‌‌تر، و بدی را با بدیِ زشت‌‌تری پاسخ گوئیم. هر سال در عید میلاد مسیح، احساسی جدید از حضور مسیح کلیساهای ما را پُر می‌‌سازد. تمام زینت و آذین‌‌های کلیسا در این ایّام ما را به باب‌‌های اول انجیل متی و لوقا می‌‌برد و ما را در برابر این پرسش قرار می‌‌دهد که می‌‌خواهیم چگونه انسانی باشیم؟ در برخورد با پلیدی‌‌ها، آیا حاضریم در همان حال که زمینه‌‌ای برای تشخیص و حذف آنها فراهم می‌‌سازیم، از تکرارشان برحذر بمانیم؟ آیا حاضریم با قدرتی که صلیب و رستاخیز عیسی به ما بخشیده و ما را در دوران جدید حاکمیت خدا نهاده، با گذشت و بخشایش و اقدام در جهت رفع بی‌‌عدالتی و خطا، مانع از گسترش شرارت و ادامۀ چرخۀ آن شویم؟ آیا حاضریم آسیب‌‌هایی را که از گذشته خورده‌‌ایم و در حافظۀ ما ثبت شده و حضوری دائمی در زندگی ما دارند، در پای صلیب عیسی بگذاریم و ضمن برخورد صحیح با آنها، اجازه بدهیم تا خدایی که از فراز صلیب و از ورای رستاخیز پادشاهی می‌‌کند، آنها را به خاطره‌‌ای دور و بی‌‌اثر تبدیل کند و ما را در تازگیِ حیات قیام دهد؟ آیا حاضریم در کلیساهای خود، به‌‌خصوص زمانی که اختلاف بر سر مقام و مرتبه و حقِ آب و گل بروز می‌‌کند، بزرگی را در کوچک شدن، و شاه بودن را در خدمتی خادم‌‌وار بجوئیم؟ پاسخی که به این سؤال‌‌ها می‌‌دهیم روشن می‌‌سازد که به کدام پادشاه پیوسته‌‌ایم؟ به آنکه از فراز چوب پادشاهی می‌‌کند، یا به آنکه اگر چوب و چماقش را بگیرند دیگر نمی‌‌تواند پادشاهی کند. ای‌‌ کاش این تأملات ما را به جایی برساند که امسال با افکار و تصمیم‌‌های تازه‌‌ای بتوانیم با تمام وجود سرود بخوانیم:
هل تا جهان شادان شود، ربش سلطان شود.
منزلگهش قلب بشر،
بیخ گنه خشکیده شد، خارش بریده شد!
حق رحمت‌‌اش جاری کند،
هر جا لعن دیده شد.