چشمانم بگشا!
۴ دقیقه
شرحی که یوحنا در باب بیستم انجیل خود از صبح قیام میدهد، بسیار جالب و منحصربهفرد است. جزئیاتی که او ارائه میدهد، در اناجیل دیگر به این وضوح ذکر نشده ست. در آیات ۱ تا ۱۸ این باب، میبینیم که مریم مجدلیه صبح زود به سر قبر میرود و میبیند که سنگ جلو در قبر کنار رفته است. به شتاب به شهر بازمیگردد و ماجرا را به پطرس و یوحنا اطلاع میدهد. این دو دوان دوان به سر قبر میآیند.
یوحنا اول میرسد. گویا مقبرۀ حجرهمانند کمی از سطح زمین پایینتر بود چون یوحنا مجبور میشود خم شود. او میبیند که کفن سرجایش هست اما جسد در آن نیست؛ اما وارد مقبره نمیشود. پطرس سر میرسد. او وارد مقبره میشود؛ میبیند که کفن خالی است و پارچۀ دور سر عیسی بهصورت منظم پیچیده شده و در کناری گذاشته شده است. بدن مسیح طوری از کفن خارج شده بوده که این دو شاگرد متقاعد شدند که عیسی بهطرز خارقالعادهای زنده شده؛ گویا آن کفن اندوده به مُرّ و عود، آن هم به مقدار زیاد، از میان خالی شده بود و هیچ آسیبی به آن نرسیده بود، طوری که ایشان مطمئن بودند که کسی نمیتوانسته جسد را آنگونه بیرون کشیده باشد. دستمال روی سر او نیز بهطور منظم پیچیده شده بود که این امر حاکی از آن بود که سرقت جسد در کار نبوده است. آن دو متقاعد میشوند که مسیح زنده شده است. با این یقین به محل سکونت خود بازمیگردند.
اما مریم گریان جلو مقبره میماند. او با تأثر خم میشود تا یک بار دیگر محل آرمیدن سَرور خود را ببیند. اما میبیند که دو نفر درست بالا و پایین کفن نشستهاند و از او میپرسند که چرا گریه میکند. در همین حال، مریم احساس میکند که کسی پشت سرش ایستاده است. برمیگردد و به او نگاه میکند. این شخص از او میپرسد: «ای زن، برای چه گریانی؟ که را میطلبی؟» مریم در جواب، جسد عیسی را از او میطلبد. در اینجا، مریم با صدا و لحنی آشنا مواجه میشود: "ای مریم!" فقط عیسی او را با این لحن مهربان صدا میزد. در اینجا چشمان مریم، قوۀ تشخیص روحانی او، چشم دل او باز میشود و عیسای قیام کرده را بازمیشناسد. از آن پس همه چیز برای او دگرگون میشود.
این ماجرا بسیار پرشکوه و زیباست. اما در ضمن، حاوی درسی حساس و ظریف است. خوب توجه کنید. پطرس و یوحنا با دیدن آن صحنه، به نوعی متقاعد شدند که مسیح زنده شده است؛ اما فوری گذاشتند و رفتند. کجا؟ آنها گرچه با عقل خود قیام را پذیرفتند، اما تغییری در زندگیشان ایجاد نشد! بعد، مریم را میبینیم. او گریان جلو مقبره ایستاده است. برای چه؟ منتظر چه بود؟ انتظار داشت چه اتفاقی بیفتد؟ نمیدانیم. اما میدانیم که شدت محبت و سرسپردگی او به عیسی، او را آنجا نگه داشته بود. اما بسیار حیرتانگیز است که او اصلاً از دیدن فرشتهها در آن لحظه و در آن شرایط متعجب نشد! گویا چشمان روحانی او کاملاً بسته بود و متوجه مسائل نمیشد. سپس عیسی را پشت سر خود میبیند؛ اما باز متوجه ماجرا نمیشود. صدای او را میشنود؛ اما نمیشناسد. هیچ یک از این صحنهها مریم را تغییر نداد. او همچنان مغموم و افسرده و ناامید جلو قبر ایستاده بود!
عزیزان، آیا بسیاری از اوقات زندگی روحانی ما این چنین نیست؟ آیا خیلی از اوقات غمزده و ناامید و نگران نیستیم؟ آیا دچار ترس نیستیم؟ آیا دستخوش بیتفاوتی روحانی نمیشویم؟ آیا به امور دنیوی دل نمیبندیم؟ ما عقلاً قیام عیسی را میپذیریم، اما قوت آن را احساس نمیکنیم و از آن بهره نمیگیریم. طوری زندگی میکنیم که گویا مسیح هنوز در قبر است!
اما برای مریم لحظۀ تغییر و دگرگونی فرا رسید. یک کلمه از جانب عیسی زندگی او را دگرگون کرد. او با مسیح زنده ملاقات کرد و همه چیز برای او عوض شد. دید او نسبت به زندگی و مسائل آن عوض شد. عصر همان روز، عیسای قیام کرده با سایر رسولان نیز ملاقات کرد. این ملاقات آنان را از شاگردانی ترسو به رسولانی شجاع تبدیل کرد. شاؤل طرسوسی نیز با یک چنین ملاقاتی تبدیل به پولس رسول گشت.
عزیزان، عیسی مسیح زنده شده! هللویاه! اما پذیرفتن این حقیقت کافی نیست. باید چشمانمان باز شود و عیسای قیام کرده را ملاقات کنیم. دعا کنید تا خداوند چشمانتان را بگشاید همانطور که چشمان مریم را گشود. آنگاه واقعیت را خواهیم دید. واقعیت داخل قبر نیست. قبر واقعیتی است متعلق به گذشته. واقعیت کنار ما ایستاده و ما را به نام میخواند. همان صدایی که گفت "ای مریم"، همین الآن من و تو را نیز به نام میخواند. آیا صدای او را میشنوید؟
قیام عیسی به معنی امید و اطمینان و قدرت و شادی است. شما میتوانید زندگی را با نگرشی جدید و روحیهای نو ادامه بدهید. نگاه شما به کجاست؟ آیا هنوز به داخل قبر چشم دوختهاید؟ آنجا جز غم و افسردگی و ناامیدی و شکست چیز دیگری وجود ندارد. به عیسی بنگرید که کنار شما ایستاده و شما را به نام صدا میکند. زندگی شما دگرگون خواهد شد.