You are here

مصاحبه با کشیش لئون هایراپتیان/۲

Estimate time of reading:

۱۲ دقیقه

 

 

 
در شمارۀ قبل خواندیم که چگونه کشیش لئون هایراپتیان که اکنون ۹۳ سال دارند در جوانی قلب خود را به مسیح سپردند و وارد خدمت شدند، و اینکه چگونه کلیسای جماعت ربانی در ایران شکل گرفت. نیز کشیش لئون درباره خاطرات خود از زندگی برخی از شهدای گرانقدر کلیسای ایران با ما سخن گفتند. در این دومین و آخرین بخش از مصاحبه با کشیش لئون، در ابتدا راجع به علت مهاجرت‌شان به امریکا و خدماتی که در حال حاضر مشغول انجام آنند از ایشان می‌پرسیم

۵‏-‏‏ ‏‏‏‏‏ چه شد که به امریکا آمدید؟ نتایج این مهاجرت چه بود؟

من در سال ۱۹۹۴ پس از ۳۷ سال خدمت، از طرف کلیسا بازنشسته شدم. البته پس از بازنشسته شدن، به‌دلیل داشتن وقت زیاد از فرصت استفاده کردم و داوطلبانه به خدمت به خداوند خود عیسای مسیح ادامه دادم. به کلیساهای شهرستان‌ها سرکشی می‌کردم و شبانان و خادمین و ایمانداران را در ایمان تشویق و تقویت می‌نمودم. گاهی اوقات به‌مدت چند روز نزد شبان کلیسایی می‌ماندم، متحداً با هم دعا می‌کردیم و روزه می‌گرفتیم، و از خداوند می‌خواستیم اعضای آن کلیسا و مسئولین آن را در ایمان تقویت کند.
در سال ۱۹۹۵ پسرم هواکیم هایراپتیان به همراه همسرش کارمن و فرزندان‌شان به امریکا مهاجرت کردند. عروس من کارمن سال‌ها بود که از بیماری اِم.اِس (MS) رنج می‌بُرد. سه سال پس از مهاجرت آنان به امریکا، بیماری کارمن به مرحله بسیار حادی رسید و ایشان علاوه بر MS، به سرطان سینه نیز مبتلا شدند. بنابراین من خیلی مشتاق بودم که برای دیدن آنان و ارائۀ هر گونه کمک روحانی و معنوی به امریکا بروم. در همین دوران کشیش غوکاس یقنظر یکی از پسران برادر ست یقنظر که نظارت و شبانی چندین کلیسا در جنوب کالیفرنیا را بر ‌عهده داشتند با ارسال دعوت‌نامه‌ای از من خواستند جهت کمک و سرکشی به این کلیساها به امریکا بروم، و بنابراین در آگوست سال ۱۹۹۶ به اتفاق همسرم “دولت هایراپتیان” سفری به امریکا داشتیم.
در مدت هشت ماهی که در امریکا بودیم خداوند فیض بخشید تا در کار نظارت بر کلیساهای تحت سرپرستی برادر غوکاس به ایشان کمک کنم و به طرق مختلف از لحاظ روحانی باعث برکت و تقویت اعضا و شبانان این کلیساها شوم. در این مدت به کلیساهای مختلف واقع در شهرهای گلندل، سن‌هوزه، تورلاک، نواتو و غیره سر می‌زدم و به هر نحوی که روح‌القدس هدایت می‌کرد به آنان خدمت می‌نمودم. پس از هشت ماه اقامت در امریکا به همراه خانمم به ایران بازگشتیم.
در سال ۲۰۰۰ میلادی مجدداً پسرم هواکیم من و مادرش را به امریکا دعوت کرد و این بار از ما خواست که به این کشور مهاجرت کنیم. من در مورد این موضوع به‌طور جدی دعا کردم و طالب اراده خداوند شدم. پس از مدتی دعا و روزه خداوند با من صحبت کرد و گفت: «برو، من با تو خواهم بود.» پس از دریافت این پیام از خداوند در مدت کوتاهی مقدمات سفر آماده شد و من به همراه خانمم مجدداً به امریکا رفتیم. پس از مدتی به کمک هواکیم آپارتمانی در گلندل اجاره کردیم و به این صورت به همراه همسرم “دولت” زندگی مستقلی را در امریکا آغاز نمودیم. در همان روز اولی که به منزل جدیدمان نقل‌مکان کردیم، من در آن آپارتمان زانو زدم و این طور دعا کردم: «ای پدر، از روزی که مرا نجات دادی، با روح‌القدس پر نمودی و برای خدمتِ خود فراخواندی، با وجود ضعف‌هایم مرا به‌کار برده‌ای و مثمرثمر گردانده‌ای، که این نه به لیاقت من بلکه به‌خاطر فیض روح‌القدس بوده است. حال که بازنشسته شده‌ام، آیا این اشتیاقی را که به‌وسیلۀ روح خود در هنگام توبه در دل من گذاشتی به همان ترتیب در من باقی خواهی گذاشت، یا آن را از من خواهی گرفت؟» در همان لحظه خداوند با قلب من صحبت نمود و گفت: «چه کسی تو را بازنشسته کرده است؟ تو باید با همان اشتیاق و محبت اولیه به خدمت خود ادامه دهی و من همراه تو خواهم بود.» در این حین در رؤیا دیدم بر سر در منزل ما به زبان انگلیسی نوشته شده بود “Holly Land” یعنی “سرزمین مقدس”. پس از دریافت این جواب دعا و دیدن آن رؤیا، با خوشحالی خدا را در نام مسیح شکر نمودم. پس از مدتی احساس کردم که خداوند می‌خواهد در منزل جلسات تعلیمی-‏‏‏‏‏‏‏ عبادتی شروع کنم. بنابراین چنین جلساتی را در آپارتمان‌مان ترتیب دادیم و خداوند هم برکت مخصوص داد. مردم می‌آمدند و برکت می‌یافتند. از مرض‌های خود شفا پیدا میکردند و از اسارت‌ها آزاد می‌شدند. روزی یک دختر ۱۸ ساله که به منزل ما آمده بود، شرح داد که در کودکی به‌علت حادثه‌ای به‌شدت دچار ترس شده است. او تعریف کرد که پدرش او را جهت رهایی از ترس پیش یک نفر دعانویس برده بود تا با نوشتن دعایی دخترش را از اسارتِ ترس آزاد کند، ولی او نه فقط از این اسارت آزاد نشد بلکه از آن پس بیشتر در ترس فرو رفت به‌طوری که اکنون به مدت ده سال بود که شب‌ها نمی‌توانست راحت بخوابد. من با او در مورد گناه و لزوم نجات از گناه صحبت کردم. او نیز توبه کرد و عیسای مسیح را به قلب خود پذیرفت. پس از توبه، در نام عیسای مسیح برایش دعا کردم تا از اسارتِ ترس آزاد شود. در همان لحظه روح‌القدس او را از تمام ترس‌هایش آزاد ساخت. او که این رهایی را احساس کرده بود با گریه‌ای که ناشی از خوشحالی بود به آغوشم پرید. خداوند او را از اسارت گناه و ترس آزاد ساخته بود! در یکی دیگر از جلسات، زنی که هم فلج بود و هم کمابیش لال، توسط پسرش به منزل ما آورده شد. او به‌دلیل ضعف تکلم به سختی می‌توانست مطلبی را بیان کند. من در مورد آمرزش گناهان و شفای الهی با او صحبت کردم و وقتی دیدم آماده است خداوند را بپذیرد، در نام عیسای مسیح برایش دعا کردم تا از گناه و مرض آزاد شود. در همان وقت آن زن به فیض و قدرت روح‌القدس آزاد شد و در حالی که به‌خوبی کلمات را بیان می‌کرد، دعای توبه را تکرار نمود. پس از دعا، پاهایش نیز که قادر به راه رفتن نبود قدرت گرفت و شفا یافت، به‌طوری که او بدون کمک گرفتن از پسرش با پاهای خود از پله‌های منزل پایین رفت و شکرگویان به خانه خود برگشت.
خدمات من تنها به جلسات تعلیمی-‏‏‏‏‏‏‏ عبادتی در منزل‌مان محدود نبود بلکه در فرصت‌های مناسب بنا به دعوت خادمین و شبانانِ کلیساهای مختلف به سایر شهرها نیز سفر می‌کردم تا ایمانداران را در ایمان تشویق و تقویت ‌نمایم. البته از سال ۲۰۰۸ به بعد به‌علت کهولت سن دیگر قادر به مسافرت نیستم و تنها به داشتن جلسات خانگی اکتفا می‌کنم. هم‌اکنون در منزل ما هر هفته دو جلسه تعلیمی-‏‏‏‏‏‏‏ عبادتی داریم. علاوه بر جلسات منزل، در جلسات کلیسایی نیز شرکت می‌کنم و می‌کوشم بر حسبِ نیاز افراد برای‌شان دعا کنم و در حد امکان به آنها خدمت نمایم. تمامی این خدمات فقط و فقط به فیض روح‌القدس و برای جلال نام مسیح است. تمامی جلال و اکرام از آن اوست از حال تا ابدالآباد. آمین.
 

۶-‏ ‏‏‏‏‏‏ چگونه با همسرتان آشنا شدید و در حال حاضر چند فرزند دارید؟

همانطور که اطلاع دارید موضوع ازدواج و آشنایی دختر و پسر در قدیم و تا تقریباً پنجاه سال پیش بیشتر تابع نسبت‌ها و صلاحدید والدین بود. در زمان ما عشق و عاشقی به‌نحوی که امروز معمول است مرسوم نبود. اگر دختر یا پسری عاشق می‌شد از طرف فامیل و اطرافیان مورد تمسخر و حتی سرزنش و تنبیه قرار می‌گرفت. والدین معمولاً بنا به صلاحدید خود دختری را برای پسرشان انتخاب می‌کردند و بدون آنکه نظر پسرشان را جویا شوند به خواستگاری او رفته، او را به عقد پسرشان درمی‌آوردند. والدین دختر نیز اغلب بنا به صلاحدید خود خواستگار را قبول یا رد می‌کردند بدون آنکه در این باره از دخترشان چیزی بپرسند. من نیز از این امر مستثنی نبودم. تنها استثنا در مورد من این بود که جرأت کردم قبل از ازدواج دو بار بدون اینکه از خانوادۀ همسر آینده‌ام اجازه بگیرم، برای دیدن او به منزل‌شان که در دِه دیگری بود بروم.
بدین ترتیب من و همسرم “دولت” بنا به نظر و صلاحدید والدین خود با هم نامزد شدیم و در ۱۶ دسامبر سال ۱۹۴۳ ازدواج نمودیم. ثمره این ازدواج سه پسر بود که متأسفانه پسر کوچک‌مان در سن سه ‌سالگی بر اثر ابتلا به بیماری فوت کرد. دو پسر دیگرم آندرانیک و هواکیم هستند که آندرانیک در ایران و هواکیم در امریکا زندگی می‌کنند. خداوند ۵ نوه و یک نتیجه هم به ما بخشیده است. از نوه‌هایم سه نفرشان ازدواج کرده‌اند و تشکیل خانواده داده‌اند. خدا را شکر می‌کنم که تمامی افراد خانواده‌ام در ایمان استوارند و منتظر ظهور پر جلال عیسای مسیح خداوند هستند.
 

۷‏-‏ ‏‏‏‏‏‏ برای سال‌های آینده چه برنامه‌هایی دارید؟ احساس می‌کنید خدا شما را به‌طور خاص برای چه نوع خدمتی خوانده است؟

از روزی که خداوند از این حقیر دعوت کرد تا خادم او باشم، پیوسته خود را در مسیر هدایت روح‌القدس قرار داده‌ام و به‌طور جدی سعی کرده‌ام که از آن به چپ یا راست منحرف نشوم. من دعوت خود را در این دیده‌ام که وسیله‌ای باشم در دست خدا برای نجات جان‌های گمشده و بنای کلیساها. تاکنون به فیض خداوند و در حد توانایی خویش این دعوت را به انجام رسانیده‌ام. نه مانند پولس، بلکه مانند یک فرد معمولی که ضعف‌ها و کاستی‌های فراوان دارد، جنگ نیکو را جنگیده‌ام، ایمان خود را حفظ نموده‌ام و دورۀ خود را به کمال رسانیده‌ام. و اینک مشتاق دریافت تاج عدالت هستم که چنانچه لایق آن باشم خداوند آن را به من عطا خواهد نمود.
در مورد برنامه‌هایم برای آینده، باید اعتراف کنم که به‌دلیل کهولت سن و بعد از ۹۳ سال زندگی دیگر قادر به انجام خدمات سنگین نیستم. اکنون خدمات من محدود به ادامه جلسات خانگی، مشارکت با ایمانداران در جلسات کلیسایی و دعا برای افراد نو‌ایمان و بیماران است. البته دعاهای شبانه‌ام برای نجات جان‌های گمشده و تقویت خادمین و بنای کلیساها را نیز در ردیف خدمات روحانی خود می‌دانم، که همچنان به آن ادامه می‌دهم.
 

۸‏-‏  به‌عنوان یک مرد خدا، مهمترین درسی که در زندگی یاد گرفته‌اید چه بوده است؟

درسی که در طی سال‌ها خدمت روحانی خود یاد گرفته‌ام این است که سعی کنم هر چه بیشتر با اطاعت کردن از خداوند، صمیمتِ او را تجربه کنم. در مزامیر چنین می‌خوانیم: «خدایا، محبتت چه گرانقدر است! بنی‌آدم در سایۀ بال‌هایت پناه می‌جویند. از نعمتِ سرشار خانۀ تو، سیراب می‌شوند، و از نهر لذایذ خود بدیشان می‌نوشانی. زیرا که نزد تو چشمه حیات است، و در نور توست که نور را می‌بینیم» (مزمور ۳۶: ۷-‏‏‏‏‏‏‏ ۹). این صمیمیت در سایۀ بال‌های خداوند و لذت بردن و سیراب شدن از او، هنگامی در زندگی من واقعیت یافت که با خدای پدر و خداوند خود عیسای مسیح در مشارکتِ مستقیم قرار گرفتم (اول یوحنا ۱: ۳) و شروع کردم به خواندن کلام خدا و تفکر و تعمق در آن. همچنان که کلام خدا را مطالعه می‌کردم، وعده‌های عالی‌ای را که خدا به فرزندان خود داده است پیوسته در دعا و روزه در حضور او بلند می‌نمودم و خواهان تحقق آنها توسط روح‌القدس در زندگی خود می‌شدم. چونکه می‌دانستم و یقین داشتم و دارم که او خداوند راستی است و امین است تا به وعده‌های خود عمل کند. انجیل یوحنا باب ۱۵ مصداق باور من بود که می‌فرماید: «من تاک حقیقی هستم و شما شاخه‌ها و پدر من باغبان است... هر که ایمان آورد او را پاک می‌سازد تا بیشتر میوه آورد. آنکه در من بماند و من در او میوه بسیار می‌آورد. جلال پدر من آشکار می‌شود به این که میوه‌های بسیار بیاورید و شاگرد من بشوید
در طول زندگی روحانی‌ام پیوسته به خودم آموزش و انضباط داده‌ام تا مطیع حقایق فوق باشم، و ثمرۀ این مطیع بودن نیز خدمتی بود که خداوند توسط بشارت انجیل به من سپرد تا باعث نجات جان‌ها و بنای کلیساها گردم که اثرات آن را امروز شما شاهد هستید.
درس دیگری که در طی ۵۶ سال خدمت روحانی خود یاد گرفته‌ام این است که به خداوند اعتماد کامل داشته باشم. اعتماد نتیجه صمیمیتی است که به مرور زمان بین خداوند و کسی که تصمیم گرفته است در زندگی او را خدمت کند، ایجاد می‌شود. اعتماد به خدا، با نوع رابطه‌ای که با خدا داریم ارتباط مستقیم دارد. هر چقدر به شناخت عمیق‌تر و در نتیجه صمیمیت بیشتر با خداوند دست یابیم به همان اندازه اعتماد ما به او بیشتر خواهد شد. هر خادم خدا برای تداوم خدمت روحانی‌اش نیاز به تضمین و تأیید الهی دارد. دلیلش واضح است. چون بدون چنین تأییدی، فائق شدن بر مشکلاتی که شیطان برای منصرف کردن او از تداوم خدمتش بر سر راهش قرار می‌دهد اگر غیرممکن نباشد، بسیار مشکل خواهد بود. اعتماد کامل به خداوند این تضمین و تأیید را برای شخص خادم فراهم می‌سازد. لذا در اعتماد به اوست که می‌توانیم بر مشکلات خدمتی فائق بیاییم و پیروزی را تضمین کنیم.
 

۹-‏‏  برای کسانی که می‌خواهند وارد کار خدمت شوند چه توصیه‌ای دارید؟ اگر قرار باشد ماحصل تجربیات خدمتی‌تان را برای مسیحیان ایرانی و به‌ویژه جوان‌ترها در چند جمله خلاصه کنید، چه خواهید گفت؟

توصیه من به کسانی که می‌خواهند خداوند را خدمت کنند، و به‌خصوص به جوانانی که هدف زندگی‌شان چنین است، موارد زیر است:
 
۱-‏‏‏‏‏‏‏ کلام خدا را با رغبت و اشتیاق فراوان مطالعه کنید. در مطالب آن خوب متمرکز شوید و جهت شناخت واقعی خداوند روی آن تفکر و تأمل نمایید (مزمور ۱: ۲). پولس چنین دعا می‌کند: «که پُر شوید از کمال معرفت اراده او در هر حکمت و فهم روحانی، تا به طریق شایسته خداوند و به کمال رضامندی رفتار نمایید و در هر عمل نیکو بار آورید و به معرفت کامل خدا نمو کنید» (کولسیان ۱: ۹-‏‏‏‏‏‏‏ ۱۰).
 
۲-‏‏‏‏‏‏‏ برای اعضای کلیسای‌تان و همچنین برای دیگران در کلام (قول)، رفتار (سیرت)، وفاداری (ایمان) و تقدس (عصمت) نمونه کامل یک مسیحی واقعی باشید (۱تیموتائوس ۴: ۱۱).
 
۳-‏‏‏‏‏‏‏ دعوت به خدمت را نه از انسان، بلکه از خداوند دریافت بدارید. در اعمال رسولان باب ۱۳ آیات ۲ و ۳ چنین می‌خوانیم: «چون ایشان در عبادت خدا و روزه مشغول می‌بودند روح‌القدس گفت برنابا و پولس را برای من جدا سازید از بهر آن عمل (خدمت) که ایشان را برای آن خوانده‌ام.» لذا آن کسی می‌تواند وارد خدمت بشارت انجیل بشود که دعوت به خدمت را مستقیماً از خود خداوند دریافت کرده باشد.
 
۴-‏‏‏‏‏‏‏ خدمت انجیل را به‌عنوان فیض و عطای الهی برای خود تلقی نمایید و آن را با افتخار انجام دهید، نه با شکوه و گلایه. وقتی با چنین نگرشی وارد خدمت شوید، در آن صورت مانند پولس حاضر خواهید بود هر نوع ایثار و فداکاری را در راه خدمت به خداوند پذیرا شوید و هر گزینه دیگری را به‌خاطر مسیح فضله شمرده، زندگی خود را همچون قربانی زنده تسلیم مسیح سازید. در این نوع خدمت است که خداوند ناممکن‌ها را برای شما به ممکن تبدیل خواهد کرد و خدمت روحانی‌تان را پیروز و مثمرثمر خواهد ساخت.
 
خداوند همگی شما را به جمیع فیض و راستی هدایت نموده، در خدمت تک‌تک شما جلال بیابد. آمین.