چرا به خدا ایمان بیاورم؟
۱۰ دقیقه
ممکن است برخی از ما این سؤال را بپرسند که چرا در قرن بیست و یکم، ایمانداران هنوز اصرار دارند که ایمان باید نقش مهمی در زندگی ما داشته باشد. آنها میگویند: «چرا ایمان بیاورم؟ چرا به خدا احتیاج دارم؟ من همانطور که هستم، خوب هستم». به همین دلیل اعتقاد دارند که مذهب فقط برای انسانهای ضعیف است و آنانی که به عصایی احتیاج دارند تا بر آن تکیه کنند. بعضی ایراد میگیرند که مذهب وعده میدهد که فقرا در دنیای آینده خوشبخت خواهند شد و نه در این جهان؛ یعنی مذهب مانند داروی مسکنی است که فقرا و مظلومین را در بدبختی نگاه میدارد. حداقل دو دلیل برای این طرز فکر وجود دارد: اولاً، بسیاری از مذهب و مخصوصاً از تشریفات، مراسم و آیینهای ظاهری که همیشه همراه مذهب است، سرخورده شدهاند. ثانیاً، رشد مادیات که به خودپرستی و اتکا بهنفس منتهی میشود بر عدۀ زیادی تأثیر گذاشته است. در حقیقت خطر مادیات همین است که مردم فکر میکنند که میتوانند روی پاهای خود بایستند و به خدا احتیاج ندارند.
البته باید تذکر دهم که این موضوع مسأله جدیدی نیست. در تاریخ بنیاسرائیل همین موضوع را مشاهده میکنیم. قوم خدا در آن چهل سالی که در بیابان بهسر میبردند کاملاً بر خدا متکی بودند، طوری که موسی میفرماید: «الان چهل سال است که یهوه خدایت با تو بوده است و به هیچ چیز محتاج نشدهای» و خود خداوند میفرماید: «و شما را چهل سال در بیابان رهبری نمودم که لباس شما مندرس نگردید و کفشها در پای شما پاره نشد» (تثنیه ۷:۲ و ۵:۲۹). اما خدا میدانست که الان وضعیت قوم در حال تغییر است و در سرزمین موعود همه چیز به فراوانی وجود خواهد داشت. بنابراین خدا از طریق موسی اخطار میدهد: «پس با حذر باش مبادا یهوه خدای خود را فراموش کنی ... مبادا خورده، سیر شوی و خانههای نیکو بنا کرده، در آن ساکن شوی. و رمه و گلۀ تو زیاد شود، و نقره و طلا برای تو افزون شود، و مایملک تو افزوده گردد و دل تو مغرور شده، یهوه خدای خود را که تو را از زمین مصر از خانۀ بندگی بیرون آورد، فراموش کنی» (تثنیه ۸:۱۱-۱۴). ولی کلام خدا نشان میدهد که متأسفانه چطور بعدها بنیاسرائیل خدا را ترک کردند. باز به سؤال بالا برمیگردیم: پس چرا امروز ایمان بیاوریم؟ آیا واقعاً لازم است؟ برای پاسخ به این سؤالات میتوان حداقل سه دلیل آورد:
۱- ما بدون خدا نمیتوانیم مفهوم زندگی را پیدا کنیم
همۀ ما اشخاصی را میشناسیم که ظاهراً همه چیز دارند اما باز هم ناراضی بهنظر میرسند. افرادی که به بالاترین مقام میرسند ولی بعداً کاملاً مأیوس و ناامید میگردند. امروزه این افراد آنقدر زیاد شدهاند که دیگر تعجب ما را نیز برنمیانگیزند. سالها پیش برندۀ ملکۀ شایستۀ جهان دختری اهل هندوستان بود. قبل از اینکه این شخص به این مقام برسد یک پرستار عادی در یکی از دهات هندوستان بود. اما بعد از چند ماه در یک مصاحبه این خانم گفت: «زندگی بهعنوان ملکۀ شایستۀ جهان، یک زندگی توخالی است، دلم برای زندگی گذشتهام خیلی تنگ شده!» چرا؟ این تجربیات نشان میدهد که احتیاجات ما فقط مادی نیستند و ما صرفاً مخلوقات مادی نیستیم. مسیح فرمود: «نوشته شده است که "انسان تنها به نان زنده نیست..."» (متی ۴:۴). ما انسانها احتیاجات دیگری داریم که مهمترین آنها نیازهای روحانی است. مسأله این است که اکثر مردم این موضوع را درک نمیکنند. البته میدانم که احتیاجات دیگری نیز دارند اما در قلب هر انسانی نوعی خلأ، کمبود، ناامنی و عدم آرامش معنوی وجود دارد. یکی از نویسندگان بزرگ ایران نوشت: «در زندگی زخمهایی وجود دارد که مثل خوره انسان را میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی ابراز کرد... زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدر است. ولی افسوس که تأثیر اینگونه داروها موقتی است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.»
در مورد این نیازها عقیدۀ اکثریت این است که میتوانند بهوسیلۀ خوشگذرانی، پول، مقام، شهرت و مادیات آنها را برآورده سازند اما مال و ثروت دنیا هرگز نمیتواند آرزوهای قلبی انسان را برآورده سازد. روح انسان هرگز با چیزهای مادی ارضا نمیشود. پس یک زندگی که تماماً در گردآوری مال و کسب شهرت و خوشگذرانی سپری شود نمیتواند یک زندگی سعادتبخش و پایدار باشد. چرا که نیاز اصلی ما روحانی است. زیرا خدا ما را بهگونهای آفرید که به او احتیاج داریم. اما از زمان سقوط آدم آن روحی که خدا در ما قرار داده بود مرده است و در نتیجه ما فاقد حیات روحانی هستیم. خدا میفرماید: «قوم من دو کار بد کردهاند. مرا که چشمۀ آب حیاتم ترک نموده و برای خود حوضها کندهاند، یعنی حوضهای شکسته که آب را نگاه ندارد» (ارمیا ۲:۱۳). بنابراین ما نمیتوانیم این حیات را بهوجود بیاوریم. ولی خدا را شکر که کلام خدا تعلیم میدهد که توسط عیسی مسیح به خدای پدر، یعنی چشمۀ آب حیات، دسترسی پیدا میکنیم. مسیح میفرماید: «من راه و راستی و حیات هستم، هیچ کس جز بهواسطۀ من نزد پدر نمیآید» (یوحنا ۱۴:۶). همچنین میفرماید: «دزد نمیآید جز برای دزدیدن و کشتن و نابود کردن، من آمدهام تا ایشان حیات داشته باشند و از آن به فراوانی بهرهمند شوند» (یوحنا ۱۰:۱۰). فقط مسیح فکر و دل انسان را راضی میسازد. او به کسانی که دارای شک، نگرانی، ترس و سایر مشکلات هستند صلح، آرامش و شادی عطا میکند و احتیاجات روحانی ما را برآورده میسازد. پاسکال فیلسوف و فیزیکدان بزرگ این حقیقت را بهخوبی درک کرد و گفت: «در قلب هر انسانی یک خلأ به اندازه خدا وجود دارد که به هیچ وسیله پر نمیشود مگر بهوسیلۀ خدای خالق که در عیسی مسیح متجلی میگردد». و بهقول اسقف حسن دهقانی تفتی «آدمی برای خدا آفریده شده است و تا در او قرار نگیرد وجودش قرار نخواهد گرفت» (بهای محبت - صفحه ۱۴).
۲- ما بدون خدا نمیتوانیم امیدی برای آینده داشته باشیم
مطابق تعلیم کلام خدا ابدیت واقعاً وجود دارد و زندگی فقط برای این عصر نیست. بهشت، جهنم و روز بازپسین وجود دارند و یک روز همه باید در حضور خدا بایستند و حسابشان را پس بدهند. چقدر مهم است که همۀ ما و مخصوصاً آنهایی که از این واقعیت غفلت میکنند و فکر میکنند که بعد از مرگ هیچ خبری نیست این حقیقت را در نظر داشته باشیم! بسیاری از شریران، ستمگران و آنهایی که وقتشان را در خوشگذرانی و عیاشی میگذرانند فکر میکنند که آزاد هستند، هیچ کس جلوی آنها را نمیگیرد و مجازات نخواهند شد.
جالب است که مسائل امروز مسائل دیروز بودند و همین موضوع که شریران مجازات نمیشوند و ظاهراً عدالت وجود ندارد برای یک ایماندار در زمان داود مسألهساز بود. در مزمور ۷۳ آساف توضیح میدهد که بهخاطر این موضوع نزدیک بود لغزش بخورد: «زیرا بر کامیابی بدکاران و شروران حسد بردم. دیدم که در زندگی آنها درد و رنجی وجود ندارد، بدنی قوی و سالم دارند، مانند سایرین بهزحمت نمیافتند و هیچ گرفتاری ندارند» (۳-۵). پس آساف برای حل این مسأله چه میکند؟ «هر چه فکر کردم نتوانستم بفهمم که چرا بدکاران در زندگی کامیاب هستند، تا اینکه به خانۀ خدا رفتم و در آنجا به عاقبت کار آنها پی بردم. ای خدا، تو بدکاران را بر پرتگاههای لغزنده گذاشتهای تا بیافتند و نابود شوند. آری، آنها ناگهان غافلگیر شده، از ترس قالب تهی خواهند کرد» (۱۶-۱۹). فقط بعد از مرگ و بعد از داوری نهایی اشخاص شریر با مداخلۀ مستقیم الهی از حضور خدا جدا میشوند. در اینجا تأکید بر این موضوع است که این حقیقت نه فقط در مورد شریران صدق میکند، بلکه شامل حال همۀ ما است. ولی متأسفانه اکثر مردان فقط در فکر این دنیا هستند و فکر نمیکنند که ممکن است زندگیشان در این جهان بهطور غیرمترقبه پایان یابد. ما اینجا تصمیم میگیریم که بعد از مرگ به کجا میرویم. مسیح در انجیل لوقا فصل شانزده راجع به یک بیایمان صحبت میکند که مُرد و «چشم در جهان مردگان گشود، خود را در عذاب یافت» (آیه ۲۳). در این حالت، این مرده به فکر برادرانش میافتد و از ابراهیم تمنا میکند که شخصی را به خانهاش بفرستد تا برادرانش را هشدار دهد «مبادا آنان نیز به این مکان عذاب درافتند. ابراهیم پاسخ داد: "آنها موسی و انبیا را دارند، پس به سخنان ایشان گوش فرا دهند." گفت: "نه، ای پدر ما ابراهیم، بلکه اگر کسی از مردگان نزد آنها برود، توبه خواهند کرد." ابراهیم به او گفت: "اگر به موسی و انبیا گوش نسپارند، حتی اگر کسی از مردگان زنده شود، مجاب نخواهند شد"» (۲۹-۳۱).
پس در اینجاست که ما خودمان را برای ابدیت آماده میسازیم. مسیح در انجیل لوقا فصل دوازدهم یک مثل دیگر میآورد راجع به یک شخص ثروتمند که از این واقعیت غفلت کرد. او فقط در فکر جمع کردن محصولش بود و در آخر میگوید: «ای جان من، برای سالیان دراز اموال فراوان اندوختهای. حال آسوده بزی، بخور و بنوش و خوش باش. اما خدا به او گفت: "ای نادان! همین امشب جانت را از تو خواهند ستاند. پس آنچه اندوختهای از آن که خواهد شد؟"» (آیات ۱۹ و ۲۰). بهقول مسیح «انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببرد اما جان خویش را ببازد یا آن را تلف کند» (لوقا ۹:۲۵). البته ممکن است کسی ایراد بگیرد که پس بهخاطر ترس از مرگ ایمان میآوریم؟! ولی میشود گفت که همین دلیل بیجا هم نیست! کلام خدا میفرماید که مسیح انسان گردید «تا با مرگ خود ... آنان را که همۀ عمر در بندگی ترس از مرگ بسر بردهاند آزاد سازد» (عبرانیان ۲:۱۴ و ۱۵). پس ما حق داریم که از مرگ بترسیم. ولی خدا را شکر، یکی از مهمترین برکات مسیحیت اطمینان از یافتن حیات جاودان است. مسیح میفرماید: «هر که کلام مرا به گوش گیرد و به فرستندۀ من ایمان آورد، حیات جاودان دارد و به داوری نمیآید بلکه از مرگ به حیات منتقل شده است» (یوحنا ۲۴:۵). به همین جهت مسیحیان حاضرند بهخاطر ایمانشان زحمت بکشند و حتی شهید شوند.
حتی پولس میفرماید: «اگر تنها در این زندگی به مسیح امیدواریم، حال ما از همۀ دیگر آدمیان رقتانگیزتر است» (اول قرنتیان ۱۹:۱۵). ولی دقیقاً در آیۀ بعد مینویسد: «اما مسیح براستی از مردگان برخاسته و نوبر خفتگان شده است». باز هم پولس میفرماید: «در نظر من رنجهای زمان حاضر در قیاس با جلالی که در ما آشکار خواهد شد هیچ است» (رومیان ۱۸:۸). و بهقول پطرس، «سپاس بر خدا ... برای امید زنده و میراث فسادناپذیر و بیآلایش و ناپژمردنی که برای شما در آسمان نگاه داشته شده است» (اول پطرس ۱:۳ و ۴).
۳- ما در هیچ جای دیگر نمیتوانیم حقیقت را پیدا کنیم
پس خدا نیازهای روحانی ما را چه نیازی که به این زندگی مربوط است و چه نیازی که به آینده مربوط است برآورده میسازد. اما آیا فقط بهخاطر نیازها ایمان میآوریم؟ خیر! موضوع این است که حقیقت کجاست؟ حال در این مورد چقدر مهم است که افکار و عقاید ما تحت تأثیر کلام خدا قرار گیرد و همین کلام تأیید میکند که حقیقت در یک شخص پیدا میشود، یعنی عیسی مسیح. مسیح میفرماید: «من راستی هستم» (انجیل یوحنا ۱۴:۶). پس ما باید حقیقت را بپذیریم. باز هم مسیح میفرماید: «و حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد ساخت» (انجیل یوحنا ۸:۳۲). «من ... از این رو به جهان آمدهام تا بر حقیقت شهادت دهم. پس هر کس که به حقیقت تعلق دارد به ندای من گوش فرا میدهد» (انجیل یوحنا ۱۸:۳۷). و حتی مسیح هم اخطاری به ما میدهد، «برای کسی که مرا رد کند و سخنانم را نپذیرد داوری دیگر هست، همان سخنانی که گفتم در روز بازپسین او را محکوم خواهد کرد» (انجیل یوحنا ۱۲:۴۸). به همین دلیل خدا «میخواهد همگان نجات یابند و به معرفت حقیقت نائل گردند» (اول تیموتائوس ۲:۴). و «نمیخواهد کسی هلاک شود بلکه همگان به توبه گرایند» (دوم پطرس ۳:۹). پس بهقول پولس در آتن، «خدا ... اکنون به همۀ مردمان در هر جا حکم میکند که توبه کنند. زیرا روزی را مقرر کرده که در آن بهواسطۀ مردی که تعیین کرده است، جهان را عادلانه داوری خواهد کرد و با برخیزانیدنش از مردگان همه را از این امر مطمئن ساخته است» (اعمال رسولان ۱۷:۳۰ و ۳۱). تنها راه نجات و آزادی از مجازات گناه فقط از طریق توبه و ایمان به عیسی مسیح میباشد و چون ما میدانیم سرنوشت آنانی که از ایمان به مسیح امتناع میکنند چیست، باید بدون اتلاف وقت در جستجوی خدا باشیم و عشق به حقیقت را بپذیریم تا نجات بیابیم.