مثل رفیق نیمهشب
۱۴ دقیقه
(لوقا ۱۱:۵-۱۳)
از دو شماره گذشته، سلسله مقالاتی را آغاز کردیم در بارۀ تشریح مثلهای خداوند ما عیسی مسیح در چارچوب تاریخی و فرهنگیشان. در این شماره به بررسی داستان میهمانی خواهیم پرداخت که نیمهشب به خانۀ دوستش آمد.
احتمالاً سومین یا چهارمین ضربه بر روی در بود که او را بهخود آورد. اولین عکسالعمل او این بود که بیشتر به زیر پتو فرو برود. ولی ضربهها همچنان بر در کوبیده میشد و بلندتر شدن صدای آن او را مجبور کرد تا از تختخواب بیرون بیاید و پشت در رفته، بپرسد: «کیست؟ در این وقت شب چه میخواهی؟» صدایی آشنا از پشت در شنیده شد که آهسته میگفت: «احتیاج به کمک تو دارم. میهمانی به منزلم آمده ولی چیزی ندارم تا بخورد. آیا میتوانی کمی نان یا چیزی برای خوردن به من قرض بدهی؟»
این چکیدۀ مَثَل جالب و گیرایی است که عیسی پس از آنکه دعا کردن را به شاگردانش تعلیم داد، تعریف کرد. او سخنان خود را چنین ادامه داد و فرمود: "کیست از شما..." یا "فرض کنید که..." طرح چنین سؤالی، فوراً توجه شنوندگان را جلب کرد و آنها را در موقعیت تصمیمگیری قرار داد.
صحنۀ ۱: ورود دیر وقت میهمان
طبق نظر مفسرین، مسافرت شبانه در اسرائیل امری غیر عادی بود. دزدان در شب دزدی میکنند. فقط کسانی در شب سفر میکنند که هدف خاصی دارند و نمیخواهند مورد شناسایی قرار گیرند. مثلاً مریم و یوسف برای اینکه عیسی را از دست سربازان هیرودیس نجات دهند، شبانه به مصر فرار کردند.
بنابراین رفتن به منزل شخصی آن هم در نیمه شب، امری کاملاً غیرمتداول بود. بنابراین، عیسی از همان شروع داستان، توجه شنوندگان را به خود جلب کرد و نیازی را مطرح کرد که بهگونهای ناگهانی بروز کرده بود. صاحبخانه میبایست چه اقدامی در مقابل نیاز این مسافری که شبانه سر رسیده بود، انجام دهد؟
صحنه ۲: یک درخواست بیموقع
صاحبخانه میبایست این میهمان را میپذیرفت. نپذیرفتنِ میهمان برخلاف اصول میهماننوازی شرقی است. ولی چون خوراکی نداشت تا در مقابل میهمان بگذارد، به در همسایه رفت و درخواست سه عدد نان کرد.
اصول میهماننوازی شرقی
برای درک بهتر جزئیاتِ این داستان، لازم است تا کمی از اصول میهماننوازی مشرقزمین آگاهی داشته باشیم. کسانی که در خاورمیانه یا خاورِ دور بودهاند، میدانند که حتی در خانوادههای فقیر، اصول میهماننوازی بههنگام غذا تا چه حد افراطآمیز میتواند باشد و باعث بروز اشکالاتِ دستوپا گیر گردد. یک نان کامل تازه میباید به میهمان تعارف شود. پذیرایی با نصف نان یا نانی که تیکهای از آن خورده شده، بیاحترامی و توهین به میهمان بحساب میآید.
حتی پذیرایی با خوراک کم نیز امری غیر قابل قبول میباشد. از شما بعنوان یک میزبان انتظار میرود که بیشتر از حد مورد نیاز میهمان، خوراک فراهم کنید. اگر میهمانتان قادر به خوردن یک نان باشد، شما میباید بیشتر از یک نان روی میز بگذارید؛ کمتر از آن رفتار ناپسندیده بحساب میآید. بعد از خوردنِ نوبت اول، باید برای نوبت دوم و سوم نیز تعارف و اصرار کرد؛ میهمان نیز باید تعارف کند و بگوید که نمیخورد. و به همین دلیل بود که آن مرد درخواست سه عدد نان را از همسایۀ خود نمود. در یک دهکدۀ معمولی، زنان در پخت نان با هم همکاری میکنند و همه میدانند که چه کسی اخیراً نان پخته است. در نتیجه، یافتنِ همسایهای که نان تازه در اختیار دارد، آسان است. میزبان میباید بدون توجه به گرسنه یا سیر بودن میهمان، سفرهای برای او فراهم کند. طبق آداب و رسوم شرقی، بهمحض ورود میهمان به یک خانه، باید سفرهای پهن شود. وظیفۀ میزبان این است که پذیرایی کند و قابلیت خود را در برآورده ساختن نیاز میهمانش نشان دهد.
میهمانِ تمام دهکده
نکتۀ حساس دیگر برای درک این داستان، این است که این میهمان، نه فقط میهمان آن شخص، بلکه میهمان تمام دهکده بهحساب میآید. این تصویری است از یک دهکدۀ کوچک که این مسافر به آنجا رسید. هنگامی که مسافر از آنجا عازم میشود، میزبان به او میگوید: "دهکدۀ ما را سرافراز کردید" یا "دهکدۀ ما را مورد لطف خود قرار دادید." بنابراین، پذیرایی از میهمان فقط بر دوش صاحبخانه نیست. در غرب با زندگی فردگرایانهای که وجود دارد حس میهماننوازی عمومی از بین رفته است.
این میزبان با رفتن به در همسایه و درخواست نان، در واقع برای انجام وظیفهای که در قبال آن میهمان دهکده داشت، کمک میطلبید. تا جایی که تقاضای او ناچیز و معقول بود، رد کردن آن غیرقابل تصور بنظر میرسید. در این مورد خاص آنچه صاحبخانه تقاضا میکرد، صرفاً حقیرانهترین بخش سفرۀ غذا را تشکیل میداد.
ارزش نان در سفره شرقیها
نان به تنهایی غذا نیست؛ نان معادل کارد و چنگال غربیهاست؛ وسیلهای است برای صرف غذا. نانِ تازه جلو میهمان گذارده میشود و او تکهای از آن را میبُرَد، آن را در ظرف غذا فرو میبَرَد و بعد در دهان میگذارد؛ این ظرف غذا که در آن ماهی، سبزیجات یا تخممرغ وجود دارد، برای همۀ میهمانان است. سپس میهمان تکۀ دیگری از نان را میبُرَد و همان کار را مجدداً تکرار میکند. بهکار بردن نان مانع از آلوده شدن ظرف غذای اشتراکی است. نان میبایست آغشته به مزهای شود. در خانوادههای واقعاً فقیر، نان را به نمک آغشته میکنند. پس به جای استفاده از ظرف اشتراکی، آنها نمک میریزند و میخورند؛ از این جاست که اصطلاح "نان و نمک خوردن" متداول شده است. خانوادههای فقیر در خاوردور از برنج و سُس سویا استفاده میکنند.
سفره رنگین شرقیها
میزبان در این مَثَل عیسی، درخواست نان کرد. ولی شنوندگان میدانستند که او نیاز به خوراک بیشتری دارد. در فرهنگ شرقی خلاف ادب است که کسی تمام نیاز خود را ابراز کند. میزبان تنها باید آنچه را که نیاز اولیه است، درخواست کند. همینطور از همسایه نیز انتظار میرود که با اصرار، بیشتر از نان درخواست شده، کمک کند و غذاهای دیگری نیز همراه با نان بدهد. او باید سخاوتی بیش از حدِ درخواست شده نشان دهد. چنین عملی جزو تعارفات شرقی بحساب میآید. آن میزبان میدانست که برای خوردن آن نان، نیاز به غذا نیز هست. این مورد واضحاً در پایان مَثَل مشخص میشود، چون عیسی فرمود که همسایه برخاست و هر چه که مورد نیاز میزبان بود، به او داد.
آن میزبان فهرستی از مایحتاج آن روز را داشت؛ اما نان تنها چیزی بود که درخواست آن برخلاف ادب نبود. همسایه نیز آنقدر توجه از خود نشان داد که از رختخواب برخاست و با سخاوت "هر آنچه که حاجت دارد" به او داد.
آن میزبان به چند دلیل منطقی اطمینان داشت که میتواند نیاز خود را دریافت کند، هر چند که بدترین ساعتی بود که میتوانست به همسایهاش مراجعه کند. اولین نکته این است که او میزبان بود و نه میهمان. بنابراین او چیزی برای خودش درخواست نمیکرد. او حداقل نیاز را مطرح کرد؛ و نیاز او چیزی غیرمعقول نبود. وانگهی، او برای احترام به میهمانِ دهکده به در همسایه رفته بود.
میزبان به همسایه خود گفت: "چیزی ندارم که پیش او گذارم." این گفته فقط یک اصطلاح بود، چونکه او غذایی داشت که به میهمان خود بدهد. او زیتون، شیرۀ انگور و پنیر داشت، چونکه این چیزها را به حد کفایتِ یک سال تهیه و ذخیره میکردند. همۀ خانوادهها مواد خوراکی اولیه را در اتاق زیر شیروانی خانههای روستاییشان انبار میکردند. ولی این میزبان همۀ آن چیزهایی را که برای میهمان لازم بود، نداشت. او با غذایی که در انبار خود داشت، همراه با هرآنچه که از همسایه قرض میگرفت تا حدامکان سفرۀ خود را رنگین مینمود.
من در طی سفرهای بسیارم، غذاهای بسیار عالیای خوردهام. در یکی از سفرهایی که هرگز فراموش نخواهم کرد، در یکی از کلیساهای نوبنیاد در ساراواک در مالزی موعظه میکردم و به خانۀ یکی از رهبران برای صرف نهار دعوت شدم. او در خانهای دراز که بر پایههای چوبی بنا شده بود، زندگی میکرد و ما برای رفتن به داخل منزل میبایست از یک نردبان دراز بالا میرفتیم. ما بر روی زمین مفروش برای صرف غذای سادهای که این خانوادۀ فقیر با دقت کامل تهیه دیده بود، نشستیم. آنها برای نشان دادن میهماننوازی خود، خیلی زحمت کشیده و غذاهای مختلفی آماده کرده بودند. من چنین انتظار و درخواستی از آنها نکرده بودم، ولی آنها طبق فرهنگ شرقی خود با گشادهدستی از من پذیرایی کردند. طبیعتاً انسان تحت تأثیر چنین ابراز محبتی قرار میگیرد.
این تصویری است از آنچه که ما در این مَثَل داریم. آن میزبان برای میهماننوازی کوشش بسیار میکرد چونکه بخشی از آداب و رسوم جامعهاش بود. در فرهنگ شرقی، از میزبان انتظار میرود که بگوید: "آنچه برای شما تهیه کردهام ناکافی است و قابل شما را ندارد؛" و میهمان درحالیکه قدردانی میکند، در جواب باید بگوید: "غذای فوقالعادهای است. راضی به زحمت شما نبودم". و میزبان در پاسخ میگوید: "چیزی نیست جز نان و نمک - یک غذای ساده. شما بیشتر از اینها ارزش دارید". این است روش میهماننوازی در شرق.
صحنۀ ۳: بهانههای غیرقابل قبول
با در نظر گرفتن چنین زمینۀ فکری، آیا میتوانید تجسم کنید که یک نفر با بهانههایی چون "الان در بسته است و بچههای من در رختخواب با من خفتهاند،" درخواست کمک را نپذیرد؟ پاسخ کاملاً واضح است: "نه". و این آن چیزی بود که عیسی میخواست شنوندگانش متوجه شوند.
ولی همسایۀ داستان ما بهانههای ضعیف و نامعقولی ارائه داد. او گفت که در از داخل چفت شده است. ولی آن درْ سنگین نبود و براحتی میشد چفت آن را باز کرد. ترجمۀ تحتاللفظی متن چنین است: "بچههای من در رختخواب با من خفتهاند". با داشتن یک اتاق در خانه، فضای کافی برای خفتن شوهر، زن و بچهها وجود داشت. من خودم در چنین محیطی بزرگ شدهام. زمانی که کوچک بودم، به همراه پدر و مادرم و برادرم در یک اتاق میخوابیدم. عیسی صحنهای را توصیف میکند که واقعی است.
همۀ این بهانههای بچگانه از طرف همسایه صرفاً به این دلیل بود که میل نداشت برخیزد و آنچه را که نیاز معقول میزبان بود برآورده سازد. عیسی فرمود که هر چند آن همسایه چنین بهانههایی میآورد، ولی در نهایت برخاست. مشکلی که در اینجا وجود دارد، این است که آن ساعت وقت مناسبی نبود. عدم همکاری همسایه به این دلیل نبود که او نمیخواست کمک کند، بلکه ترجیح میداد که آن شخص صبح به در خانهاش بیاید. با این همه، نیاز در همان لحظه بود. بنابراین، همسایه میبایست خواب خود را قربانی کند، برخیزد، چراغ را روشن کند و بدنبال آنچه همسایهاش به آن نیاز دارد بگردد. به همین دلیل، باید بپذیریم که تقاضای میزبان سنگین بود.
صحنه ۴: برآورده شدنِ تقاضا
عیسی فرمود که همسایه هر چند از روی اجبار یا دوستی جهت برآورده ساختن تقاضای میزبان برنخاست، ولی بدلیل "لجاجتِ" او این کار را کرد. گویا کلمهای که در این آیه، لجاجت یا پافشاری ترجمه شده است، در اصل یونانی معنای دیگری دارد. ولی در اینجا از این متن چنین استنباط نمیشود که پیروزی میزبان بدلیل پافشاری او باشد. در مورد پافشاری، در مَثَل بعدی که در بارۀ داور بیانصاف و بیوهزن میباشد، خواهیم خواند؛ در آنجا، عامل پافشاری باعث پیروزی است.
اما در این داستان ما، نکتۀ دیگری مورد تأکید است. کلمۀ یونانی anaideia که در اینجا "لجاجت" ترجمه شده، بهتر است به معنی "بدون خجالت و شرم" یا "پرهیز از خجالت" ترجمه شود. ترجمۀ New American Standard در حاشیۀ متن، این کلمه را "بیشرم" ترجمه کرده است و محققین کتابمقدس امروزه این ترجمه را مناسبت تشخیص دادهاند. واژۀ chutzpah در زبان عبری و ییدیش (زبان یهودیان اروپا)، بهمعنی بیباکی، گستاخی، یا بیشرمی است؛ این همان کلمهای است که مورد نظر ما میباشد. بنابراین بهتر خواهد بود که این متن را چنین ترجمه کنیم: "... اما برای اینکه شرمنده نشود، برخواهد خاست و نیاز میزبان را برآورده خواهد ساخت".
به کلامی دیگر، هر چند همسایه بدلیل دوستی از رختخواب برنخیزد ولی برای اینکه در میان اهالی دهکده شرمسار نشود، برخواهد خاست و به نیاز میزبان رسیدگی خواهد کرد؛ در غیر اینصورت هنگام صبح این خبر در بین همسایگان خواهد پیچید که این شخص چونکه نمیتوانست به خود زحمت بدهد و نصف شب برخیزد و نیاز میهمان آن دهکده را فراهم سازد، از کمک خودداری کرده است. در اینجا تأکید بر حفظ آبرو و احترام همسایه است، و نه پافشاری میزبان.
موضوع آبرو و حیثیت در فرهنگ شرقی فوقالعاده مهم است. بسیاری از رفتارهای اجتماعی شخص را حیا و ترس از دست دادن آبرو و احترام کنترل میکند.
پیام این مَثَل برای ما
عیسی سخنان خود را در مسیر کاربرد این مثل ادامه میدهد. او از روش "سَبُک به سنگین" استفاده میکند، یعنی از کمترین حد به نهایت اشاره میکند و میگوید که اگر یک همسایۀ عادی در یک وقت نامناسب بر میخیزد تا نیاز میزبان را برآورده سازد، چقدر بیشتر پدر آسمانی به درخواستهای شما پاسخ خواهد داد.
سپس عیسی جملۀ دیگری میگوید در مورد پدری که سخاوتمندانه به درخواستهای فرزندانش پاسخ میدهد. یک پدر حتی تصور این را هم نمیکند که به جای نان به فرزندانش سنگ بدهد، یا ماری در عوض ماهی و یا عقربی به جای تخممرغ. نان، ماهی و تخممرغ جزو غذای روزمره است. شاید اینها آن اقلامی بود که آن همسایه در نیمههای شب میبایست بدنبال آن بگردد. یک سنگ گِرد چندان تفاوتی با یک نانِ گرد ندارد. یکی از وسوسههای عیسی توسط شیطان در بیابان این بود که سنگی را به نان تبدیل کند (متی ۳:۴-۴ و لوقا ۳:۴-۴). یک مار یا مارماهی چندان فرقی با یک ماهی ندارد و احتمال اشتباه بین یک عقرب گلوله شده و تخممرغ وجود دارد.
عیسی این مقایسه را با این تأکید بهکار برد تا نشان دهد که اگر این همسایه حاضر است این زحمت را جهت برآورده ساختن نیاز میزبان تقبل کند، چقدر بیشتر پدر آسمانی ما برخواهد خاست و نیازمان را که به حضور او بردهایم برآورده خواهد ساخت.
به همین دلیل است که عیسی تعلیم دعا را این چنین خاتمه میدهد که «پس اگر شما با آنکه شریر هستید میدانید چیزهای نیکو را به اولاد خود باید داد، چند مرتبه زیادتر پدر آسمانی شما روحالقدس را خواهد داد به هر که از او سؤال کند.»
موضوعهای این مَثَل
در این داستان ساده چند موضوع وجود دارد
موضوع اول، تأکیدی است که بر روی ماهیت کمک خدا وجود دارد. سخاوت او فراتر از آن چیزی است که ما درخواست میکنیم. آن همسایه نه تنها به میزبان نان میدهد، بلکه هر آنچه که نیاز دارد، به او میدهد. خدا نیز همینطور است. خدا در وقت نامناسب به ما پاسخ میدهد. آن میزبان بدلیل فوری بودن نیاز، در ساعت نامناسبی درِ خانۀ همسایهاش را کوبید. در چنین شرایطی عیسی میگوید که «سؤال کنید. بطلبید.»
خدا از طریق راههایی که برایش گران تمام میشود، پاسخ میدهد. برای آن همسایه کمک به میهمانِ نیمهشب، پر زحمت بود.
تنها به دلیل وجود صلیب، امکان برآوردهشدنِ همۀ دعاهای ما وجود دارد. در مورد پاسخ دعا، من عادت داشتم که خدا را خارج از ماهیت سخاوتمندانۀ او تجسم کنم، همچون کسی که از روی سخاوت چکهایی را امضا میکند. مدتی طول کشید تا آموختم که هنگامی که خدا درخواستهای ما را برآورده میسازد، برای آن بهایی میپردازد.
اگر شما به درِ همسایهای مانند شخصیت این داستان بروید، میبینید که ظاهراً همه چیز علیه شما است. او خوابیده است، در قفل است، و نمیتوان مزاحم بچهها شد. ولی او بدلیل اینکه شخص بزرگواری است، برخواهد خاست و نیاز شما را برآورده خواهد ساخت. خدا نیز در سطح بالاتری از بزرگواری قرار دارد. خدا نمیخواهد نام او بیحرمت شود. او به دعاهای ما پاسخ میدهد. او برخواهد خاست و نیازمان را خواهد بخشید. تجسم آنچه که همسایه انجام داد یعنی برخاستن، لباس پوشیدن، روشن کردن چراغها و گشتن خانه و نهایتاً آوردن آن غذایی که میزبان برای میهمانش لازم داشت، تصویر عالیای است از پدر آسمانی ما خدا که فوق از آنچه که ما بخواهیم و تصور آن را بکنیم، میبخشد.
موضوع دوم، اطمینانی است که ما در دعا میتوانیم داشته باشیم. اگر شما مطمئن هستید که چنین همسایهای احتیاج شما را برآورده خواهد ساخت، چقدر بیشتر میتوانید اطمینان داشته باشید که پدر آسمانی شما درخواستتان را که به حضورش آوردهاید، خواهد بخشید. حتی در شرایط غیر عادی و فوریت او بخاطر بزرگواری و حرمت نام خود پاسخ خواهد داد.
با توجه به تعلیمی که عیسی به شاگردانش داد تا در دعای ربانی برای نان روزانه دعا کنند، تعریف مثلی که در آن یک دوستْ درخواست نان میکند، بیمناسبت نیست. این داستانِ بسیار ساده حقایق عمیقی دربارۀ ماهیت دعا در خود دارد. خدا، پدر آسمانی و با محبتی است که باید بیاموزیم که چطور با درخواستهای خود به حضورش بیاییم، بدون توجه به اوضاع و شرایط و وقت روز یا شب. هنگامی که نیاز ما را برآورده میسازد، بهیاد داشته باشیم که بهایی برای آن پرداخته است. بهیاد آوردن این نکته، شاید تغییری در روش دعای ما بوجود آورد. مَثَل رفیقِ نیمهشب، یکی از سه مثلی است که عیسی در مورد دعا بیان کرده است و ما را تشویق به طلبیدن و کوبیدن میکند تا هنگامی که در باز شود. هدف اصلی بیان این مثل، تشویق ما به دعا کردن به درگاه خدایی است که نیکوست و به فکر نیاز فرزندانش میباشد.