گفتگویی در مورد ناامیدی
۳ دقیقه
با حسام مرتضوی در مورد ناامیدی گفتگویی داشتیم که در این قسمت از نظرتان خواهد گذشت.
۱) چگونه امکان دارد که شخصی درزندگیاش به پوچی برسد و زندگیاش را بیمعنی احساس کند؟
موارد زیادی در این مورد دخیل هستند. اتفاقات ناگوار در دوران کودکی و نوجوانی میتواند نظرات را نسبت به زندگی منفی کند. مثلاً موضوع مرگ یکی از بستگان و دوستان و مخصوصاً خودکشی تأثیر بسیار بدی در دیدگاه شخص نسبت به زندگی ایفا میکند. شخص در این موارد زندگی را یکنواخت و تکرار مکررات میبیند. او انسان را موجودی میبیند که داستانی تکراری دارد: تولد، تحصیل، ازدواج، پیری و سرانجام مرگ. فانی بودن انسان و عدم غلبه بر مرگ نکته مهمی است که نظر انسان را نسبت به زندگی منفی میکند. شخص در اینگونه موارد بیشتر در معرض تأثیر افرادی که اینگونه هستند قرار میگیرد و همچنین مجذوب ادبیات و کتابهایی میشود که پیامشان منفی بودن و بیمعنا بودن زندگی است. باید به این نکته نیز اشاره نمود که دیدن بیعدالتیها در زندگی، موفقیت افراد شرور و ثروتمند و دیدن افرادی که حتی نانی برای خوردن ندارند و از سرپناهی برای زندگی ساده محروماند به نگرش منفی نسبت به زندگی دامن میزند و شخص حیات را مقصر میداند و اساس هستی را بیاساس میبیند. این افراد قابلیت زیادی برای خودکشی دارند، زیرا چیزی آنان را نسبت به زندگی خوشبین نمیسازد.
۲) با چنین اشخاصی چگونه باید برخورد کرد؟
بهترین راه، نزدیک شدن به دنیای چنین اشخاصی است. باید خود را بجای آنان قرار داد و به آنان گفت که اتفاق چندان عجیبی هم به سراغشان نیامده است زیرا پوچی یکی از بحرانهای جهان معاصر است. باید با اینگونه افراد دوستی برقرار کرد و از دنیای درونی آنان باخبر شد. باید بگذاریم که خودش را کاملاً به ما معرفی کند و ما مانند شخصی محرم راز از اسرار زندگی او باخبر شویم. هر یک از ما دارای زمینه خانوادگی و گذشته متفاوتی هستیم. اگر ما به زندگی مثبت نگاه میکنیم و آن را با ارزش میدانیم بخاطر گذشته متفاوت ماست. باید تلاش کنیم که خصوصیات خوب زندگی را به اینگونه اشخاص معرفی کنیم. باید تلاش کنیم که زندگی را برایشان بامعنا سازیم. دادن شهادتهای مثبت از زندگی انسانهایی که در ناامیدی و پوچی، امید را تجربه کردهاند بسیار مفید است. باید دست از سرزنش و ملامت آنان برداریم و با مثالهای زنده و واقعی بگوییم که زندگی جنبههای متفاوتی دارد و نمیتوان یک بُعدی خلقت خدا را کاملاً بیارزش دانست. در زندگی برای همۀ ما هدفی است که باید بدان دست یابیم. کمک ما به این اشخاص باید یافتن چیزی باشد که زندگی را با داشتن آن برایش بامعنا میکند. در نهایت باید خدا را به آنان معرفی نمود و منبع امید را که خداست به آنان نشان داد.
۳) خدا چه نقشی میتواند در این میان ایفا کند؟
در نگاه اینگونه اشخاص، خدا به عنوان خالق همیشه در مظان انهام قرار میگیرد. ولی وقتی شخص با خداوند زنده و بامحبت بنام عیسیمسیح آشنا میشود محکومیت چنین خدایی از بین میرود. خداوند زنده در نظر هر یک از ما همان منبع امیدی است که باید اینگونه اشخاص را به نزدش برد. کلام خدا به ما نشان میدهد که منبع امید در قدرتهای این جهان نیست، بلکه در خداست که امید زنده در او یافت میشود. چون خدا خودش این جهان را خلق نموده و منبع حیات و زندگانی است بهتر از هر کس میتواند مخلوق خود را نسبت به زندگی خوشبین و امیدوار سازد. شخص در ملاقات با مسیح که جانش را برای انسان و جهان فدا نموده است، این امید را احساس میکند. مسیح با ورودش به قلب و وجود انسان تمامی ضایعات پوچی و ناامیدی زندگی را از بین میبرد. افراد زیادی با آشنایی با مسیح دریافتهاند که زندگی ارزش زیستن دارد. پطرس از شاگردان مسیح به او گفت از نزد تو کجا برویم کلمات حیاتجاودانی نزد توست. عیسیمسیح دشمن ناامیدی است. در او زندگی باارزش است. بدون مسیح زندگی پوچ و یکنواخت و منفی خواهد شد. کتاب جامعه در عهدعتیق به ما میگوید که بدون خدا و بدون ارتباط زنده با او انسان به بطالت خواهد رسید. پیام کتاب جامعه پیام دنیای امروز است. کلام خدا ما را برای چنین روزهایی آماده کرده است که با معرفی مسیح امیدی را به دیگران معرفی کنیم که ناپژمرده و جاودانی است. حقیقتاً در او تمامی جهان امید خواهند داشت.