آنورکسی: ناهنجاری تغذیه یا اسارت روحانی
۹ دقیقه
آنورکسی یا کمغذایی شدید چیست؟
آنورکسی یک نوع اختلال سوءتغذیه است که در آن فردِ مبتلا با سرسختی و سماجت از خوردن غذا اجتناب میکند. اکثر کسانی که به این بیماری دچار هستند، کنترل بسیار کمی بر این عادت خود دارند، بهطوری که با پیشرفت این بیماری، فرد حتی اگر هم خود بخواهد قادر به داشتنِ تغذیهای صحیح نیست.
در حالتهای پیشرفتۀ این بیماری، شخص حتی به اندازۀ نیمی از وزن خود را از دست میدهد و دچار سوءتغذیه شدید میگردد، اما باز نمیتواند خود را به خوردن غذا وادارد. این بیماری در زنان بیش از مردان شیوع دارد و هر چند تمام گروههای سنی ممکن است به آن دچار شوند، اما در بین دختران جوان رایجتر است.
از لحاظ پزشکی هنگامی که شخص نمیتواند ۸۵٪ وزن ایدهآل و متناسب با قد خود را حفظ کند، به بیماری آنورکسی دچار شده است.
برخلاف این تصور رایج که مسیحیان عایقی دارند که باعث میشود از اینگونه اختلالات مصون باشند، باید گفت که بسیاری از جوانان و نوجوانانی که در کلیسا هستند نیز در دام بیماری آنورکسی گرفتارند و از آن رنج میبرند.
عوامل بروز این اختلال
برخی معتقدند که تصویری که در مجلات و رسانههای ارتباط جمعی از زنان زیبا ارائه میشود، عامل مهمی در شروع و تشدید این بیماری در بین دختران جوان است. زنان مشهور و مجریان برنامههای تلویزیونی یا هنرپیشههای معروف فیلمها و تبلیغات تلویزیونی معمولاً اندامی بسیار ظریف و لاغر دارند. با دیدن این تصاویر، این شُبهه برای دختران جوانی که در سنی بسیار تأثیرپذیر قرار دارند بهوجود میآید که برای زیبا و موفق بودن حتماً باید اندامی لاغر داشته باشند.
گروهی دیگر معتقدند که کمخوری و لاغری صرفاً نشانههایی سطحی از مشکل یا مشکلات پیچیدهای است که فرد مبتلا با آن دست بهگریبان است. به عقیدۀ این گروه، مسائلی مانند عدم اعتماد بهنفس، احتیاج شدید به محبت و توجه، خودآزاری و میل به کنترل لااقل بخشی از زندگی شخصی، جزو مهمترین عوامل ریشهای این بیماری هستند.
بهنظر نویسندۀ این سطور هر چند تمامی عوامل بالا نقش بسیار مهمی در شروع این بیماری دارند و نمیتوان تنها یکی از این عوامل را مسبب دانست و مابقی را کاملاً نفی کرد، اما نقشِ قوای روحانی در دامن زدن به این بیماری را نباید دستکم گرفت.
"افسون" دختر ۲۱ سالهای که بهمدت ۱۸ ماه به این بیماری دچار بود، میگوید: «تنها مشکل من این نبود که میدیدم بدنم روز به روز تحلیل میرود! مشکلِ اصلی صدایی بود که دائم در گوش من سخن میگفت و من به آن گوش میدادم! گویی این صدا مسیر بیماری مرا کنترل میکرد و من فقط تماشاچی بودم. آنچه در وهلۀ نخست مرا آزار میداد نه از دست دادن سلامتیام، بلکه فشار شکنجههای روحی و درونیای بود که مثل خوره تمام وجودم را میخورد!»
علائم آنورکسی
شروع این بیماری بسیار تدریجی است و علائم چندان شاخصی ندارد. بیاشتهایی، حساسیت نسبت به وزن و وسواس در انتخاب غذا، در ابتدا بسیار تدریجی است و کم اهمیت جلوه میکند. اما با پیشرفت بیماری، عادات تغذیه شخص تغییر میکند: میزان خوراک او روز به روز کمتر و کمتر میشود و در نتیجه وزن به سرعت پایین میآید. یکی دیگر از علائم اولیه این اختلال گاه این است که شخص بیمار بهطرزی افراطی و وسواسآمیز به فعالیتهای ورزشی میپردازد تا اندامی عامهپسند داشته باشد.
با پیشرفت بیماری، تغییرات روانی و شخصیتی بهوضوح در فردی که دچار این اختلال است نمایان میشود. شخص معمولاً در این مرحله از بیماری بیش از پیش در خود فرو میرود و از اجتماع دوری کرده، دچار افسردگی میشود. دائم احساس خستگی میکند، نسبت به سرما حساستر میشود، و مخصوصاً در دختران، مقدار موی صورت و بدن افزایش مییابد. اما موی سر معمولاً در این مرحله از بیماری شروع به ریزش میکند. پوست بدن بهتدریج خشک و ناخنها شکننده میشود. شخص مبتلا حتی ممکن است بهعلت کمغذایی غش کند. در صورتِ ادامه یافتنِ این اختلال عادت ماهیانۀ بسیاری از دختران جوان ممکن است نامنظم و یا حتی بهطور کامل قطع شود. بهعلاوه، قلب و تخمدان دخترانی که بهمدت طولانی در چنگ بیماری آنورکسی اسیرند نیز بهتدریج صدمه میبیند.
در صورتی که این بیماری درمان نشود، مشکلات روانی جدی، خودکشی و مرگ بیمار را تهدید میکند.
کتابمقدس دربارۀ بیماری آنورکسی چه میگوید؟
هر چند کتابمقدس بهطور خاص در مورد بیماری آنورکسی سخن نمیگوید، اما در جایجای کتابمقدس آیاتی وجود دارد که گویی به تشریح این معضلِ ویرانگر میپردازد. بهعلاوه، در کتابمقدس بهوضوح میبینیم که خدا از ما میخواهد از بدنهای خود که هیکل روحالقدس است توجه و مراقبت کنیم.
ظاهراً بیماری آنورکسی در مزمور ۱۰۷:۱۸-۲۱ هم بهخوبی تشریح شده است و هم راه درمان آن بهطور خلاصه توضیح داده شده است: «جان ایشان هر قسم خوراک را مکروه داشت و به دروازههای موت نزدیک شدند. آنگاه در تنگی خود نزد خداوند فریاد برآوردند و ایشان را از تنگیهای ایشان رهایی بخشید. کلام خود را فرستاده، ایشان را شفا بخشید و ایشان را از هلاکتهای ایشان رهانید.»
همچنین کتابمقدس میگوید که بدنهای ما معبد خداست: «آیا تشخیص نمیدهید که معبد خدایید و روح خدا در شما ساکن است» (اول قرنتیان ۳:۱۶). بنابراین باید از این معبد بهخوبی نگهداری و مراقبت کنیم و از هر کاری که به آن آسیب میرساند جداً بپرهیزیم زیرا باعث جلال و خشنودی خدا نیست. به همین خاطر است که در اول قرنتیان ۶:۱۹-۲۰ میخوانیم: «آیا نمیدانید که بدن شما معبد روحالقدس است که در شماست و آن را از خدا یافتهاید و دیگر از آنِ خود نیستید؟ به بهایی گران خریده شدهاید پس خدا را در بدن خود تجلیل کنید.»
پولس در رسالۀ خود به ایمانداران افسس از مراقبت و توجه مسیح به کلیسا که اعضای بدن اویند سخن میگوید و موضوع مراقبت شخصی از بدن را آنقدر بدیهی میگیرد که برای ثابت کردن این اصل مهم روحانی، از چنین نمونهای استفاده میکند: «زیرا هرگز کسی از بدن خود نفرت ندارد بلکه به آن خوراک میدهد و از آن نگهداری میکند، همچنانکه مسیح نیز از کلیسا مراقبت مینماید- زیرا اعضای بدن اوییم» (افسسیان ۵:۲۹ و ۳۰).
راه حل
مشکل مهمی که در زمینه کمک و حتی دادنِ مشاوره به کسانی که به بیماری آنورکسی دچارند وجود دارد این است که اغلب آنها مشکلی در لاغر بودن مفرط خود نمیبینند و اذعان نمیکنند که احتیاج به مداوا و شفا دارند. همین موضوع کمک و درمان را بسیار دشوار میکند. در خصوص راهحل برای درمان این معضل میتوان به سه نکته اشاره کرد:
- حمایت و پشتیبانیِ اطرافیان: اگرچه جوانانی که مبتلا به بیماری آنورکسی هستند گوشهگیر و افسرده بهنظر میرسند، اما در حقیقت بزرگترین نیاز عاطفی آنان پشتیبانی و محبت بیقید و شرط اطرافیانشان است. آنان باید از ته دل متقاعد شوند که دوستان و اعضای خانوادهشان آنان را همانطور که هستند دوست دارند و میپذیرند. همدردی و دلسوزی اثری بسیار مثبتتر و عمیقتر از سرزنش و قضاوت کردن دارد.
- جنگ روحانی: با جدیتر شدن علائم این بیماری نمیتوان نیاز به مشاوره و درمان پزشکی را دستکم و یا نادیده گرفت. بااینحال خانوادههای مسیحی باید به همان اندازه نسبت به نیازهای روحانی و کشمکشهایی که در خلال این ناهنجاری مهلک تغذیه بر فرزندانشان تأثیر میگذارد نیز توجه نشان دهند.
شبان وفاداری را میشناسم که دخترش چندین سال درگیر بیماری آنورکسی بود. ایمان، تعادل روحانی و حکمت الهی این کشیش و همسرش زبانزد همۀ کسانی است که با ایشان آشنا هستند. همسر ایشان مبارزۀ خود با این معضل را چنین تعریف میکند: پس از گذشت چند ماه از بیماری دخترمان متوجه شدیم که این موضوع تنها یک اختلال فیزیکی نیست. نیروهای شرارت در جایهای آسمانی بهدنبال جان دختر عزیز ما بودند. مگر نه اینکه عیسی مسیح آشکارا گفت که: دزد نمیآید جز برای دزدیدن و کشتن و نابود کردن... (یوحنا ۱۰:۱۰). شریر یک هدف ساده داشت: از بین بردن دختر ما! وقتی این را متوجه شدیم این آیه را بسیار جدی گرفتیم که: ما را کُشتی گرفتن با جسم و خون نیست، بلکه ما علیه ریاستها، علیه خداوندگاران این دنیای تاریک، و علیه فوجهای ارواح شریر در جایهای آسمانی میجنگیم (افسسیان ۶:۱۲). بنابراین شروع به دعا کردیم. به دعا کردن ادامه دادیم، در دعا اصرار ورزیدیم و باز هم دعا کردیم. دعا آخرین راه مبارزه نیست. در این مشکل جدی ما یقین پیدا کردیم که در کنار محبت، دلسوزی و پشتیبانی، دعا تنها راه مبارزه است!
"مریم" دختر یکی از دوستانم در نوجوانی به مسیح ایمان آورده بود و از همان ابتدا مایل بود که زندگی خداپسندانهای داشته باشد، اما در سن ۱۸ سالگی خود را اسیر بیماری آنورکسی میبیند - مشکلی که دو سال با آن دست و پنجه نرم کرده و هیچگاه نخواسته بود باور کند موضوع جدی است. مریم هیچگونه ارتباطی بین بیماری آنورکسی و زندگی روحانی خود نمیدید. او چالش روحانی خود را در مرحلۀ نهایی این بیماری که خوشبختانه به رهایی او از چنگال شوم این بیماری انجامید، چنین شرح میدهد: «جای هیچگونه شک باقی نیست که عدم اعتماد به نفس و سعی و کوشش برای پذیرفته شدن و فشار جامعه مرا بهسوی آنورکسی سوق داد. در ابتدا فکر میکردم که با کنترل کردن وزنم لااقل میتوانم قسمتی از دنیای مغشوش نوجوانی خودم را به تسلط خود درآورم. اما پس از دو سال در حالیکه به مرگ نزدیک بودم تازه متوجه شدم که چگونه این بیماری مرا به تسلط و اسارت خود درآورده است. در تمام مدتی که من با این مشکل درگیر بودم میدانستم که خدا از اینکه من اینگونه بدن خودم را به نابودی میکشانم راضی نیست. اما سعی میکردم به طریقهای دیگر او را خشنود کنم. کتابمقدس میخواندم، به کلیسا هم میرفتم و همه مرا فردی مهربان و با گذشت میدانستند. اما پس از دو سال روی تخت بیمارستان در حالی که وزنم از ۵۴ کیلو به ۴۱ کیلو رسیده بود به خود آمدم و متوجه شدم که هر چند ادعا میکنم کنترل همۀ زندگیام را به عیسی مسیح دادهام، اما در ته دلم از اینکه کنترل بدن خود را نیز به او بدهم واهمه دارم. احساس میکردم که بدن من برای خدا اهمیت چندانی ندارد و اگر خودم کنترل وزن خودم را با دقت و وسواس شدید بهدست نگیرم همۀ زندگیام متلاشی میشود و آنقدر چاق خواهم شد که دیگر کسی برایم ارزش و اهمیت قائل نخواهد بود و مرا دوست نخواهد داشت.
وقتی با این حقیقت تلخ روبرو شدم که با وجود همۀ کارهای بهظاهر روحانیام هنوز زندگی خودم را بهطور کامل به مسیح نسپردهام، بهخود آمدم و از خودمحوریام و از عدم اعتمادم به خدا توبه کردم. انگار برای اولین بار متوجه شدم که محبت واقعی از رابطۀ من با خدا سرچشمه میگیرد نه از میزان لاغری من! »
- نیاز خانوادههای این مبتلایان: و در پایان، در مسیر جستن راه حل و شفا از اسارت آنورکسی، نباید خانوادۀ فرد مبتلا را فراموش کرد. خانوادۀ افرادی که در چنگال آنورکسی گرفتارند بهخوبی به این حقیقت غمانگیز واقفند که سایۀ شوم این بیماری بر سر همۀ افراد فامیل گسترده است و آنها نیز به نحوی قربانیان این بلا هستند. پس آنان نیز در مسیرِ رویارویی و مبارزه با این بیماری به حمایت، کمک و مشاوره محتاجند. بنابراین خانوادههای مسیحی نیز باید بجای مخفی کردن این مشکل، آن را با خواهران و برادران مورد اعتمادِ خود مطرح کنند و از آنها پشتیبانی روحانی بجویند، و بخواهند که بهطور جدی برایشان دعا شود.