کار مسیح برای انسان
۵ دقیقه
از حیوانیت تا انسانیت!
در پی بحث در مورد توبه و ایمان، یعنی قدمهایی كه انسان باید برای نجات بردارد، در شماره گذشته در بارۀ كاری كه خدا برای نجات انسان انجام داد، شروع به بحث كردیم. اما برای درک عمق كاری كه خدا برای ما انجام داده، باید ابتدا وخامت وضع انسان را درك نماییم. گفتیم كه انسان آگاهانه مسیر زندگی خود را تغییر داد؛ او حاكمیت خدا را رد كرد تا خود حاكم بر سرنوشت خویش باشد؛ او تابعیت كشور الهی را ترك كرده، و به جبهه شیطان پیوسته است. طبیعت درونی او دچار فقر شده؛ او بدهكار است و توان بازپرداخت بدهیهای خود را ندارد. باید كه وضعیت و موقعیت او تغییر یابد. باید موجباتی فراهم شود تا تغییری در وضعیت او بهوجود آید. او باید ثروتمند شود. وقتی شد، میتواند بدهیهای گذشته را بپردازد و نیز دیگر بدهكار نشود. انسان نیز برای آنكه توبه كند و مورد بخشایش خدا قرار گیرد، باید ابتدا از وضعیت وخیم روحانی خود بیرون بیاید؛ باید خدا وسایل این تغییر را فراهم آورد. و حالا ادامه بحث.
در دام خوی حیوانی
قصد خدا از آفرینش انسان این بود كه موجودی مادی بیافریند كه درضمن از لحاظ خصوصیات اخلاقی، معنوی و عقلانی شبیه او باشد. انسان میبایست در این مسیر گام برمیداشت. او میبایست به كمالات انسانی و به انسانیت كامل میرسید. اما او مسیر خود را تغییر داد. او بهجای انسانیت، حیوانیت را انتخاب كرد. او حیوانگونه زیستن را برگزید!
اما حیوانگونه زیستن یعنی چه؟ بارزترین خصوصیت حیوانات، زندگی برای خویشتن است. یك حیوان زندگی میكند تا وجود خود را حفظ كند. جدا از غریزۀ نگهداری از فرزند، آن هم فقط تا مدتی، یك حیوان "همه چیز را برای خود میخواهد". هرگز دیده نشده كه حیوانی غذای خود را با حیوان گرسنهای قسمت كند. حس توجه به نیاز و راحتی دیگران در حیوانات وجود ندارد. كسی هم چنین انتظاری از آنها ندارد. بهعبارت سادهتر، حیوانیت یعنی "خود-محوری". بهلحاظ همین خصوصیت است كه حیوانات میجنگند و یكدیگر را میدرند. تازه خیلی از حیوانات با همنوع خود نمیجنگند!
اگر خصوصیت حیوانی چنین باشد، انسان هم از حیوانیت چندان بهدور نیست! در واقع، شاید بتوان گفت كه انسان حیوانی است كه معتقد به انسانیت است! گاهی هم مظاهر انسانیت، بهصورت محدود یا مقطعی، از او دیده میشود! انسان حیوانی شده كه در گوشهای مبهم از وجود خود، سایهوار قانون دیگری را حس میكند، قانون انسانیت، قانون شباهت به خدا!
از میان رفتن شباهت خدا
بهعبارت دیگر، انسان صورت و شباهت خدا را در وجود خود مخدوش و مكدر ساخته است. او از شباهت به خدا بهسوی حیوانیت حركت كرده است. او برای خود، برای تأمین منافع خود، و برای رفاه و خوشی خود زندگی میكند؛ او خود-محور شده!
نسل بشر به انحطاط كشیده شده است! خدا در ماجرای نوح میفرماید: «خیال دل انسان از طفولیت بد است!» (پیدایش ۸:۲۱). در میان الهیدانان و متفكرین مسیحی در این خصوص كه گناه اولیه، یعنی گناه آدم و حوا، تا چه حد بر نسلهای بعدی اثر گذاشته و این اثر با چه مكانیزمی به نسلهای بعدی منتقل شده، اختلاف نظر هست. بر اساس كلیت كتابمقدس، با قاطعیت نمیتوان گفت كه چه مقدار از وخامت وضع بشر بهگردن آدم و حواست. خداوند ما مسیح نیز در این مورد چیزی نفرمود. اما از فرمایشهای خداوند ما عیسی و كل كتابمقدس، یك نكته را با قطع و یقین میتوان گفت كه انسانی كه از نسل آدم و حواست، دیگر در مسیر شباهت خدا قرار ندارد، بلكه در مسیر "حیوانیت" (با تعریفی كه بهدست دادیم). آنچه قطعیت دارد اینست كه هر انسانی با میل خود و آگاهانه، حقیقت را رد میكند و بطالت را دنبال میكند. واقعاً كه "خیال دل انسان از طفولیت بد است."
مسیح، آن انسان كامل
در این شرایط خدا چگونه میتواند انسان را بپذیرد؟ او انسان میخواست و حالا درندهخویی را در قالب انسان مییابد! آدم بهعنوان مظهر و نمایندۀ تمام نسل بشریت از مسیری كه خدا مقرر كرده بود، خارج شده است. درست در اینجاست كه مسیح، یگانه فرزند خدا، وارد عمل میشود. او الوهیت خود را ترك گفت و انسان شد، اما انسانی نه از نسل آدم و حوا! نكتۀ مهم درست در همینجاست. شاید بتوان گفت كه در مسیح، خدا برای بار دوم دست به آفرینش انسان زد، انسان از نسلی دیگر. مسیح بهجای همه انسانها و بهنمایندگی از طرف ایشان، انسان شد، اما آن انسانی كه خدا در نظر داشت؛ او بهجای همه و از طرف همه، راه انسانیت كامل را پیمود. اینست معنی كفاره مسیح! اینست كاری كه مسیح برای نجات بشر انجام داد.
وارونه كردن معیار بشری
بشر خوی حیوانی را در پیش گرفته؛ او همه چیز را برای خودش میخواهد؛ او فقط برای ارضای خواستههای خود زندگی میكند. در معیار بشری، قدرت نشانۀ بزرگی است و فضیلت؛ كسی بزرگ است كه قدرتمند باشد، یا سعی كند قدرتمند باشد، یا لااقل وانمود كند كه قدرتمند میباشد. مسیح این معیار را دقیقاً وارونه كرد؛ او معیار بشری را برهم ریخت. او برخلاف خوی حیوانی بشر، برای خدا زیست و برای مردم، نه برای خودش. او فروتنی و گذشت و بخشش را نشانۀ بزرگی و فضیلت دانست، نه قدرت را؛ و به همین شكل نیز زیست و عمل كرد. او خوار شد، تا به نهایت، تا به "صلیب"، تا به "صلیبی" كه در آن روزگار ننگآورترین وسیلۀ اعدام بود! او در انظار مردمان، كاملاً برهنه بر صلیب رفت و خود را خوار و رسوا كرد! و خدا با زنده كردن او در روز سوم بعد از مرگش، مهر تأئید زد بر آنچه كه او كرد. مسیح انسانیت را احیا كرد. مسیح كفاره شد. او تاوان خوی حیوانی بشر را پرداخت. او بهجای همه انسان شد!
نسلی جدید
و اكنون، تمثیلوار، مسیح نفر اول از یك نسل جدید گشته است؛ او سرِ نسل جدیدی شده است. اكنون هر انسانی كه مایل باشد، میتواند "تغییر نسل" بدهد؛ میتواند از نسل آدم و حوا خارج شده، به نسل مسیح پیوند بیابد. در اینصورت، او شریك "انسانیت"، شریك مجدد "شباهت خدا و صورت خدا" خواهد شد. انسان در این نسل جدید، طبیعتی نو مییابد؛ طبیعت "فقیر و بدهكار" كنار میرود و طبیعتی احیاشده تجلی میكند، طبیعتی كه میتواند بهسوی خدا بازگردد، توبه كند، ایمان بیاورد، و به مقام فرزندی خدا پذیرفته شود. اینست كاری كه خدا براینجات انسان انجام داده است.