گفتگویی در مورد بحرانهای طلاق و وابستگی
۳ دقیقه
با خانم ریما میناسیان در مورد بحرانهای طلاق و وابستگی گفتگویی داشتیم که در این قسمت از نظرتان خواهد گذشت.
۱) به عقیدۀ شما چه عواملی افراد را به سمت چنین بحرانهایی سوق میدهد؟
متأسفانه اکثر بحرانها و فشارهایی که افراد با آنها مواجه میشوند ریشه در زمان بچگی دارد و عوامل متعددی را میتوان برشمرد ولی در رابطه با خواهر میترا به دو مورد میتوانم اشاره کنم: ۱- طلاق پدر و مادر، ۲- موضوع وابستگی
طلاق به هر دلیل پیامدهایی دارد هم برای زن و شوهر و هم فرزندان بخصوص اگر فرزندان در سنین پائین باشند. فرزند تک والد، ناخواسته درگیر تضادهایی میشود که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار آمدن با آن را. این جدایی در اغلب موارد اثرات روحی درازمدتی بر فرزندان میگذارد و آنها را در شرایطی ناگوار رها میکند. فرزندی که از سرپرستی مشترک پدر و مادر و مزایای خانوادگی محروم میشود، با کمبودهای عاطفی و مراقبتی مواجه میشود که گاهی به مرحله شدید و بیمارگونه میرسد.
کودکان از نظر خصوصیات جسمانی، ماهیت و شدت وابستگی و آسیبپذیریشان در برابر فشار عصبی متفاوتند. بعضی از کودکان راحتتر با مشکلات کنار میآیند و راه سازش با شرایط را کشف میکنند ولی متأسفانه کودکانی که حساس هستند دچار مشکلات گوناگون میشوند و در نتیجه بعضی مواقع احتیاج به کمک جدی پیدا میکنند.
بعضی از مشکلاتی که این بچهها با آن مواجه میشوند، احساس عدم خواسته شدن است، همینطور احساس تقصیر و مسئولیت که خودشان باعث این جدایی شدهاند و همچنین احساس ناامنی، افسردگی، ترس از آیندهای نامعلوم و امثال اینها. متأسفانه این مشکلات اگر حل نشوند، در سنین بزرگسالی هم مشکلساز میشوند.
نکتۀ دوم، موضوع وابستگی است. وابستگی، یکی از بخشهای مهم زندگی یک نوزاد را تشکیل میدهد. بر اساس نظریههای روانکاوی، رشد عاطفی کودک در پنج سال اول زندگی شکل میگیرد.
این وابستگی در سه ماهه اول زندگی بسیار شدید است و در سالهای بعد به مرور از شدتش کم میشود. کودکانی که به اندازه کافی با والدین بخصوص مادر وقت صرف میکنند آنهایی هستند که از احساس وابستگی سالمی برخوردارند. اینها به دلیل احساس امنیتی که دارند، بهتر میتوانند جداییها را تحمل کنند.
نکته مهم در مورد وابستگی این است که این رفتار باید به مرور و به شکل طبیعی قطع شود. گسستگی بیموقع این وابستگی به دلایلی مثل طلاق و ترک پدر یا مادر، مشکلات عاطفی و رفتاری متفاوتی در کودک ایجاد میکند و گاهی این تأثیرات زیانآور سالیان دراز مشکلساز میشوند.
این گسیختگی میتواند مسبب رنج روحی، ترس، خشم، واکنشهای بیمارگونه، غصهخوری طولانی و عدم توانایی قبول واقعیت باشد. برای یک کودک خردسال درک این احساسات مشکل است و به همین دلیل کودک ممکن است خودش را برای این اتفاقات ملامت کند.
کودکی که در سنین پائین از مادر جدا شده، رنج و نگرانی از فقدان شخص عزیزی را تجربه میکند که اگر نتواند به شکل سالمی با این مسئله کنار بیاید، ممکن است دچار مشکلات روانی و روحی شدید بشود که در بعضی موارد در سنین بالاتر منتهی به بستری شدن در بیمارستان روانی میشود.
۲) چه راه حلهایی برای کمک به این افراد وجود دارد؟
باید توجه داشت که بطور کلی، همۀ بچهها در جریان رشد و تغییرات اجتماعی، شناختی و فیزیولوژیکی، و همینطور بزرگترها به دلیل تغییراتی که در زندگیشان پیش میآید، با فشارهای روانی یا استرس روبرو میشوند. گاه در واکنش نسبت به این فشارهای روانی گرفتار اختلالهای رفتاری نظیر دیدن کابوس و خوابهای وحشتناک، شب ادراری، بدخلقی و پرخاشگری، عدم کنترل بر خود، اضطراب شدید، افسردگی، دردهای جسمی مختلف، خودکشی، بیماریهای مربوط به خوردن و امثال اینها میگردند. این اختلالات نخستین نشانههای درگیری آن شخص با یک مسئلۀ عاطفی است و طبیعتاً والدین، دوستان و یا افرادی که به این اشخاص نزدیک هستند، باید مواظب باشند و این نشانهها را جدی بگیرند.
همینطور قبول کردن این افراد و محبت کردنشان، گوش دادن به آنها و راهنمایی دوستانه بدون اینکه آنها را محکوم کنیم از عواملی میتواند باشد که کمک بزرگی در بهبودی آنها خواهد کرد. بالاتر از همۀ اینها خدا هست که میتواند تغییر اساسی را در این اشخاص ایجاد کند و شفای کامل به آنها بدهد.