هدیهای ماندگار
Estimate time of reading:
۱ دقیقه
خانه مسموم از بوی زهد و تعصب
درها بسته، پنجرها پوشیده از تار و پود خشم
همیشه دست دخترک کوتاه از گفتن یک آه
مدرسه مسموم از بوی خشم و تعصب
اخراج هر صدایی غیر از صدای مصنوع
میتوان بیرون شد از درها، با دستی بدست دوست
و دستی با کتاب دوست
هدیهای ماندگار در روزهای بیاعتبار
آن روزهای مسموم در رنجهای از پیش یادگار
که زخم عمیقش التیام نمییافت از خار روزگار
کوتاه نیست دست شفا با نشان دوست
حتی اگر انکار آشنایان چاه سیاهی بگسترد اینجا
پنهان چگونه ماند پرواز پر خروش جسم در سرای روح
روح حقیقی و ناب، بیتاب در گرفتن داد از بیداد
رویا نوروزی