پیروزی بر نیروهای تاریکی/۲
۱۴ دقیقه
در شمارۀ پیش دیدیم که کلام خدا بهطور کلی برای مصائب و شرارتهای جهان ما قائل به سه علت عمده است: نفس، دنیا و شیطان. نیز اشاره کردیم که متأسفانه بسیاری از مسیحیان در تحلیل خود از مشکل شرارت به این هر سه علت توجه کافی نشان نمیدهند. حتی معلمان مسیحی گاه ریشۀ شرارت را به یک یا دو علت از علل نامبرده تقلیل میدهند. در نتیجه، راه حلی نیز که برای حل مشکل در پیش میگیرند یا به دیگران تجویز میکنند، راه حلی ناقص و ناکافی است. در ادامۀ بحث، نخست به توصیف نگرشهای تقلیلگر میپردازیم و سپس آنها را به نقد کشیده، نگرش درست را چنانکه در کلام خدا در اختیار ما گذاشته شده است، بررسی میکنیم.
نفس
برخی از مسیحیان تنها بر عامل انسانی و بهویژه فردی تأکید میکنند و همۀ شرارتهای این جهان را معلول طبیعت خراب و تصمیمات نادرست افراد بشر میدانند. آنها اگر نه در نظر، دستکم در عمل، اهمیت چندانی برای شیطان و ارواح شریر در تولید و گسترش شرارت قائل نیستند. شاید حتی بر این باورند که در جهان مدرن که در آن علم و تکنولوژی به دستاوردهای چشمگیر نائل آمده و زندگی انسانها را به تمامی دگرگون کرده است، دیگر نمیتوان به وجود شیاطین و دیوها قائل شد و آنها را مسبب خرابیهای این جهان دانست. چه بسا که به گمان اینان، زبان و واژگان عهدجدید در این خصوص باید صرفاً بهمنزلۀ بیانی نمادین و اساطیری تلقی گردد که برای توصیف بایستۀ شرارتهای بس فجیح ابداع شده است، شرارتهایی که یا از حد شرارتهای قابل تصور برای بشر بس فراتر میرود و یا چنان بر آدمیان سلطه پیدا میکند که سخن گفتن از آنها تنها با توسل به چنین واژگان نمادینی حق مطلب را در مورد آنها ادا مینماید.
از دیگر سو، این گروه به شرارت بیشتر از بُعد فردی مینگرند و نقش نظام سقوطکردۀ جامعه را در تولید، تشدید و حتی سازش با شرارت، تا حد زیادی نادیده میگیرند. به گمان اینان، جامعه چیزی جز جمع افراد نیست، و این افرادند که جامعه را خراب میکنند و نه بر عکس. اینان کُنِش متقابل میان فرد و جامعه را چندان به جد نمیگیرند و این واقعیت را که روابط و مناسبات نادرستِ اجتماعی میتواند افراد جامعه را به خرابی و فساد سوق دهد، از نظر دور میدارند.
در نتیجه، راه حلی نیز که این گروه برای مشکل شرارت میشناسند صرفاً یا عمدتاً راه حل فردی و انسانمحور است. به دیگر سخن، نجاتشناسی آنها بیشتر نجاتشناسی فردی است. اینان تولد تازه و تبدیل قلب فرد فرد انسانها را برای علاج همۀ شرارتهای جهان ما لازم و کافی میشمارند، و برای مشکل اسارتهای اجتماعی و شیطانی ارائۀ طریق نمیکنند. برای اینان تقدیس عمدتاً به مبارزه با نفس و ایجاد عادات فردی نوین در شخصیت انسان خلاصه میشود. آنها یا اساساً به حاکمیت، نفوذ و حتی تأثیر ارواح شریر بر اسارتهای اخلاقیِ فردی و اجتماعی بیتوجهاند، یا بر این اعتقادند که شخص با تولد تازه برای همیشه و بهطور خودکار از این حاکمیت، نفوذ و تأثیر رهایی یافته، در امان میماند. بهعلاوه، اخلاق برای این گروه عمدتاً اخلاق فردی است. بنابراین ممکن است از یک طرف برای پاکی در مسائل جنسی فوقالعاده اهمیت قائل باشند، ولی در موضعگیریهای سیاسی خود از کنار بیعدالتیهای فجیح اجتماعی به آسانی بگذرند.
دنیا
گروهی دیگر از مسیحیان ریشۀ شرارت را به عوامل اجتماعی تقلیل میدهند. اینان بر این اعتقادند که فطرت انسان نیکوست و این جامعه است که او را فاسد میکند. روابط و مناسبات اجتماعی نادرست و غیراخلاقی است که انسانِ بد بهوجود میآورد و نه بر عکس. بنابراین، اگر محیط را تغییر دهیم، افراد هم تغییر میکنند. راه حل این گروه برای شرارتهای جهان، انقلاب و یا اصلاحات اجتماعی است. اینان انجیل اجتماعی را وعظ میکنند و معتقدند بهجای دعوت مردم به توبه و اعلام آمرزش گناهان و تولد تازه، باید به تغییر نظام اجتماعی دست زد و به نیازهای ملموس و واقعی مردم رسیدگی کرد. آنها بر این اعتقادند که موعظۀ آمرزش گناهان و نجات اُخروی به کسانی که نان شب خود را به سختی فراهم میآورند و زیر فشارهای سخت اقتصادی و سیاسی خم شدهاند، چندان واقعبینانه نیست و قرین توفیق نیز نخواهد بود. تولد تازۀ افراد و تبدیل دل آنها شاید بتواند تا حدی در اخلاقیات فردی اثر بگذارد، ولی تا زنجیر اسارتهای اجتماعی فرو نریزد و روابط و مناسبات نادرست و ظالمانه جای خود را به روابط درست و عادلانه ندهد، تأثیر آنها بر زندگی مردم چندان گسترده، عمیق یا ماندگار نخواهد بود.
از دیگر سو، این گروه نیز مانند گروه پیشین، و به دلایلی مشابه، به نقش شیطان و ارواح پلید در تولید و حتی دامن زدن به شرارتهای جهان ما توجه چندانی ندارند. اینان برای ریاستها و قدرتهایی که پولس در نامههای خود به آنها اشاره میکند، صرفاً ابعاد سیاسی و اجتماعی قائلند و بر آنند که شیوۀ درست مبارزه با آنها نه دعا و اخراج دیوها بلکه ایجاد تغییرات اجتماعی و سیاسی است.
شیطان
گروهی دیگر از مسیحیان، در پس همۀ شرارتهای جهان ما دست شیطان و ارواح شریر را در کار میبینند. اینان جهان و نیز وجود هر یک از انسانها را میدان کارزارِ مبارزهای روحانی میشمارند که در آن نبردی عظیم میان خدا و فرشتگانش از یک سو، و شیطان و عوامل او از سوی دیگر، در جریان است، نبردی که در آن انسان تحت تأثیر، نفوذ و حاکمیت کامل یکی از این دو قدرت برتر زندگی میکند و خواستهها، خصلتها و تصمیمات او نقش چندانی در تعیین وضعیت او ندارد. آنها نه تنها در پس رفتارها و پدیدههای غیرطبیعی دست نیروهای مافوق طبیعی شریر را در کار میبینند، بلکه اساساً هر گونه رفتار و یا خصلت بد اخلاقی را معلول حضور و فعالیت روحی پلید قلمداد میکنند. اینان برآنند که حسد معلول فعالیت روح حسادت، شهوت معلول فعالیت روح شهوت، و خشم معلول فعالیت روح خشم است. آنها در پس بسیاری از حالات روانی انسان نیز از قبیل بیحوصلگی، نگرانی، رخوت و حتی خستگی، ارواح شریر میبینند! این گروه، ریاستها و قدرتها را نیز صرفاً نیروهای روحانی قلمداد میکنند و بر آنند که وضعیت و شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر ممالک، معلول فعالیت ارواحی است که بر آنها حاکمیت دارند.
به طبع، راه حلی نیز که این گروه برای شرارتهای جهان ما توصیه میکنند متناسب با تشخیص آنها در مورد علت این شرارتهاست. اینان اخراج دیوها و جنگ روحانی علیه ریاستها و قدرتها را تنها راه رهایی میشمارند. مطابق با نگرش این گروه، نجات حتی در بُعد فردی عمدتاً رهایی از حاکمیت ارواح شریر است. تولد تازه چیزی نیست جز آزادی قلوب انسانها از حاکمیت این ارواح. تقدیس یا تبدیل اخلاقی مؤمنان نیز عمدتاً از طریق اخراج ارواح عملی میشود. اگر کسی گرفتار حسد است، راه رهایی، اخراج روح حسادت از اوست. اگر کسی گرفتار شهوت است، باید روح شهوت را از او بیرون کرد. اگر مؤمن به مسیح در زندگی اخلاقی خود هنوز گرفتار برخی گناهان و عادات زشت است، علتْ حضور و حاکمیت ارواح پلید در اوست، و راه رهایی نیز عمدتاً نهیب دادن آن ارواح و اخراج آنهاست. برای اسارتهای سیاسی و اجتماعی نیز راه حل اصلی، جنگ روحانی در دعا علیه ریاستها و قدرتهای حاکم بر ممالک است. بنابراین، اینان به جای شرکت فعالانه در اصلاحات اجتماعی و انجام راهپیماییهای سیاسی در اعتراض به روابط و مناسبات غیرمنصفانه، مردم را به دعا و شفاعتِ بیسر و صدا در حین راهپیمایی فردی یا دو سه نفره در خیابانهای شهرهای کوچک و بزرگ دعوت میکنند.
بررسی و نقد
از مطالب بخش یکم این مقاله که در شمارۀ پیش به چاپ رسید کاملاً روشن است که به اعتقاد نگارندۀ این سطور هر یک از سه دیدگاه توضیح داده شده در بالا، در بر دارندۀ حقایق مهمی است. مشکل اینجاست که هر یک از آنها سرمنشأ شرارت را تنها به یکی از علل آن که بهطور خاص مورد توجه آنها قرار دارد تقلیل میدهند و دو علت دیگر را کمابیش نادیده میگیرند یا چندان مهم تلقی نمیکنند. یا اینکه آنها را علل ثانوی تلقی کرده، به نوعی معلول علت مورد تأکید خودشان میانگارند. ما در بقیۀ این مقاله سعی خواهیم کرد تا جای ممکن به نقاط قوت و ضعف سه دیدگاه بالا اشاره کنیم و از طریق این ارزیابی، به دیدگاهی متعادلتر که بیشتر بر کلام خدا مبتنی باشد نائل گردیم.
نفس
جای تردید نیست که خود انسان و وضعیت سقوطکرده و گناهآلود او یکی از مهمترین علل شرارتهای موجود در جهان ماست. انسان در نتیجۀ این سقوط زیر محکومیت خدا قرار دارد و با او بیگانه شده است. این دوری از خدا و قطع رابطه با او به تباهی و انحطاط طبیعت او منجر شده است، بهگونهای که در او گرایشی عمیق و ریشهدار به سوی گناه و شرارت وجود دارد. چنانکه خود مسیح فرمود، انسان اسیر و بندۀ گناه است. او اسیر نفس یا همان طبیعت گناهآلود و گناهکار خویش است. نجات و سعادت انسان منوط و مشروط به آزاد شدن از این اسارت درونی است. خبر خوش انجیل این است که خدا برای این مشکل بزرگ انسان چاره اندیشیده. او اولاً از طریق مرگ مسیح برای او آمرزش گناهان و آشتی با خدا را فراهم آورده است. انسان میتواند بار دیگر با خدا رابطه برقرار کند و از تمامی حمایت و کمک او برای غلبه بر نیروهای تاریکی و تجربۀ سعادت واقعی هم در این جهان و هم در جهان آینده برخوردار گردد. بهعلاوه، مسیح در مرگ خود بر صلیب نه تنها مجازات گناهان ما را بر خود گرفت، بلکه آن انسان قدیمی و گناهکار را که ما بودیم بر صلیب میخکوب کرد و انسان تازهای را در رستاخیز خود بهوجود آورد، انسانی که دیگر اسیر و بندۀ گناه نیست بلکه پسر خدا او را حقیقتاً آزاد کرده است و حال میتواند در اتحاد با مسیح مطابق میل خدا زندگی کند. در صلیب مسیح، نفس سرکش ما که بر انسانیت کهنۀ ما حاکم بود، کاملاً از بین نرفت بلکه از قدرت ساقط گردید، بهگونهای که فرد مسیحی با زندگی کردن تحت هدایت و الهام روحالقدسی که در او ساکن است، میتواند بر هوای نفس خود پیروز شود و نفس را هر روزه با هوسها و شهواتش مصلوب سازد. البته این غلبه بر نفس هنوز کامل نیست و ایماندار باید به این نبرد تا پایان عمر خود ادامه دهد، و در این مبارزه اگر هوشیار و ثابتقدم نباشد، هنوز امکان زمین خوردن و زخمی شدن وجود دارد.
سؤال اینجاست که آیا مبارزه با نفس تنها جبهۀ مبارزۀ مسیحی با نیروهای تاریکی است و آیا این برای پیروز شدن و آزادی او از حاکمیت، نفوذ و تأثیر این نیروها و رسیدن به سعادت همهجانبه کفایت میکند؟ پاسخ این است که خیر. چنانکه دیدیم دو علت دیگر نیز برای شرارتهای جهان ما وجود دارد که اگر به آنها رسیدگی کافی نشود، پیروزی مسیحی و سعادت او کامل نخواهد بود. انسان موجودی اجتماعی است و سقوط و اسارت او در گناه از ابعاد اجتماعی نیز برخوردار است. در نتیجه، نجات او نیز باید دارای ابعاد اجتماعی نیز باشد، وگرنه تبدیل درون او بهعنوان فرد برای پیروزی او بر نیروهای تاریکی کافی نخواهد بود. ارزشها، روابط و مناسبات گناهآلود حاکم بر جامعه، فرد مسیحی را با وجود تولد تازه و تبدیل درون، کماکان تحت تأثیر، نفوذ و حتی حاکمیت خود خواهند داشت.
این تصور که بازرگان ثروتمند فعال و موفق در نظام تام و تمام سرمایهداری غربی با همۀ ارزشها، روابط و مناسبات گناهآلود، منحط و ظالمانۀ آن، تنها با تولد تازه، دریافت روحالقدس و مبارزه با نفس از همۀ زنجیرهایی که این نظام به صورتهای مختلف به دست و پای او بسته است آزاد خواهد شد، خیال خام بیش نیست. این آزادی علاوه بر تبدیل درون، مستلزم تغییر و تحول بیرونی، عینی و اجتماعی است. تا ارزشها، روابط و مناسبات اجتماعی تغییر نکند، بازرگان تولد تازه یافتۀ ما خواسته و ناخواسته، کماکان مهرهای در ماشین عظیم خودپروری، طمع و بهرهکشی سرمایهداری خواهد بود. گناه تنها بُعد فردی ندارد، بلکه از ابعاد اجتماعی نیز برخوردار است، و بازرگان مسیحی ما کماکان شریک طمعکاریها و بیانصافیهای ذاتی نظام سرمایهداری، و مسئول و تقصیرکار در قبال محرومیتها، نابسامانیها و فجایع اجتماعی ناشی از آن است.
این تصور نیز که هندوی بسیار فقیرِ بهدنیا آمده در پایینترین طبقۀ نظام "کاستی" هند تنها با تولد تازه، دریافت روحالقدس و مبارزه با نفس از همۀ تأثیرات و محرومیتهای ناشی از گناهان و لعنتهای اجتماعی نظام "کاستی" آزاد خواهد شد و روی سعادت همهجانبۀ موعود در کتابمقدس را خواهد دید، از واقعیت بسیار دور است. مقصود این نیست که خدا نمیتواند در جهت رفع نیازهای هندوی مسیحی ما هر روز دست به معجزهای تازه بزند و از آسمان برای او خوراک یا پوشاک یا مسکن یا امکانات رفاهی و یا حتی طلا نازل کند. البته که میتواند و بیشک در برخی مواقع نیز دست زورآور او بهطور معجزهآسا برای کمک به فرزند رنجدیده و محرومش دراز خواهد شد. بلکه مقصود این است که خدا جهان و انسان را بهگونهای خلق کرده و قوانینی را بر آن حکمفرما ساخته است که اگر بنا باشد هر لحظه برای حمایت از فرزندانش در آن دخل و تصرف کند، این جهان دیگر جهان نیکویی نخواهد بود که او در حکمت بینهایت خود خلق کرد. همین ثبات موجود در قوانین حاکم بر جهان، یکی از چیزهای نیکویی است که سبب میشود انسان بتواند بر نظام طبیعت تکیه کند و قوانین ثابت آن را برای بهبود شرایط زندگی خویش به کار گیرد و از این رهگذر به پیشرفتهای چشمگیر در علم و تکنولوژی نائل گردد. چیز نیکوی دیگر این است که خدا انسان را مانند خود موجودی شخصیتمند و اجتماعی خلق کرده است که هم از دیگران اثر میپذیرد و هم بر دیگران اثر میگذارد. و در بطن همین شبکۀ روابط اجتماعی و مجموعۀ اثرپذیریها و اثرگذاریها است که شخصیت او شکل میگیرد و رشد میکند. همین بُعد اجتماعی زندگی بشر است که میدان لازم را برای ظهور و بالیدن والاترین ارزشها همچون ازخودگذشتگی، محبت، عدالت و رحمت فراهم میکند. در عین حال، پستترین شرارتها، از قبیل خودخواهی، منفعتجویی، بهرهکشی و زورگویی نیز در آن امکان ظهور و نشو و نما مییابد. وجود یکی بدون امکان بهوجود آمدن دیگری، برای موجودات محدودی چون ما انسانها میسر نیست.
از همین روست که نجات علاوه بر ابعاد فردی از ابعاد اجتماعی نیز برخوردار است و باید باشد، وگرنه به سعادت همهجانبه برای همۀ انسانها منجر نخواهد شد. آزادی کامل ثروتمند غربی و فقیر هندوی مثال ما از گناه و پیامدهای آن، در گرو تبدیل نظام اجتماعی کهنه در کنار تبدیل قلب و انسانیت کهنه است. نجات علاوه بر آمرزش گناه و تبدیل قلب، بهمعنی برقراری و گسترش پادشاهی خدا و حاکم شدن ارزشهای آن بر روابط میان انسانهاست. خدای کتابمقدس هم در عهدعتیق و هم در عهدجدید به کیفیت روابط اجتماعی حاکم در میان آدمیان توجه خاص دارد. البته برقراری کامل پادشاهی خدا تنها در آینده و با بازگشت مسیح و ایجاد آسمان و زمین جدید عملی خواهد شد، ولی خدا کار نوسازی جهان را آغاز کرده است و فرد مسیحی موظف است در کنار دعوت مردم به توبه از گناه و تولد تازه، در جهت تبدیل هر چه بیشتر نظام اجتماعی نیز کوشا باشد.
بهعلاوه، نجات بهمعنی آزادی از حاکمیت، نفوذ و تأثیر شیطان و ارواح پلید نیز هست. مسیحی تنها با نفس خود و با شرارتهای اجتماعی در نبرد نیست. چنانکه در شمارۀ پیش دیدیم، شیطان همچون شیر غران میگردد و کسی را میجوید تا ببلعد. اشارات اناجیل و رسالات عهدجدید به فعالیت ارواح پلید و خرابکاریهای آنها بیش از آن است که بتوان آن را نادیده گرفت یا دارای اهمیت ثانوی قلمداد کرد. یکی از ابعاد مهم برقراری و گسترش پادشاهی خدا در خدمت مسیح، رهایی انسانها از اسارت ارواح پلید بود. کسانی نیز که امروز به مسیح ایمان میآورند، در زندگی پیشین خود به شکلهای گوناگون و به درجات مختلف تحت حاکمیت، نفوذ و تأثیر ارواح شریر به سر بردهاند. نجات کامل این اشخاص و دست یافتن آنها به سعادت واقعی و همهجانبه منوط و مشروط به رهایی از چنگال این نیروهای روحانی شریر است. مسیح در مرگ، قیام و صعود خود به دست راست پدر و در فروریختن روحالقدس بر فرد فرد اعضای کلیسا، راه رهایی از همۀ این نیروها را فراهم آورده است. ولی این رهایی نیز مانند دیگر ابعاد نجات که برشمردیم بهطور خودکار و بدون نبرد آگاهانه و مستمر بهدست نمیآید.
بنابراین، آزادسازی مردم از تأثیر، نفوذ و حاکمیت شیطان و ارواح پلید، باید بخشی از فرایند نجات را برای کسانی که به مسیح ایمان میآورند، تشکیل دهد. کسانی که در زندگی گذشتۀ خود بهطور خاص در معرض حملات و حتی حاکمیت ارواح شریر قرار داشتهاند، ممکن است به رسیدگیهای ویژۀ شبانی و دعا برای آزادسازی نیاز داشته باشند. آزادی کامل در این قسمت نیز مانند غلبه بر نفس و ایجاد جامعۀ منطبق با ارزشهای الهی به یکباره بهدست نمیآید بلکه از بُعد آخرشناختی برخوردار بوده، با برقراری کامل پادشاهی خدا و ایجاد آسمان و زمین جدید در آینده تکمیل خواهد شد.
توضیحات بیشتر در این خصوص و نقد دو دیدگاه دیگر را به شمارۀ بعد موکول میکنیم.