You are here

در برابر مسیحِ قیام‌كرده

زمان تقریبی مطالعه:

۶ دقیقه

 

در میان‌ روایات‌ اناجیل‌ در مورد رستاخیز مسیح‌، روایت‌ یوحنا شكل‌ مبسوط‌تری‌ دارد. در باب‌ بیستم‌ در مورد واقعۀ‌ پرشكوه‌ ملاقات‌ مسیح‌ با مریم‌ مجدلیه‌ و سپس‌ با شاگردان‌ می‌خوانیم‌. آنچه‌ كه‌ برای‌ مریم‌ و شاگردان‌ تصورناپذیر و باورنكردنی‌ است‌، دربرابر چشمان‌ آنان‌ به‌شكلی‌ عینی‌ و ملموس‌ رخ‌ می‌نمایاند و خداوندِ قیام‌كرده‌ با جلالی‌ وصف‌ ناشدنی‌ بر آنان‌ ظاهر می‌شود. بر سرتاسر این‌ باب‌، فضایی‌ پر رمز و راز و مشحون‌ از بهت‌ و ناباوری‌ حكمفرماست‌. اگرچه‌ مسیح‌ قبلاً بارها از مرگ‌ و رستاخیز خود با ایشان‌ سخن‌ گفته‌ بود، اما عظمت‌ این‌ واقعه‌ در عملْ به‌گونه‌ای‌ بود كه‌ ذهن‌ انسانی شاگردان‌ نمی‌توانست‌ آن‌ را در چارچوب‌ مفهومی‌ كه‌ از واقعیت‌ داشت‌ جای‌ دهد. بر این‌ باب‌ همچنین‌ خوشی‌ و ظفرمندی‌ حكمفرماست‌ و در پرتو رخداد رستاخیز، مسیحِ قیام‌كرده‌ دگرباره‌ وعده‌هایی‌ عالی‌ به‌ شاگردانش‌ می‌دهد.

فضایی‌ تعجب‌آور...

اما پس‌ از این‌ روایت‌ پرشكوه‌ در باب‌ بیستم‌ انجیل‌ یوحنا و شرح‌ رخداد عظیمی‌ كه‌ در باور نمی‌گنجد، فضای‌ حاكم‌ بر آیات‌ ابتدایی‌ باب‌ بیست‌ویكم‌ تعجب‌آور به‌نظر می‌رسد. شاگردان‌، مسیح‌ زنده‌ را ملاقات‌ كرده‌اند، از واقعی‌ بودنِ این‌ رخداد مطمئن‌ شده‌اند و دریافته‌اند كه‌ آنچه‌ كه‌ خداوندشان‌ در مورد خود وعده‌ فرموده‌ بود، تحقق‌ یافته‌ است‌ و تمام‌ نیروهای‌ ظلمت‌ و حتی‌ مرگ‌ نیز قدرتی‌ بر خداوندشان‌ ندارند. اما در برابر این‌ چشم‌انداز پرشكوه‌، شمعون‌ را می‌بینیم‌ كه‌ از اورشلیم‌ به‌ جلیل‌ آمده‌ است‌ و در كنار دریای‌ جلیل‌ كه‌ نام‌ دیگر آن‌ طبریه‌ بود، اقامت‌ دارد و تصمیم‌ دارد كه‌ مجدداً ماهیگیری‌ كند. آنگاه‌ می‌خوانیم‌ كه‌ دیگر شاگردان‌ نیز با پطرس‌ همراه‌ می‌شوند تا ماهی‌ صید كنند.

در اینجا این‌ سؤال‌ برای‌ ما مطرح‌ می‌شود كه‌ چگونه‌ ممكن‌ است‌ شاگردانی‌ كه‌ سالها با مسیح‌ زندگی‌ كرده‌اند و حال‌، خداوندِ قیام‌كرده‌ را ملاقات‌ نموده‌اند، مجدداً به‌ زندگی‌ عادی‌ و روزمره‌ بازگردند؟ نمی‌دانیم‌ اگر مسیح‌ مجدداً در كنار دریاچه‌ جلیل‌ ظاهر نمی‌شد و اهتدا و جهت‌ نوینی‌ به‌ زندگی‌ آنان‌ نمی‌بخشید، آنان‌ تا چه‌ زمانی‌ ماهیگیرانی‌ معمولی‌ باقی‌ می‌ماندند. اما صِرفِ اتخاذ چنین‌ تصمیمی‌ پس‌ از ملاقات‌ رو در رو با مسیحِ زنده‌ بسیار عجیب‌ می‌نماید. مسیحِ زنده‌ در مورد واقعیت‌ عینی‌ و انكارناپذیر این‌ رخداد نیز هیچ‌ شكی‌ برای‌ ایشان‌ باقی‌ نگذاشته‌ بود و حاضر شده‌ بود حقیقت‌ رستاخیز خود را با ملاك‌ و سنجه‌ شكاك‌ترین‌ شاگردان‌ یعنی‌ توما نیز محك‌ بزند. اما شاگردان‌ گویی‌ هیچ‌ ارتباطی‌ بین‌ این‌ رخداد پرشكوه‌ و تعالیم‌ قبلی‌ خداوندشان‌ در مورد سرسپردگی‌ كامل‌ به‌ او و وقف‌ زندگی‌ شخصی‌شان‌ نمی‌دیدند. آنان‌ نمی‌توانستند معنای‌ واقعه‌ رستاخیز را در مورد زندگی‌ خود درك‌ كنند و دگرباره‌ به‌ روند زندگی‌ عادی‌ خود بازگشته‌ بودند.

دو واقعۀ‌ مشابه‌...

واقعه‌ ملاقات‌ مسیح‌ با شمعون‌ در این‌ باب‌ شباهت‌ بسیاری‌ با واقعه‌ نخستین‌ ملاقات‌ مسیح‌ با وی‌ در باب‌ پنجم‌ انجیل‌ لوقا دارد. در روایت‌ لوقا، شاگردان‌ تمام‌ شب‌ رنج‌ می‌كشند اما تلاششان‌ عبث‌ است‌. در این‌ باب‌ نیز می‌خوانیم‌ كه‌ شب‌ به‌سر می‌ آید اما آنان‌ موفق‌ به‌ صید ماهی‌ نمی‌شوند. در روایت‌ لوقا آنان‌ حكم‌ مسیح‌ را اطاعت‌ می‌كنند و دام‌ را دگرباره‌ به‌ آب‌ می‌اندازند و ماهیان‌ بسیاری‌ صید می‌كنند. در روایت‌ یوحنا نیز چنین‌ است‌. در روایت‌ لوقا شمعون‌ و شاگردان‌ برای‌ نخستین‌ بار پی‌ می‌برند كه‌ با شخصی‌ روبرو هستند كه‌ گویی‌ قدرت‌ او را نهایتی‌ نیست‌.

مسیحِ قیام‌كرده‌ بار دیگر با فراهم‌ نمودن‌ امكانِ تكرارِ این‌ واقعه‌، به‌ شاگردان‌ یاد آوری‌ می‌كند كه‌ با چه‌ كسی‌ روبرو هستند. در روایت‌ لوقا مسیح‌ پس‌ از آشكار ساختنِ قدرت‌ خود، از شاگردان‌ دعوت‌ می‌كند تا وارد خدمت‌ الهی‌ شده‌ و شاگرد او شوند و به‌ صید مردم‌ بپردازند. شاگردان‌ نیز به‌ دعوت‌ مسیح‌ لبیك‌ گفته‌ و همه‌ چیز را ترك‌ كرده‌ و پای‌ در طریق‌ شاگردی‌ می‌نهند. در روایت‌ یوحنا، مسیح‌ دگرباره‌ دعوت‌ به‌ شاگردی‌ را مطرح‌ می‌سازد و به‌ شاگردان‌ نشان‌ می‌ دهد كه‌ وی‌ همان‌ عیسایی‌ است‌ كه‌ یكبار از آنان‌ دعوت‌ نمود كه‌ شاگرد وی‌ باشند؛ اكنون‌ نیز این‌ دعوت‌ شاگردی‌ به‌ قوت‌ خود باقی‌ است‌ و آنان‌ كماكان‌ این‌ دعوت‌ را دارند تا شاگرد او باشند. در نخستین‌ دعوت‌ به‌ شاگردی‌، شاگردان‌ خداوند خود را پیوسته‌ همراه‌ خود داشتند و الگویی‌ ملموس‌ و عینی‌ برای‌ شاگردی‌ برابر چشمانشان‌ بود. بنابراین‌ شاگردی‌ برای‌ آنان‌ نه‌ پیروی‌ از اصولی‌ انتزاعی‌ بلكه‌ پیروی‌ از شخصیتی‌ زنده‌ بود. مسیح‌ در دومین‌ دعوت‌ خود، در شرایطی‌ مشابه‌، شاگردان‌ را مجدداً دربرابر اتخاذ تصمیم‌ قرار می‌دهد و به‌ آنان‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ اگرچه‌ جسماً در معرض‌ دید آنان‌ نخواهد بود، اما توسط‌ روح‌القدس‌ تا انقضای‌ عالم‌ همراه‌ آنان‌ خواهد بود و آنان‌ می‌توانند به‌شكلی‌ بی‌واسطه‌ دگرباره‌ شاگرد خداوندِ زنده‌شان‌ باشند و از حضور زنده‌ وی‌ تعلیم‌ بگیرند.

پس‌ از آن‌، شاهد تسلیم‌ مجدد شاگردان‌ به‌ مسیح‌ و لبیك‌ گفتنِ مجدد آنان‌ به‌ دعوت‌ شاگردی‌ هستیم‌.

ما چطور؟

بین‌ برخورد شاگردان‌ با مسیح‌ پس‌ از رستاخیز وی‌ و برخورد ما با وی‌ مشابهت‌های‌ بسیاری‌ وجود دارد. بسیاری‌ از ما با تمام‌ وجود به‌ حقیقت‌ رستاخیز مسیح‌ ایمان‌ داریم‌ و او در مقاطعِ مختلفِ زندگی‌مان‌، به‌ اَشكال‌ گوناگون‌ زنده‌ بودن‌ خود را بر ما آشكار ساخته‌ است‌. بسیاری‌ از ما كه‌ اسیر شك‌ و تردیدهایی‌ چون‌ تردیدهای‌ توما بوده‌ایم‌، با قرائن‌ و شواهدی‌ روبرو شده‌ایم‌ كه‌ تردیدهایمان‌ را برطرف‌ ساخته‌ است‌. اما در نهایت‌، با وجود باور عمیق‌ قلبی‌ و ایقان‌ فكری‌مان‌، در شرایطی‌ هستیم‌ كه‌ شاگردان‌ در آیات‌ ابتدایی‌ باب‌ بیست‌ و یكم‌ انجیل‌ یوحنا قرار داشتند.

بسیاری‌ از ما هنوز نتوانسته‌ایم‌ واقعیت‌ رستاخیز مسیح‌ را به‌گونه‌ای‌ با زندگی‌ خود ربط‌ دهیم‌ كه‌ زندگی‌مان‌ را تغییر دهد. برای‌ ما شاید هنوز مشخص‌ نیست‌ كه‌ این‌ واقعه‌ چه‌ تأثیری‌ بر زندگی‌ عملی‌مان‌ دارد. شاید در تأملات‌ شخصی‌ و اندیشه‌ورزیهایی‌ الهیاتی‌مان‌، جایگاهی‌ بس‌ رفیع‌ به‌ این‌ رخداد در زندگی‌مان‌ می‌دهیم‌. شاید شاگردان‌ نیز در فكر خود تحلیل‌های‌ الهیاتی‌ عمیقی‌ در این‌ مورد داشتند. اما واقعیت‌ عملی‌ زندگی‌شان‌ در ابتدای‌ باب‌ بیست‌ و یكم‌ انجیل‌ یوحنا این‌ بود كه‌ آنان‌ مشغول‌ صید ماهی‌ بودند. شاید ما هم‌ همچون‌ شاگردان‌ نمی‌توانیم‌ درك‌ كنیم‌ رخداد رستاخیز چه‌ معنایی‌ در زندگی‌مان‌ دارد. مسیح‌ خود را بر بسیاری‌ از ما ظاهر كرده‌ است‌؛ ولی‌ اگر ما واقعاً او را دوست‌ داریم‌، نمی‌توانیم‌ كماكان‌ ماهیگیرهای‌ قبلی‌ باقی‌ بمانیم‌.

مسیح‌ «دیروز و امروز و تاابدالاباد همان‌ است‌» (عبرانیان‌۸:‏۱۴) و تعالیم‌ و احكام‌ او تغییری‌ نكرده‌اند. وی‌ امروز نیز ما را می‌خواند تا شاگرد او شویم‌ و با تمام‌ وجود، خود را وقف‌ او و ملكوتش‌ نماییم‌. و از آنجایی‌ كه‌ او زنده‌ است‌ و پیوسته‌ توسط‌ روح‌القدس‌ در ما حضور دارد، به‌عنوان‌ استادی‌ زنده‌، پیوسته‌ حاضر است‌ تا ما را تعلیم‌ دهد. اگر مسیح‌ زنده‌ در قلب‌ ایمان‌ مسیحی‌ ما جای‌ نداشته‌ باشد و ما مسیح‌ را به‌عنوان‌ خداوند زنده‌ تجربه‌ نكنیم‌، مسیحیت‌ ما به‌ مذهبی‌ خشك‌ و بی‌روح‌ و به‌ مجموعه‌ای‌ از اصول‌ انتزاعی‌ و آرمانهای‌ دسترسی‌ناپذیر تبدیل‌ خواهد شد.

عالِم‌ الهی‌ آلمانی‌ دیتریش‌ بونهافر می‌گوید: «مسیحیت‌ بدون‌ مسیح‌ زنده‌ به‌ مسیحیت‌ بدون‌ شاگردی‌ تبدیل‌ می‌شود و مسیحیت‌ بدون‌ شاگردی‌ همواره‌ مسیحیتی‌ بدون‌ مسیح‌ است‌». اما اگر تجربه‌ای‌ زنده‌ با مسیحِ قیام‌كرده‌ داشته‌ باشیم‌ و معنا و مفهوم‌ رستاخیز او را در زندگی‌مان‌ درك‌ كنیم‌، هرگز نمی‌توانیم‌ همان‌ انسانهای‌ سابق‌ باشیم‌. مسیح‌ زنده‌ امروز شما را به‌ شاگردی‌ می‌خواند. آیا او را دوست‌ دارید و حاضرید به‌ دعوت‌ او لبیك‌ گویید؟