ورود نور
۱ دقیقه
جوانۀ زرین زندگی، کودکی است بیپروا و چشم بسته
روبه روی پنجرهای با تصویرهای نابهنگام از واقعیات این دنیای پراعجاب!
و تو چه میدانی که انسانهای متجاوز
چگونه پای خویش را از پنجرۀ کودکت درون میگذارند
و او را که در ناتوانی خویش،اسیر درکی موهون از زندگی است،میبلعند.
کودک مغلوب محبت میگردد
مغلوب احساس خوش خواسته شدن و این را همه میدانند،
حتی بدسرشتان متجاوز
متجاوزی که از کودک میگذرد،
پای خویش را به نوجوانی او دراز میکند
و اندک اندک انسانی که احساسش را جویدهاند
خود مغلوب همایشی عظیم در پیکرۀ جنس و جان میگردد.
دیگر از خود نمیپرسد کیست و از جنس چیست
زیرا که دریافته است جسم خویش را تا زوالی بینهایت پیش ببرد
تا مرگ،تا غوطهیی بی انتها در باتلاق جسم.
اما شعاع نور پاک،از لابه لای تاریکیها
دست خویش را بر پنجره دراز خواهد کرد و با ورودش
پیکر جنسیت
جای خویش را به روح ناب خواهد سپرد
تا او بداند که زن است یا مرد !
آیا کودک است یا فرزندی برای خدا؟
ندای او را میشنود:
بیایید نزد من ای گرانباران ....
رویا نوروزی : برگرفته از داستان زندگی صادق (دانستم که گناهکارم)