خدای محبت
۴ دقیقه
پولس رسول در اولین رسالۀ خود به قرنتیان مینویسد که نقطۀ اوج عملِ نجاتبخش مسیح یعنی صلیب او، برای یهودیان سنگ لغزش و فضاحت و برای یونانیان و اهل حکمت، جهالت و حماقت است. تولد منجی و خداوندمان عیسی مسیح نیز همخوان و همسنگ با مرگ کفارهای وی، چنان پُر رمز و راز و عجیب مینماید که دگر بار برای درک آن، تنها باید به ایمان متوسل شویم و با چشم ایمان به تأمل و تعمق در معجزۀ کریسمس بپردازیم.
اگر نیک بنگریم تولد مسیح نیز از نظر یهودیان و اهل حکمت سنگ لغزش و حماقت محسوب میشد. تمام هستی قوم یهود در انتظاری تبآلود برای ظهور مسیح موعود معنا مییافت، مسیحی که کتب مقدس یهود مملو از وعدههای آمدن او بود و تاریخِ دردبار و فاجعهآلودِ این قوم، چون علامت سؤالی نامختوم فقط با ظهور او پاسخ مییافت. آنان تولد مسیح موعود را بزرگترین واقعه کل تاریخ میانگاشتند و اگر چه تصور روشنی از شکل ظهور او نداشتند، ولی آن را پرجلالترین و باشکوهترین واقعهای تصور میکردند که در تاریخ بشر میتوانست بهوقوع بپیوندد.
مسیح موعود باید چون پادشاهی آسمانی با جلال و جبروتی وصفناشدنی قدم بر عرصۀ گیتی مینهاد و نور جلال سلطنت داودی میبایست در ظهور حاکمیت وی به اوج و کمال میرسید و همۀ چشمها باید از دیدن وی خیره میگشت. ظهور وی از نظر یهودیان، پایان سیطره اقوام بتپرست بر قوم یهود و برقراری حاکمیت عدل و سلامتی یهوه بر کل جهان میبود. اما ترتیب وقایع مربوط به ورود مسیح به جهان بهگونهای بود که برای تفکر مذهبی یهود سنگ لغزش محسوب میشد.
فرشتۀ خدا به دختری گمنام و فقیر ظاهر شد و این خبر خوش را به وی داد که مسیح موعود از وی تولد خواهد یافت. پس از آن، مریم روزهای بسیار سختی را گذرانید زیرا در فرهنگ یهودیانِ آن زمان، سزای عمل دختری که بدون داشتن همسر باردار میشد، سنگسار شدن بود. حال اگر چنین دختری ادعا میکرد که قوتِ حضرت اعلی بر او سایه افکنده است و وی مسیح موعود را در رحم دارد، آنگاه دیگر مرگ وی حتمی میشد زیرا از نظر یهودیان، کسی که چنین اندیشههای کفرآلودی را بر زبان آورده بود، زنده ماندنش دیگر یک لحظه نیز جایز نبود. نامزد مریم، یوسف، پس از گذشت مدت زمانی، پس از اینکه فرشتۀ خداوند در خواب بر او ظاهر شد، مریم را به عقد خود درآورد؛ اما نمیدانیم قبل از اینکه فرشتۀ خداوند بر او ظاهر شود چه شک و تردیدها و احساسات جانسوز و تلخی را تجربه نمود.
هنگامی که زمان وضع حمل مریم فرا رسید، این زوجْ آوارگانی محسوب میشدند. هیچ سرپناهی برای اقامت نداشتند و در نهایت، مجبور شدند در بیتلحم، در زیر سقفی که محل نگهداری گاوان و گوسفندان بود، رحل اقامت افکنند. و عیسای نوزاد در چنین محلی چشم به جهان گشود. وی را در آخوری که محل علف خوردن حیوانات بود نهادند. نخستین کسانی که به دیدار پادشاه آسمانی و منجی جهان آمدند، نه پادشاهان و صاحب منصبانِ برجسته، بلکه چوپانانی گمنام و اُمّی بودند که در آن حوالی مشغول چرانیدن گلههای خود بودند. پس از آن نیز عیسای نوزاد به قصری پر جلال نقل مکان نکرد، بلکه همانگونه که کلام خدا میگوید، فرشتۀ خدا در خواب به یوسف ظاهر شد و به وی گفت که عیسی و مریم را به مصر ببرد.
شرایط چنان بحرانی و خطرناک بود که یوسف فرصتی برای تدارک سفر نداشت و مجبور بود در تاریکی شب سفر خود را آغاز کند. بدینسان بلافاصله پس از تولد عیسی، این خانوادۀ مقدس مجبور شد بسوی دیاری ناشناس رهسپار شود و طریق رنجآلود آوارگی و بیسرپناهی را در پیش گیرد.
آری، مسیح موعود در سادگی و گمنامی چشم به جهان گشود. اشخاص کمی از خبر تولد مسیح موعود آگاه شدند، اما حتی آگاهی هیرودیس پادشاه از خبر تولد وی بجای اینکه منجر به خوشامدگویی شاهانه از پادشاه آسمانی شود، باعث شد تا وی کمر به قتل او ببندد. عیسای نوزاد از همان آغاز، نه با فوج لشکریانی که به پیشواز او میآمدند، بلکه با فوج لشکریانی که در پی کشتن او بودند، روبرو شد. تولد عیسی به یک معنا آینۀ تمام نمایی از مفهوم تجسم الهی میباشد و جوهرۀ هر آنچه را که در زندگی و اعمال و تعالیم و مرگ مسیح دیده میشود، در خود دارد.
تفکر در مورد این جملات کلام خدا به ما کمک میکند تا معنای عمیق و معجزۀ تولد مسیح را بهتر درک کنیم: «پس همین فکر در شما باشد که در مسیح عیسی نیز بود که چون در صورت خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد لیکن خود را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد» (فیلیپیان ۵:۲-۷).
شاید مهمترین پیام تولد مسیح، مکاشفۀ شخصیت خدای محبت میباشد که فروتن شد و خود را خالی نمود و طریق گمنامی و فقر و تواضع را در پیش گرفت. برای شناخت خدایی که در شخصیت عیسای ناصری خود را به ما مکشوف نموده است، باید با چشمان ایمان به تولد، زندگی و صلیب او بنگریم و در ضعف و آسیبپذیری عیسای نوزاد، که در نهایت بر روی صلیب در اوج رنج و ناتوانی جان سپرد، جلال و قوت خدای قادر مطلق را مشاهده کنیم.