کوتاه و خواندنی ۳
۹ دقیقه
● «او غمهای ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود»
امروزه بسیاری از اشخاص بارهایی دارند که بر دوش آنها سنگینی میکند. بارهای اخلاقی، شخصیتی، روحی و روانی، خاطرات دردناک گذشته، یاس و رنج بیمعنایی، تحمل دشوار خود، سرکوب حزنآور وجدان، انتظارات بیپایان دیگران و ...
غم و رنج از آن جایی سرچشمه میگیرد که انسان در رویارویی با تمامی این شداید، خود را تنها و بییاور میبیند زیرا اساساً برخورد ریشهای با آنها در تنهایی صورت نمیگیرد. انسان نیازمند انسانی همانند مسیح است. انسان نیازمند برادری است که چون مسیح بارها را بر خویش حمل کند. آیا تا بحال غمی را بر خود گرفتهای و باری را حمل کردهای؟ کمک کردن تنها آن نیست که به تجزیه و تحلیل و علتشناسی رنجها بپردازی. غم برادرت را بر خود بگیر! کمی دقت کن! ندای کمک در یک قدمی توست؛ آن را بیجواب نگذار!
● مَثَل غازها
در پاییز آینده هنگامی که غازها بهطرف جنوب کوچ میکنند، به پرواز آنها توجه کنید که چگونه بهصورت عدد ۷ با هم حرکت میکنند. شاید توضیح علم برای توجیه و لزوم این نحوۀ پرواز، برای شما خالی از شگفتی نباشد؛ حرکت بالهای هر پرنده، باعث ترفیع پرندهای که بلافاصله در پشت سر وی قرار دارد، میگردد، بهطوری که در مقایسه با حرکت مجزای هر پرنده، پرواز "هفت مانند" آنها، ۷۰٪ به سرعت و تسهیل پرواز آنها میافزاید.
هنگامی که غازی از این شکل ۷ پروازی خارج میشود، بلافاصله اُفت میکند و مقاومت هوا را احساس میکند. لذا فوراً به آن ترتیب باز میگردد تا از مزیتِ قدرتِ پروازِ پرندۀ جلویی استفاده ببرد. وقتی که غازی که رهبری گروه را به عهده دارد خسته میشود، به عقب چرخ میزند و غاز دیگری جایگزین وی میشود.
وقتی که غازی بیمار یا زخمی میشود و از شکل ۷ پروازی خارج میگردد، یک یا دو غاز دیگر به همراه او به پایین پرواز میکنند و وظیفۀ کمک و محافظت او را به عهده میگیرند. آنها تا زمانی که آن غاز قادر به پرواز مجدد گردد و یا بمیرد، با او میمانند و بعد از آن دوباره یا به گروه خود یا به گروه دیگری که به آن مقصد کوچ میکنند، ملحق میشوند و به پرواز خود ادامه میدهند.
کسانی که هدف مشترک و مقصد مشابهی دارند، با همبستگی و هماهنگی، نه تنها به سرعت حرکت خود اضافه میکنند، بلکه کوششهای همسفرانشان باعث تسریع قوت و تشویق آنان میگردد.
حکمت غازها به ما درس اتحاد و همبستگی را میآموزد و ما را تشویق میکند که در خطرها کنار هم بایستیم و در مسئولیتها بارهای سنگین یکدیگر را تحمل کنیم.
اقتباس از انگلیسی
● هنگامی که برای معالجۀ نوعی بیماری استخوانی تحت درمان بودم در کتابی جملهای خواندم که شدیداً مرا تحت تأثیر قرار داد. "سلولهای بافت استخوانی نیز چون دیگر بافتهای زندۀ بدن پیوسته در حال ترمیم و نابودی و بازپدیدآیی هستند."
بهنظر میرسد که این واژهها نه تنها در مورد بدن ما بلکه در مورد تأکید پیوسته مسیحیت در مورد شکستگی نفس و انکار خود نیز صادق میباشد. توجه کنید! به گناهانتان اعتراف نمایید! گناهکار بودن خود را تصدیق کنید! من از تکرار پیوستۀ این روند خسته شده بودم و تحمل ادامۀ راهی را که در پیش بود نداشتم.
اما در جملهای که خواندم واژۀ "زنده" عمیقاً بر من تأثیر گذاشت. این بافتهای زنده هستند که پیوسته نابود میشوند و از نو زاده میشوند. تا زمانی که رابطۀ من با خدا رابطهای زنده است، بهنظر میرسد که این واقعیت زیستشناختی خاطر نشان میسازد که فرآیند شکستگی و اضمحلال نیز بخشی از رابطۀ من با خدا را تشکیل میدهد. اعتراف به گناه و تصدیق تقصیر خویشتن از تجدید حیات جداناپذیرند..... بدون پاکسازی و هَرس، رشدی نخواهد بود و بدون مرگ تولد جدید ممکن نیست.
الیزابت شریل
● عمل یک مسیحی
ما باید کاملا باز و همانند موم در دستهای خدا نرم باشیم. اتفاقاتی که در زندگی ما میافتد و ما به عنوان هدایای خداوند میپذیریم به ما این فرصت را میدهند که دائما خلاق بوده و مانند یک مسیحی عمل کنیم.
بسیاری از اوقات مسیحیان عادت دارند هنگامی که مشکل یا خطری به وجود میآید رو به سوی خدا نموده فریاد برآورند: "خداوندا، ما را محافظت کن ما را نجات ده، برای ما مبارزه کن". چقدر باید خداوند با تأثر به ما نگاه کند و با زبان سکوت -که اگر قلبهایمان به دلیل ترس ناشنوا نشده بود میشنیدیم- به ما بگوید: "اما من تو را به درون این شرایط فرستادم تا برایم مبارزه کنی، آیا تو جزو آن لشکر پیشتاز ملکوت نیستی که فرستادهام تا بر روی زمین برای من بجنگد؟ آیا من به رسولان خود نگفتم: "همانطوری که پدر مرا فرستاده، من نیز شما را میفرستم که زندگی کرده و بمیرید؟" آیا تو مثالها و نصایح رسولان را فراموش کردهای؟"
این بر عهدۀ ماست که حضور مسیح بر روی زمین باشیم، گاه پیروزمندانه و گاه مصلوب شده. ما باید همواره خودمان را بدهیم و هرگز فرار نکنیم.
● زمان بشارت
هودسون تیلور میسیونر معروف میگوید که یک شبان چینی از جوان نوایمانی چنین سؤال کرد که آیا حقیقت دارد که تو فقط سه ماه است که خداوند را شناختهای؟ جوان جواب داد که بله چنین است. شبان ادامه داد که چند نفر را برای عیسی مسیح صید کردهای؟ جوان گفت من یک نوایمان هستم و تازگی به عهد جدید را تجربه کردهام. شبان به او گفت: آیا در خانه از شمع استفاده میکنی؟
جوان پاسخ داد آری. شبان باز از او پرسید آیا تو انتظار داری زمانی که شمع به نیمه خود برسد شروع به درخشش نماید؟
جوان گفت: نه انتظارم این است که با روشن شدن شمع، درخشش آن نیز آغاز گردد.
در این زمان بود که جوان نوایمان نکته لازم را دریافت نمود و ظرف مدت ۶ماه نه تنها چند نفر از همسایگان را بشارت داد و آنان را بسوی خداوند هدایت نمود، بلکه در مناطق دیگر نیز کار بشارت را ادامه داد.
آنجا که ایراد و انتقاد نیست، مدح و تحسین لذتی ندارد.
بو مارشه
● هنگامی که به تاریخ مینگرید، متوجه میشوید که چرا مسائل روحانی با سوءظن و حتی گاهی با دشمنی آشکار مردم روبرو میشود. زیرا در عمل، در بسیاری از موارد، روحانیت به عصبیت تبدیل شده است، یا در دامان خودپرستی غلطیده، یا به شکل خودنمایی در آمده، یا فرد رفتارهای خشونتآمیز از خود نشان داده است. چگونه چنین اتفاقاتی افتاده است؟ اگر بخواهیم پاسخ کوتاهی به این سؤال بدهیم، باید بگوییم هنگامی که پیام انجیل را نادیده میگیریم و خودمان اصولی را بهعنوان مرجع و ملاک بنیادین روحانیتمان تعیین میکنیم، خودمان را بهعنوان پیام کتابمقدس میانگاریم که روحانیتمان باید براساس آن شکل گیرد ... روحانیت حقیقی یا روحانیت مسیحی نه بر خویشتن بلکه بر فردی دیگر یعنی بر عیسی استوار است.
یوجین پترسون
● ایمان دستی است که برای گرفتن دراز میشود!
اگر ایمان ما امری است که داشتن یا نداشتن آن فرقی در ما بهوجود نمیآورد، اگر ایمان ما نقشی حیاتی در زندگی ما ندارد، پس دیگر تعجبی ندارد که اطرافیانمان آن را امری بیاهمیت بینگارند. آنچه که ما اهمیت زیادی برای آن قائل نیستیم، نمیتواند توجه دیگران را به خود جلب کند. اگر چیزی برای ما اهمیت داشته باشد، نمیتوانیم در موردش ساکت باشیم. اگر ایمانمان حقیقی باشد، بهگونهای بیان میشود که بر دیگران تأثیر میگذارد.
جان کاواناف
● هنگامی که عیسی حولهای به کمر خود بست، آب را در لگن ریخت و شروع به شستن پاهای شاگردانش نمود. شمعون پطرس به او اعتراض کرد که این کار در شأن مسیح نیست. ما نیز همراه با پطرس بر این باوریم که ما شاگردان او باید خادم باشیم. اما عیسی به پطرس پاسخ داد: «اگر ترا نشویم ترا با من نصیبی نیست.» عمل عیسی انسان را متحیر میسازد.
تا زمانی که نتوانم به چنین محبتی از سوی مسیح نسبت بهخود باور داشته باشم، تا زمانی که با ایمان نتوانم او را بهعنوان خادم خود و همزمان خدای خود بپذیرم، تا زمانی که حقیقتاً درک نکنم که برای او خیریت من مهمتر از جلال وی است، آری تا زمانی که این حقایق را نپذیرم، نمیتوانم با او مشارکت داشته باشم.
کاترین مارشال
● بهترین نصیب
یک مسیحی شاد مردی را که دورهگردِ خرده فروش بود دید و به او گفت: این چه افتخار بزرگی است که انسان نجات یافته باشد. مرد دورهگرد گفت بله درست است اما من چیز دیگری را از این بهتر میدانم. مرد مسیحی با تعجب گفت بهتر از نجات یافتن؟!! و سپس ادامه داد: چه چیزی میتواند وجود داشته باشد که بهتر از نجات یافتن باشد؟ و جواب غیر منتظره مرد دورهگرد این بود: داشتن رابطهای نزدیک با آن کسی که مرا نجات داد.
● تو از کجا میدانی؟
شخصی از یک پیرمرد ماهیگیر که بنظر میرسید ایمانش به عیسیمسیح خالصانه و محکم است پرسید: تو از کجا میدانی که مسیح از مرگ برخاسته است؟ ماهیگیر در حالیکه داشت به ساحل اشاره میکرد از آن مرد پرسید:
آیا آن خانهها را که نزدیک آن صخره بلند است میبینی؟ ماهیگیر ادامه داد:
زمانی که من در دریا هستم و از ساحل بسیار دور میباشم بوسیله نوری که از پنجره خانهها منعکس میگردد متوجه طلوع خورشید میشوم.
خوب سؤال شما این است که من چگونه میدانم که مسیح حقیقتاً از مردگان برخاسته است؟! خیلی ساده است، چون من نور روی او را هر روز از چهره بعضی از برادرانم میبینم و هم اینکه نور و جلال او در زندگی خود منهم میتابد و من امیدوارم که من حقیقتاً انعکاس آن نور به دیگران باشم.
بله این همان چیزی بود که برای شاگردان در روز پنطیکاست اتفاق افتاد. آنها نور مسیح قیام کرده را منعکس میکردند و به این خاطر نیز همه مردم متعجب شده بودند. تنها از طریق انعکاس نور مسیح در زندگیهایمان دنیا خواهد فهمید که مسیح حقیقتاً از مردگان برخاسته است.
● شرق عدن هنوز جولانگاه درد و رنج است؛ چرا که حیات تاکنون در آنجا به کمال نرسیده است. آنچه در حال حاضر غالباً روایت تجربۀ ماست، پیروزی شر بر خیر، بیعدالتی بر عدالت، بیماری بر سلامتی و شک بر ایمان است. زبان بشر در شرق عدن مالامال از سؤالات و ابهامات است. سؤالاتی از قبیل "چرا؟" "تا به کی؟" بخش عمدهای از گویش انسان را به خود اختصاص دادهاند. گویی تا به آخر جهان ایمان و یأس با یکدیگر تنشی پایانناپذیر دارند. هنگامی که کلیسا در صدد پایان دادن به این تنش است بهتدریج از حقیقت و شهادت کتابمقدس فاصله میگیرد. آری، شادی غیرواقعبینانه کیفیت ایمان را در ما تضعیف میکند. مذهبی که در آن رمز و راز جایی ندارد به نظامی خود ساخته تبدیل میگردد.
S. E. Balentine
● خداوندا در این روزگار مملو از فجایع و جهان پر از کینه، چگونه میتواند ایمان وجود داشته باشد؟ ایمان و مرثیه چنان در هم عجیناند که گویی ایمانی کوفته شده و عاری از هر حس نزدیکی تنها میراث ماست. برای "چرا"یی رنجها پاسخی نمیتوان یافت، تور معنایابی ما خیلی کوچک است. مذهبی که از غیبت خدا صحبت نمیکند واقعی نیست. ما بهدنبال پاسخیم اما بهجای پاسخ با خدایی درهم شکسته روبرو میشویم. در اشکهایمان، اشک خدا را میبینیم. خدایی که بهجای توضیح رنجهایمان در آنها شریک میشود. بله، رقص شادی الهی تا به روز آخر به تأخیر افتاده است.
N. Walterstorff