اورال رابرتس
زمان تقریبی مطالعه:
۱۱ دقیقه
(۱۹۱۸- ۲۰۰۹
اورال رابرتس را بهجرأت میتوان یکی از برجستهترین شخصیتهای مسیحی در قرن بیستم خواند. در واقع او بهاحتمال زیاد پس از "بیلی گراهام" سرشناسترین مبشر امریکایی در عصر حاضر است. اورال رابرتس شخصاً برای قریب به دو میلیون نفر دعا کرده است، و تاکنون میلیونها نفر با شنیدن موعظات او با عیسای مسیح آشنا شدهاند و از دعاهای او برکت و شفا یافتهاند. از جمله کسانی که شخصاً در زندگی روحانی خود از اورال رابرتس برکت یافتند، برادر ست یقنظر است. وقتی سلسله مجلات "حیات وافر" (Abundant Life Magazine) که توسط اورال رابرتس منتشر میشد به دست ایشان رسید، فوقالعاده باعث بنای ایمان برادر ست گردید و از طریق ایشان باعث رشد و بنای کلیسای ایران نیز
شد.
«قدرت شفابخش مرا به مردم نسل خود منتقل کن»
همانطور که اشاره شد، اورال رابرتس حداقل برای شفای دو میلیون نفر در امریکا شخصاً دعا کرده است و از طریق موعظات، نگارش کتب متعدد، برنامههای تلویزیونی، دانشگاهی که تأسیس کرد و نیز مرکز درمانیِ موسوم به "شهر ایمان" باعث رشد ایمان میلیونها نفر بوده است.
اورال رابرتس در ۲۴ ژانویه سال ۱۹۱۸ در ایالت اوکلاهاما زاده شد. او دوران کودکی محقری داشت. آخرین فرزند دهقانی فقیر بود بهنام "اِلیس ملوین رابرتس" (Ellis Melvin Roberts) که وقتی اورال رابرتس کوچک بود، کشاورزی را رها کرد تا واعظی دورهگرد شود. اورال رابرتس گرچه کودک بااستعدادی بود، اما تحصیلات محدودی داشت و بهعلاوه از آنجا که بهشدت از لکنت زبان رنج میبرد، کمتر کسی تصور میکرد روزی بتواند مانند پدرش واعظ شود. وی سپس در فوریه ۱۹۳۵ به بیماری ذاتالریه مبتلا شد و در نتیجه محتملترین آیندهای که میشد برایش تصور کرد، مرگی زودرس بود. اما بیماری اورال رابرتس مبنایی گردید برای خدمت آیندۀ او. او چهار ماه پس از ابتلا به ذاتالریه بهطرزی حیرتانگیز نجات را تجربه کرد. یک روز پدرش کنار تخت او نشسته بود و برایش دعا میکرد: «همانطور که نگاه میکردم، ناگهان دیدم صورت بابا تغییر کرد و به شباهت عیسای مسیح درآمد...من زار زار گریستم...فریاد زدم: “ای عیسی مرا نجات بده، مرا نجات بده”»۱. اورال رابرتس مدت کوتاهی پس از این واقعه، یک روز که در اواخر ماه جولای سوار بر اتومبیل بهسوی یکی از جلسات شفای واعظی بهنام گیو مُنسی (Geo W. Moncey) میرفت، صدای خدا را شنید که بهطور بسیار واضح و روشن با او صحبت کرد. او در این باره میگوید: «میدانستم که در اتومبیل هستم و از حضور دیگر سرنشینان نیز آگاه بودم، اما در عین حال انگار با خدا تنها بودم. کلماتی که او به من گفت کاملاً روشن و واضح بود: “فرزندم، من تو را شفا خواهم داد و تو قدرت شفابخش مرا به مردم نسل خود منتقل خواهی کرد.”» همینطور هم شد. اورال رابرتس تعریف میکند که «همچنان که آن واعظ برای شفای من دعا میکرد، انگار چیزی شبیه جریان برق از وجودم عبور کرد و وارد ریهها و زبانم شد.» اورال رابرتس در آن جلسه هم از ذاتالریه و هم از لکنت زبان بهطور کامل شفا یافت و در حالی که در مقابل منبر جست و خیز میکرد، بهراحتی و بدون کوچکترین لکنت زبان فریاد زد: «من شفا یافتهام! من شفا
یافتهام!»
اورال رابرتس پس از شفا، به دعوتی که خدا از او بهعمل آورده بود لبیک گفت و در طی ۷۴ سال بعدیِ زندگی خود، قدرت شفابخش او را به مردم نسل خویش منتقل کرد. او خدمت موعظه انجیل را از پاییز سال ۱۹۳۵ بههمراه پدرش آغاز کرد، ولی طولی نکشید که خود بهعنوان واعظی زبردست در همه جا مورد استقبال بود. او سپس ازدواج کرد و بهاتفاق همسرش اِوِلین در طی سالهای اولیه دهه ۱۹۴۰ بهعنوان اعضای هیأت شبانی کلیسای “پنطیکاستی تقدس” خدمت نمود. این دو اگرچه در این کلیسا خدمت مفیدی داشتند، اما اورال رابرتس نمیتوانست خدمت روحانی خود را تنها به این کلیسا محدود بداند. در یکی از روزهای اوایل سال ۱۹۴۷ هنگامی که اورال رابرتس در مورد آینده خدمتی خود طالب اراده خدا بود، آیه دوم از رسالۀ سوم یوحنا توجهش را جلب کرد و او را عمیقاً به فکر فرو برد: «دعایم این است که از هر جهت کامیاب باشی و در تندرستی بسر بَری، همچنانکه جانت نیز کامیاب است.» اورال رابرتس با مطالعه این آیه تصمیم گرفت در زندگی خدمتی خود منادی این پیام باشد که خدا نیکوست و نیکویی و تندرستیِ فرزندانش را میخواهد. او مدت کوتاهی بعد، بار دیگر صدای خدا را شنید که به او میگفت: «از این ساعت به بعد خدمت شفای تو آغاز خواهد شد.» بدین ترتیب وی در ماه آوریل سال ۱۹۴۷ اولین جلسۀ شفای خود را ترتیب داد. قریب به ۱۲۰۰ نفر در اولین جلسه شفای او حضور یافتند و روحالقدس بهطرزی خارقالعاده عمل کرد.
خدمت اورال رابرتس بین سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۶۸ عمدتاً بر سفرهای بشارتیای متمرکز بود که در آن از مردم دعوت میشد قلب خود را به مسیح سپرده، از امراض خود شفا یابند. اینگونه جلسات توبه و شفا اغلب در چادرهای عظیمالجثهای که گنجایش ۳۰۰۰ نفر را داشت برگزار میشد. اورال رابرتس تا سال ۱۹۵۷ پیام انجیلِ نجات و شفا را به بیش از ۸ میلیون و نیم نفر موعظه کرده بود و شخصاً برای شفای بیش از نیم میلیون نفر دعا کرده بود. او در این مدت پیوسته شاهد کارهای عظیم خدا در زندگی خود و مخاطبینش بود. وی در مورد یکی از جلساتی که در جولای سال ۱۹۴۸ در شهر دارام واقع در ایالت کارولینای شمالی برگزار شد چنین مینویسد: «به محض آنکه افراد معلول لمس میشدند، عصاهای خود را بهدور میانداختند. کوران بینا میشدند و بیماران بستر بیماری را رها میکردند».۲ با این حال اورال رابرتس بهرغم تأکیدی که بر شفا داشت، مردم را در مجامع عمومی به تکلم به زبانها تشویق نمیکرد۳ و اجازه نمیداد داد و فریاد و هیجانات کاذب در جلسات او جایی داشته باشد. بسیاری از ناظرین از نظم و ترتیبی که در جلسات او بود شگفتزده
میشدند.
خدمات تلویزیونی
اورال رابرتس علاوه بر سفرهای مختلف بشارتی، کتب متعددی نیز نوشت و در زمینۀ برنامههای تلویزیونی نیز پیشتاز بود. او بر روی هم ۱۲۰ جلد کتاب نوشته است که بسیاری از آنها کتبی پرفروش بودهاند. همچنین مجلۀ "حیات وافر" را منتشر ساخت که تا سال ۱۹۵۷ بیش از یک میلیون نفر خواننده داشت. اورال رابرتس از آنجا که یکی از مجربترین واعظین روزگار خود بود، در رادیو نیز صدایی آشنا بود و برنامههایش هواداران فراوان داشت. اما با ورود تلویزیون، در اواسط دهۀ ۱۹۵۰ وی اولین مبشری شد که جلسات بشارتیاش جهت پخش در تلویزیون فیلمبرداری گردید. برنامههای تلویزیونی اورال رابرتس فوقالعاده موفق بود و با گسترش تلویزیون، بر روی صدها کانال پخش شد بهطوری که تعداد کسانی که از طریق تماشای این برنامهها به مسیح ایمان میآوردند از تمام دیگر خدماتش بیشتر بود. او همچنین در دهۀ ۱۹۶۰ برای تشویق غیرمسیحیان به مشاهدۀ کانالهای تلویزیونی بشارتیاش سلسله برنامههای تفریحیای تهیه کرد که در آن با خوانندگان مسیحی و هنرپیشههای معروف مصاحبه میشد. یکی از طرفداران پراپاقرصِ این برنامههای تفریحی، جان لِنن از اعضای سابق بیتلها (Beatle) بود که شخصاً در نامهای خطاب به اورال رابرتس نوشت: «من خیلیها را میشناسم که فوقالعاده برنامۀ شما را دوست دارند... ممکن است برایم توضیح دهید که مسیحیت چه میتواند برای من بکند؟ آیا واقعی است؟ آیا خدا میتواند مرا هم دوست داشته باشد؟ من نمیخواهم به جهنم بروم.»۴
مخالفین اورال رابرتس و نیز دوستی عزیز
همچنانکه شهرت و محبوبیت اورال رابرتس افزایش مییافت، بر شدت حملات علیه او نیز افزوده میشد. مطبوعات او را متهم کردند به اینکه با "هیپنوتیزم کردن عوام" و دادن امید واهی به بیماران در پی کسب ثروت است. این حملات باعث شد ادارۀ مالیات امریکا در سال ۱۹۵۶ تحقیقاتی را در مورد زندگی شخصی اورال رابرتس آغاز کند، که در نهایت به تبرئه شدن او انجامید. در اینکه اورال رابرتس زندگی مرفهی داشت تردیدی نیست، اما شیوۀ زندگی او با توجه به عظمت مؤسسات خدماتیاش در واقع نسبتاً محقرانه بود. بهعنوان مثال حقوق سالیانه او در ابتدا تنها ۱۵ هزار دلار بود که در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ به ۲۴ هزار دلار افزایش
یافت.
علاوه بر حملات جراید، کلیساها نیز او را آماج حملات خود ساختند. کلیسای کاتولیک روم، افراطگرایان و گروههای لیبرال همگی با دیدگاه الاهیاتی اورال رابرتس به مخالفت برخاستند و حتی کلیساهای پنطیکاستی نیز که احساس میکردند اعاناتی که باید به جیب آنها برود بسوی مؤسسات خدماتی اورال رابرتس سرازیر میشود، بهشدت از او انتقاد کردند. در این میان کسی که بیش از هر کس دیگر تلاش کرد تا اورال رابرتس در میان فرقههای مختلف کلیسایی پذیرفته شود، بیلی گراهام بود. او در سال ۱۹۵۰ از اورال رابرتس خواست در یکی از بزرگترین جلسات بشارتیاش دعا کند، و هنگامی که جلسات شفای اورال رابرتس در استرالیا بهدلیل حملات تند مطبوعات محلی نیمهکاره متوقف شد، بیلیگراهام بود که به او دلگرمی داد. بیلی گراهام در سال ۱۹۶۶ اورال رابرتس را به "کنگرۀ جهانی بشارت" در برلین دعوت کرد و اجازه داد خطاب به حاضرینی که چندان دل خوشی از او نداشتند سخنرانی کند. این سخنرانی اورال رابرتس فوقالعاده موفقیتآمیز بود و همگان را به حیرت فرو برد. واکنش شرکتکنندگان در کنفرانس برلین، واقعیت مهمی را در مورد اورال رابرتس ثابت کرد: اینکه وقتی مردم از نزدیک به سخنان او گوش میدادند، غالباً مجذوب شخصیتش میشدند و اطمینان مییافتند که اورال رابرتس فرد صادقی است، ولو آنکه با نظرات الهیاتیاش همعقیده نبودند. اورال رابرتس پس از کنفرانس برلین نزد کلیساها مقبولیت بیشتری پیدا کرد. او در سال ۱۹۶۸ به کلیسای متودیست پیوست تا از این طریق بر فرقههای اصلی کلیسایی تأثیر بگذارد. این دوران مصادف شد با گسترش سریع تعالیم پنطیکاستی و کاریزماتیک در میان فرقههای اصلی کلیسایی - روندی که اورال رابرتس بیشک در آن نقشی عمده ایفا کرد. بسیاری معتقدند که هیچ کس به اندازه اورال رابرتس برای آشنا کردن فرقههای اصلی کلیسایی با پیام شفا تلاش و کوشش نکرده
است.
دانشگاه اورال رابرتس
یکی دیگر از دستاوردهای این مرد خدا، تأسیس دانشگاه اورال رابرتس بود که توسط بیلی گراهام افتتاح و تقدیس شد. اورال رابرتس اعتقاد داشت که لازم است تمامیت وجود انسان شفا پیدا کند، یعنی هم جسم او، هم عقل و منطق او و هم روح او. او که میدید چگونه جوانان در دهۀ ۱۹۶۰ پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاههای دنیوی به مواد مخدر روی میآورند و زندگیشان تباه میشود، تصمیم گرفت در شهر تولسا دانشگاهی مسیحی تأسیس کند. این دانشگاه در سال ۱۹۶۵ با ۳۶۵ دانشجو آغاز بهکار کرد. سه سال بعد این تعداد به ۸۶۵ دانشجو افزایش یافت و تا سال ۱۹۷۸، چهار هزار دانشجو در دانشگاه اورال رابرتس مشغول تحصیل بودند. رشتههای مختلف تحصیلی توسط اساتیدی مجرب در این دانشگاه تدریس میشد و خود اورال رابرتس نیز در ادارۀ دانشگاه مستقیماً دخیل بود. دعا و شرکت در جلسات عبادتی، رعایت اصول اخلاقی و سلامت و ورزیدگی جسمانی در رأس اولویت قرار داشت، و اگر کسی بیش از حد چاق میشد مسئولین دانشگاه در این مورد به او هشدار میدادند. بیلی گراهام در مراسم افتتاحیۀ دانشگاه خطاب به هشت هزار مهمانی که حضور داشتند گفت: «باید به دانشجویان یاد دهیم که نه فقط چگونه مایحتاج زندگی را تأمین کنند، بلکه چگونه زندگی کنند.» اورال رابرتس در اواخر دهۀ ۱۹۷۰ مقاطع فوق لیسانس و دکترا را نیز به برنامۀ درسی دانشگاه اضافه کرد و یک مرکز درمانی تحت عنوان "شهر ایمان" نیز تأسیس کرد که هدف از آن، در هم آمیختن دعا و کمکهای پزشکی بود. این بیمارستان در سال ۱۹۸۱ تأسیس شد ولی در سال ۱۹۸۹ بهدلیل هزینههای سرسامآور تعطیل
گردید.
وقایع تلخ در زندگی اورال رابرتس: «بنیاد من مستحکم است»
امروزه جهان مسیحیت بیشتر راجع به خدمات موفقیتآمیز اورال رابرتس میشوند، اما نباید از یاد برد که خانوادۀ او وقایع غمانگیزی را نیز تجربه کرده است. در روز دوازدهم فوریه ۱۹۷۷ ربکا، دختر اورال رابرتس، بههمراه شوهرش در یک سانحۀ هوایی کشته شدند. اورال رابرتس و همسرش اِوِلین شجاعانه اندوه خود را در برابر دوربینهای تلویزیونی با بینندگان در میان گذاشتند تا دیگر کسانی را که در این سانحه عزیزان خود را از دست داده بودند تسلی دهند. دو سال بعد از این واقعه دردناک، ازدواج پسر دومشان ریچارد به شکست انجامید. مدتی بعد، پسر بزرگشان "رونی" به مسیح پشت کرد و به مواد مخدر و مشروبات الکلی روی آورد. اورال رابرتس هر آنچه توانست برای کمک به او انجام داد اما تلاشهایش بیهوده بود و رونی در نهم ژوئن سال ۱۹۸۲ به ضرب گلوله خودکشی کرد. دو سال بعد نیز اولین نوۀ اورال رابرتس دو روز پس از تولد درگذشت. اورال رابرتس در تمام این واقع حزنانگیز همواره خطاب به دانشجویان خود میگفت: «از پای در نمیآیم، زیرا بنیاد من مستحکم
است».
بنیاد و پایه و اساسی که اورال رابرتس از آن سخن میگفت، همانا دعوتی بود که در هفده سالگی، هنگامی که از لکنت زبان رنج میبرد و در بستر بیماری بود، از خدا دریافت داشته بود تا پیام شفای او را به مردم نسل خود منتقل کند. او با وجود وقایع حزنانگیز زندگی شخصی و مشکلاتی که مؤسسه خدماتیاش هر از گاه با آن روبرو میشد، و با وجود دشمنیهای مخالفین، تا به آخر به دعوت الهیِ خود وفادار ماند.
این مرد خدا چند ماه پیش، در ۱۵ دسامبر سال ۲۰۰۹، در سن ۹۱ سالگی در ایالت کالیفرنیا درگذشت.
−−−−−−−−−−−
پاورقی
۱ David Harrell, ‘Oral Roberts, An American Life’ page ۳۴
۲ Harrell, page ۸۴
۳ البته این موضوع تنها محدود به جلسات عمومی بود. خود اورال رابرتس در سال ۱۹۳۷ تعمید روح یافته بود و اغلب اوقات در خلوت به زبانها دعا میکرد و همکارانش را نیز به این کار تشویق میکرد.
۴ Harrell, page ۳۱۰