You are here

سی. اس. لوئیس

Estimate time of reading:

۸ دقیقه

سی. اس. لوئیس، مشهورترین نویسندۀ مسیحیِ قرن بیستم، بیش از پنجاه اثر نگاشته است که بسیاری از آنها پرفروش‌ترین‌اند.

لوئیس فرزند وکیلی ایرلندی و ثروتمند بود. او که کودکی استثنایی بود، پس از چند تجربۀ ناخوشایند در دبستان‌های انگلیس، به‌طور خصوصی نزد یکی از دوستان پدرش به تحصیل پرداخت و در سال ۱۹۱۶ به‌راحتی در دانشگاه آکسفورد پذیرفته شد. او به‌غیر از سال‌های جنگ جهانی اول که ناگزیر شد در ارتش خدمت کند، تا سال ۱۹۵۴ به‌عنوان استاد در دانشگاه آکسفورد مشغول تدریس بود. پس از آکسفورد نیز استاد زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه کمبریج شد. زندگی لوئیس در کتاب و خواندن و نوشتن خلاصه می‌شد. همکارانش او را مشهورترین نویسندۀ عصر خود می‌دانستند که آثارش بیش از هر نویسنده‌ای شناخته و خوانده شده بود. او را شخصی می‌دانستند که «نه تنها در حوزۀ تخصصی خود مطالعات وسیعی داشت، بلکه هرگز آنچه را می‌خواند فراموش نمی‌کرد». مطالعۀ ادبیات قوۀ محرکِ زندگی لوئیس بود. نویسنده‌ای می‌گوید: «شادمان‌ترین اوقات لوئیس زمانی بود که می‌خواند و می‌نوشت و یا دربارۀ خواندن و نوشتن سخن می‌گفت.» و این زمان بسیار سریع آغاز شد. لوئیس به‌خاطر می‌آورد که وقتی پنج ‌ساله بود کتاب «سنجاب ناتکین» اثر بیِتریکس پاتِرز را خواند، و وقتی دوازده ‌ساله بود کتاب «رستم و سهراب» نوشتۀ متیو آرنولد را خواند که به‌زعم وی، مهم‌ترین رخداد زندگی‌اش بود. در مورد زندگی لوئیس می‌توان به دو نکتۀ عمده اشاره کرد: یکی شور و اشتیاق او برای ادبیات، و دیگری اعتقاد او به تأثیر خاص و فوق‌العادۀ داستان‌سرایی.

لوئیس در اکثر ایام عمر، در دانشگاه آکسفورد زبان و ادبیات انگلیسی تدریس می‌کرد. دنیای سراسر آکادمیک او به تدریس و تعلیم دانشجویان، جلسات آکادمیک، نیایش در عبادتگاه کالج و کلیسا، و میهمانی شام با دوستانش خلاصه می‌شد. او فقط دو بار به خارج سفر کرد -‏‏‏‏‏‏‏ یک‌بار برای خدمت در خندق‌های پر گِل و لای جنگ جهانی اول، و بار دوم برای گذراندن تعطیلات کوتاهی در یونان.

لوئیس که به‌عنوان فردی پروتستان تربیت یافته بود، در جوانی الحاد و بی‌خدایی پیشه کرد. او می‌گفت: «تمامی مذاهب افسانه و اساطیری هستند ساخته و پرداختۀ ذهن بشر، و مسیحیت نیز افسانه‌ای بیش نیست». اما با مطالعۀ آثار نویسندگان بزرگ ادبیات انگلیسی نظیر دان، اِسپنسر و میلتون، نتوانست واقعیتِ روح و جهان مافوق‌طبیعه را نادیده بینگارد. به دیگر سخن، نتوانست بپذیرد که جهان چنانکه مکاتب الحادی ادعا دارند، صِرفاً ماده است و بس. این کشاکش در سال ۱۹۲۹ به اوج خود رسید. لوئیس در زندگی‌نامۀ خودنوشتش در این باره می‌گوید که یک‌بار سوار بر اتوبوس به‌عنوان شخصی ملحد از آکسفورد خارج شد و در وقت پیاده شدن دیگر به خدا ایمان آورده بود. البته، لوئیس نیز مانند بسیاری دریافت که هنوز مسیحی نیست، و آموزۀ خدا بودنِ مسیح برای او غیرقابل پذیرش می‌نمود، تا اینکه نوزدهم سپتامبر ۱۹۳۱ فرارسید. لوئیس در یک میهمانی شام، از دوست خود جی. آر. تالکین که یک مسیحی کاتولیک بود پرسید: «چگونه ممکن است زندگی و مرگ فردی که دو هزار سال پیش می‌زیست، امروز و در جایی که هستیم ما را مدد کند، غیر از اینکه نمونه و راهنمایی اخلاقی برای ما باشد؟» دو نویسنده تا ساعت چهار صبح با هم بحث و گفتگو ‌کردند. تالکین در صدد بود تا نکته‌ای را اثبات کند و لوئیس نیز تمامی قوۀ تخیل و تصورش آماده پذیرش بود، و نکته اینکه: از آنجا که ذهن محدود انسان برای درکِ واقعیتِ لایتناهی و نامحدود بسیار کوچک و ناچیز است، بنابراین واقعیت لایتناهی از طریق داستانی با بشریت ارتباط برقرار کرد، داستانی «واقعی که اتفاق افتاد». لوئیس نُه روز بعد ایمان آورد که «عیسای مسیح پسر خدا است» و به دوستی نوشت که گفتگوی او با تالکین «تأثیر به‌سزایی در ایمان آوردنش داشته است». جان کلام اینکه سی. اس. لوئیس به مسیح ایمان آورد زیرا از چشم‌اندازی خاص به ادبیات می‌نگریست، و این وجه مشترک او با ایرانیان است که ادبیات را چیزی بیش از داستان‌سراییِ صِرف می‌بینند.

لوئیس که در سی ‌سالگی خود را بی‌علاقه‌ترین فرد برای ایمان آوردن به خدا توصیف کرده بود، بعدها مشهورترین مدافعه‌گر (آپولوژیست) مسیحی شد، و میلیون‌ها نسخه از اثر او به‌نام «مسیحیتِ ناب» به فروش رسید. لوئیس کودکان و بزرگسالان را به دنیایی پر رمز و راز می‌برد -‏‏‏‏‏‏‏ دنیایی که در مجموعه داستان‌های نارنیا به‌تصویر کشیده شده و بیش از یک‌ صد میلیون نسخه از آن به چهل و یک زبان دنیا انتشار یافته است. کمپانیِ دیسنی از روی داستان‌های «شیر و کمد و جادوگر» و «شاهزاده کاسپین» دو فیلم تهیه کرده است.

لوئیس نویسنده‌ای پرکار بود، و تا پیش از مرگش ۳۶ کتاب از او به چاپ رسید. پس از مرگش نیز ۲۲ اثر دیگر بر مبنای بیش از ۹۰ مقاله‌ای که از او برجای مانده بود، تدوین و منتشر شد.

شهرت لوئیس همچنین به سبب دوستی‌اش با نویسندگان نامداری است چون جی. آر. تالکین، نویسندۀ «هابیت» و «ارباب حلقه‌ها». اگرچه برخی از دوستان لوئیس، معروف به «اهل قلم»، چندان حُسن نظری به حماسۀ «ارباب حلقه‌ها» نداشتند، لوئیس با اصرار تالکین را تشویق می‌کرد که اثر خود را کامل کند. نویسنده‌ای می‌گوید: «اگر سی. اس. لوئیس با علاقه‌مندی در پی خواندنِ پایان این حماسه نبود، امروز ما از چنین اثری محروم می‌ماندیم».

عشق به کتاب و ادبیات است که در پَسِ تفاوت‌های فرهنگیِ سطحی و ظاهری، لوئیس را به ایرانیان نزدیک می‌سازد -‏‏‏‏‏‏‏ به مردمی که شور و اشتیاقِ ادبی، فلسفی و مخصوصاً شعر و شاعری در زندگی‌شان نقش و جایگاهی محوری دارد. زیرا برخلاف همگانی بودنِ شعر و شاعری در بین ایرانیان، در میان مردم انگلیس فقط آنها که از لحاظ آکادمیک در سطح و طبقۀ لوئیس، و متعلق به محافل آکادمیک‌اند، قادرند در گفتگوهای‌شان قطعاتی از اشعار را به‌راحتی قرائت کنند، و معمولاً شعرا در میان عوام جایگاه چندانی ندارند.

وجه مشترک دیگر لوئیس و ایرانیان در نحوۀ نگرش‌شان به داستان، و حقیقتی است که در پَسِ آن نهفته است: حقیقتی «ورای» داستان. این نحوۀ نگرش برای لوئیس به‌مثابه نظریه‌پردازی صِرف نبود بلکه در سفر روحانی او نقش اساسی و محوری داشت.

لوئیس پس از ایمان آوردن به مسیح داستان‌هایی نوشت که اکثرشان به‌یقین به چیزی «ورای» داستان اشاره دارند. برای کودکان هفت داستان نوشت که در آنها چند کودک انگلیسی وارد سرزمینی به اسم «نارنیا» می‌شوند و شیری به‌نام «اصلان» آنها را فرامی‌خواند تا به‌اتفاق او به جنگ شیطان بروند. برای بزرگسالان سه داستان تخیلی نوشت به‌نام‌های «از سیارۀ خاموش»، «پرالاندا»، و «آن قدرتِ پلید». لوئیس همچنین سه اثر ارزشمند دیگر دارد: «نامه‌های اسکروتیپ» و «ورطۀ عظیم» داستان هجرت مردم از جهنم به سوی بهشت است، و نیز «قهقرای زائر» که شرح حال فرد حق‌جویی است که پیش از تحقیق راجع به مسیحیتِ سنتی، با فلاسفۀ مدرن رودررو می‌شود. جای شک نیست که لوئیس، همچون نوابغ ادبی ایران، اعتقاد داشت که داستان‌سرایی می‌تواند چشم‌اندازی ورای واقعیت‌های عادی و روزمرۀ زندگی در برابر چشمان خواننده بگشاید.

ولی هدف لوئیس از داستان‌سرایی فقط آشکار ساختن حقایق بیشتر نبود، بلکه می‌نوشت تا نشان دهد که داستان مسیحیت نه فقط داستان، بلکه واقعی است. لوئیس در معروف‌ترین اثر دفاعی خود، «مسیحیتِ ناب»، که در سال ۱۹۵۲ منتشر شد، صراحتاً به موضوع الوهیت مسیح می‌پردازد، آن هم به شیوه‌ای که باعث شده است میلیون‌ها نفر این موضوع را بهتر درک کنند.

او می‌نویسد: «کسی که صِرفاً انسان باشد و چیزهایی بگوید که عیسی گفت، نمی‌تواند معلم بزرگِ اخلاق باشد. چنین کسی یا باید دیوانه و مجنون باشد -‏‏‏‏‏‏‏ مثل کسی که عقلش پاره‌سنگ برمی‌دارد -‏‏‏‏‏‏‏ و یا دیوی که از جهنم سربرآورده است. ما باید دست به انتخاب بزنیم: یا این مرد پسر خدا بود و هست، و یا دیوانه و مجنون است. می‌توانیم او را ابله بخوانیم و بگوییم دهانش را ببندد، می‌توانیم بر او آب دهان بیاندازیم و او را همچون دیوی بپنداریم، و بکُشیم، و یا می‌توانیم بر پاهایش بیافتیم و او را سرور و خدا بخوانیم. اما به‌هیچ عنوان با بنده‌نوازیِ پوچ و بی‌معنا او را معلم بزرگِ اخلاق نخوانیم. او به هیچ‌کس چنین اجازه‌ای نداده است، و چنین قصدی نیز نداشت.» لوئیس قدرت استدلالِ اندیشۀ فلسفی، و شیوایی و سیاق بی‌نظیرِ نگارشِ خود را به‌کار گرفت تا آثاری پدید آوَرَد که به درک مسیحیان از ایمان‌شان کمک کنند، آثاری نظیر «مسئلۀ رنج» و یا «نامه‌ای به مالکوم، اثری در خصوص دعا». کتب او امروزه نیز به‌خاطر سبک نگارش بی‌نظیر و توانایی او در پاسخ دادن به سؤالات مردم، آن هم بدون پیش‌فرض‌های جزم‌گرایانه، خوانندگان بسیار دارد. لوئیس هرگز به این شعار متوسل نمی‌شود که «زیرا کتاب‌مقدس چنین می‌گوید!» او متفکری است که می‌تواند در خصوص معقول و منطقی بودنِ مسیحیت، پاسخ‌گوی سؤالات بی‌شمار ایرانیان از هر طبقه و قشر و اندیشه‌ای باشد.

سی. اس. لوئیس دو زندگی‌نامۀ خودنوشت نیز به نگارش درآورد: یکی «در شگفت از شادی» که شرحی است در این خصوص که چگونه از الحاد به مسیحیت روی آوَرد. او این اثر را در سال ۱۹۵۵ نوشت، و عنوان آن قدری طنزآمیز بود زیرا در همان زمان با خانم جُوی گرِشام به‌تازگی آشنایی و دوستی برقرار کرده بود. این دو در سال ۱۹۵۶ ازدواج کردند و در همان سال آثار سرطان در بدن جُوی پدیدار شد. جُوی در سال ۱۹۶۰ درگذشت و لوئیس به تبع این حادثه کتابی نوشت به‌نام «روایتِ یک غم» که به‌زعم برخی بهترین، شیواترین و گوشه‌دارترین پاسخ مسیحی به مسئلۀ رنج است. «روایتِ یک غم» شرح دردناکی است از آنچه لوئیس در حادثۀ فوتِ همسرش جُوی نسبت به خدا احساس می‌کرد. عظمت این کتاب نه فقط در صداقت و بصیرتی که در خصوص معنای واقعیِ مرگ نشان می‌دهد، بلکه نیز در فصاحت و شیوایی آن است. طبیعی است که مطالب این کتاب را باید در کُلیّتِ آن و با توجه به شرایط و روحیات مردی در نظر گرفت که سخت دردمند و داغدار است. چه، در غیر این صورت مایۀ کج‌فهمی و سوءتفاهم خواهد شد.

«روایتِ یک غم»، همچون دیگر آثار لوئیس، کتابی است نامقید به زمان و مکانی خاص، و مناسب برای همۀ فرهنگ‌ها. هر چند برای غیرمسیحیانی که در پی درکِ بنیان‌های عقلانی ایمان مسیحی‌اند، بهترین نقطۀ آغاز، مطالعۀ «مسیحیتِ ناب» است. برای مسیحیانی که در پی درک بهترِ ایمان خود هستند، آثار سی. اس. لوئیس ملموس‌ترین و ناب‌ترین‌اند. لوئیس برای آنانی نیز که در پیِ درک بیشتر جهانِ کنونی، مشتاق ورود به جهانی دیگرند، مکان‌های بسیاری برای ملاقات عرضه می‌کند.

بسیاری از نویسندگان، مخصوصاً ایرانیانِ اهل قلم، که احترام خاصی برای ادبیات قائل‌اند، مایلند بر سنگ مزارشان نوشته شود: «او در به‌کار گرفتنِ واژگان استاد بود»، و این گفته به‌یقین درخور نویسندۀ بزرگی چون سی. اس. لوئیس است. من بر این باورم که ایرانیان نیز پس از مطالعۀ آثار لوئیس به زبان مادری خود، همین داوری را دربارۀ او خواهند داشت.

ترجمه: نادر فرد

 

−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−

تهیۀ آثار سی. اس. لوئیس