همشکل این جهان مشوید
۵ دقیقه
«همشکل این جهان نشوید، بلکه بهوسیلۀ تجدید افکار، وجود شما تغییر شکل یابد تا بتوانید ارادۀ خدا را تشخیص بدهید و آنچه را که مفید و پسندیده و کامل است، بشناسید» (رومیان ۱۲:۲ از ترجمه مژده برای عصر جدید).
اصل مهمی که در این آیه ارائه شده، مسائلی را برای زندگی عملی یک مسیحی مطرح میسازد. خدا بارها در کلامش فرموده که «مقدس باشید زیرا من قدوسم.» اگر از مردم بپرسیم که مقدس بودن یعنی چه، قطعاً برای توضیح افکار خود دچار اشکال خواهند شد. اما وقتی پیمیبریم که مقدس بودن در زبان اصلی کتابمقدس، به معنی "جدا بودن یا متفاوت بودن" است، آنگاه کمکم شروع به درک میکنیم که آنچه خدا از ما میخواهد، این است که مانند و همشکل "جهان" نباشیم، چون او نیز همشکل جهان نیست.
کلمه یونانی برای جهان، Kosmos میباشد و به معنی "نظام کنونی جهان" است، نظامی که به دست "رئیس این جهان" یعنی شیطان بنیان گذاشته شده است. این نظام بسیار نیرومند است و اغلب، ظاهری مذهبی، علمی، با فرهنگ و آراسته به خود میگیرد، اما در باطن، آلوده به رقابت و جاهطلبیهای ملی و شخصی است.
آنچه که خدا از ما میخواهد، این است که خود را از نظام این جهان جدا سازیم و با آن متفاوت باشیم. ما باید در این نظام زندگی کنیم، اما مطابق اصول آن عمل و رفتار نکنیم. اما چگونه؟
در طول قرون و اعصار، کلیسا کوشیده این جدایی و تفاوت را با جامههای متفاوت کشیشان، با ایجاد صومعهها و دیرها، با ابداع مراسم زیبا و چشمگیر، با عرفان و حتی با تعصب بهعمل آورد. اما تمام این اقدامات چیزی جز طبقهای "نخبه" از روحانیون بوجود نیاورده و باعث شده که گروهی خود را برتر از دیگران بپندارند. همین امر باعث شده که پیام نجات خدا به توده مردم نرسد.
در اینصورت، ایمانداران چگونه باید جدا و متفاوت بودن خود را نشان دهند؟ مسیحیان باید خود را از چه جدا کنند و چگونه باشند؟
پولس رسول در رساله دوم قرنتیان ۶:۱۴ و ۷:۱ پاسخهایی به این پرسش میدهد. در این آیات، پولس از ایمانداران میخواهد که با بیایمانان زیر یک یوغ نروند یا همشکل آنان نشوند. پولس در واقع مسیحیان را دعوت میکند تا اولاً "خود را و مقام خود را بشناسند" و ثانیاً "تشخیص بدهند که با چه کسانی برابر و همردیف" میباشند. او در این آیات پنج سؤال از مسیحیان میپرسد و ازطریق این پرسشها حقایقی را مطرح میکند:
● عدالت (یعنی مسیح) چه وجه اشتراکی با شرارات (یعنی شیطان) دارد؟
● نور و تاریکی چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟
● میان مسیح و شیطان چه سازگاری و توافقی وجود دارد؟
● یک ایماندار چه وجه مشترکی با یک بیایمان دارد؟
● چه سازگاری و توافقی میان عبادتگاه خدا (ایماندار) و بتخانهها (بیایمانان) وجود دارد؟
برای درک مفهوم و پیام این سؤالها، لازم است بدانیم جهانی که مسیح بنیان گذاشته، یعنی ملکوت او، دارای چه خصوصیاتی است و جهان یا نظام و سیستمی که شیطان بوجود آورده، چه ویژگیهایی دارد. مطمئناً شخص نمیتواند در هر دو سیستم بسر ببرد.
سیستم یا نظام مسیح، نظامی است مبتنی بر خدا بهعنوان خالق که هیچ ترس و خطری آن را تهدید نمیکند. کسانی که میخواهند وارد این سیستم شوند، باید از دروازه اطاعت وارد شوند. نظامی که شیطان از طریق طغیان علیه خدا بوجود آورده، برپایه فریب بنا شده، لذا همواره در معرض خطر و تهدید نابودی قرار دارد. به همین جهت، برای حفظ آن باید از زور، طمع، خودمحوری و جاهطلبی استفاده شود. پیروان این سیستم نیز باید عیناً دارای همین خصوصیات باشند.
در نظام مسیح، آرامش و نظم حکمفرماست و در نظام شیطان، اغتشاش و پریشانی. در اولی، رضایت و قناعت حاکم است و در دومی، طمع و حرص برای تملک بیشتر. اولی دارای امنیتی مبتنی بر محبت است و دومی دارای عدم امنیت و ترس. در نظام مسیح، نور حاکم است و در نظام شیطان، تاریکی.
در ظاهر، پیروان نظام مسیح با پیروان نظام شیطان شبیهاند. اما در باطن، تفاوت از زمین تا آسمان است. انگیزه زندگی ایمانداران، خشنود ساختن خداست و انگیزه بیایمانان، خشنود ساختن خویشتن. مسیحی برای خدا زندگی میکند و بیایمان برای خود. مسیحی به ابدیت چشم دوخته، اما برای بیایمان، قبر نقطه پایان است. مسیحی بر اساس اخلاقیات مطلق خدا زندگی میکند و بیایمان مطابق اخلاقیات جامعه و ضوابط متغیر آن.
برای دستیابی به چنین تقدس یا جدایی، باید به قول پولس در رومیان ۱۲، «وجودمان تغییر شکل یابد». این تغییر شکل یا تحول، به معنی اصلاح اخلاق نیست بلکه یک تولد مجدد است، یک زندگی است که از نو آغاز میشود. این جدایی به معنی چنگ زدن و توسل به تعالیم عالی مسیح نیست، بلکه به معنی عمل و آفرینش مجددی است که خدا در زندگی انسان انجام میدهد.
کسی که چنین حیات تازهای یافته باشد و خلقت و آفرینش جدید خدا باشد، باید در موارد زیر با نظام و سیستم شیطان و این جهان متفاوت باشد. بهعبارت دیگر، باید در موارد زیر از "همشکلی با این جهان" بپرهیزیم:
● در انگیزه و هدف زندگی: انگیزه و هدف انسانی که مطابق نظام این جهان زندگی میکند، کسب افتخار و بزرگی و شهرت و جاه است؛ هدف او بزرگ کردن و نمایش خویشتن است. کسی که مطابق نظام مسیح زندگی میکند، باید خویشتن را فراموش کند و هدف و انگیزهاش از هر کاری، جلال دادن خدا و محبت و کمک به انسانها باشد. چه غمانگیز است وقتی میبینیم حتی بعضی از خادمین، بهخاطر بزرگ کردن خود و ارضای حس بزرگنمایی و سلطهجویی و اِعمال قدرت و تسلط بر دیگران خدمت میکنند.
● در خواستهها و خواهشها: زمانی که هدف و انگیزه زندگی فرد تغییر یافت، خواستههای او نیز تغییر خواهد یافت. بهعبارت بهتر، خواستۀ او رساندن نفع به دیگران و کمک به انسانها خواهد بود، نه تأمین رفاه و راحتی و لذت خود. خواستۀ خویشتن جای خود را به خواست خدا و منافع دیگران میدهد.
● در ارتباط با جهان: شخصی که مطابق نظام مسیح زندگی میکند، خود را از دنیا جدا نمیکند و از جامعه و مردم دوری نمیگزیند. او مانند مولایش مسیح، به میان مردم میرود اما در انگیزهها و خواستههای نظام شیطان شریک نمیشود. او از اصول حاکم بر این جهان پیروی نخواهد کرد، اصولی که مبتنی بر خودمحوری و خویشتنداری است.
به همین جهت، مسیح لحظاتی پیش از تسلیم شدن، دعا کرد و فرمود: «من برای کسانی که تو به من دادهای دعا میکنم... به درگاه تو دعا میکنم، نه برای اینکه آنان را از جهان ببری، بلکه تا آنان را از شرارت و شیطان محافظت فرمایی» (یوحنا ۱۷:۹و۱۵).
باشد که با درک عمیق و درست مفهوم تقدس و جدایی، خود را از انگیزهها و اصول حاکم بر نظام این جهان جدا کنیم. به میان مردم برویم تا به آنها کمک کنیم اما مطابق اصول آنان زندگی نکنیم. باشد که خود را با انگیزههای والای ملکوت مسیح مجهز کنیم و مطابق اصول ملکوت مسیح زندگی کنیم. آمین.
الیاس زیدیفر