هر که بیسبب خشم گیرد!
۱۰ دقیقه
تأملی در زمینه موعظه بالای کوه
بخش نهم: پرهیز از خشم
بررسی ما در باره موعظه بالای کوهِ خداوند ما عیسی مسیح، به آیههای ۲۱ تا ۲۶ از باب پنجم انجیل متی رسیده است. او در آیههای ۱۷ تا ۲۰ فرمود که نیامده تا اقتضاهای شریعت را باطل سازد، بلکه تا آنها را عمقی نو بخشد. نخستین نمونهای که او از این امر ارائه میدهد، به حکم ششم از ده فرمان موسی مربوط میشود که میفرماید: "قتل مکن!"
شنیدهاید که به اولین گفته شده است "قتل مکن!" و «هر که قتل کند، سزاوار حکم شود؟» لیکن من به شما میگویم هر که به برادر خود بیسبب خشم گیرد، مستوجب حکم باشد، و هر که برادر خود را راقا گوید، مستوجب قصاص باشد، و هر که احمق گوید، مستحق آتش جهنم بُوَد.
پس هر گاه هدیه خود را به قربانگاه ببری و آنجا بهخاطرت آید که برادرت بر تو حقی دارد، هدیه خود را پیش قربانگاه واگذار و رفته، اول با برادر خویش صلح نما و بعد آمده، هدیه خود را بگذران. با مدعی خود مادامیکه با وی در راه هستی، صلح کن، مبادا مدعی تو را به قاضی سپارد و قاضی تو را به داروغه تسلیم کند و در زندان افکنده شوی. هر آینه به تو میگویم که تا فلس آخر را ادا نکنی، هرگز از آنجا بیرون نخواهی آمد (متی ۵:۲۱-۲۶).
مقصود از "قتل مکن"!
مقصود از حکمِ "قتل مکن" این نیست که جان آدمی را نمیتوان در هیچ شرایط و احوالی ستاند؛ مقصود از این حکم، بهطور خاص منع و نهی از آدمکشی و جنایت است. این برداشتی است روشن چرا که در جایی دیگر از همان شریعتی که ده فرمان جزئی از آن است، ستاندن جان آدمی به دو شکل مجاز داشته شده است: یکی بهشکل مجازات اعدام، و دیگری بهشکل جنگ برای نابودی اقوام بتپرست ساکن در سرزمین موعود.
آیا جنگ مجاز است؟
جنگ و مجازات اعدام هر دو مواردی هستند که همواره وجدان حساس مسیحیان را دچار اغتشاش کرده است. و همواره بودهاند مسیحیانی که از یکی از دو دیدگاه دفاع کردهاند. آنچه که مسیحیان باید در این قبیل مباحثات در نظر داشته باشند، این است که اگر مقولۀ "جنگ عادلانه" قابل دفاع باشد، و نیز اگر مجازات اعدام قابل توجیه باشد، علتش این نیست که جان انسان بیارزش است، بلکه درست بر عکس، به این علت است که جان آدمی بهعنوان موجودی که شبیه خدا آفریده شدهاست، بسیار باارزش است.
آنانی که برای لغو مجازات اعدام فعالیت میکنند چون بر این باورند که جان انسان (یعنی زندگی قاتل) نباید گرفته شود، گویا فراموش میکنند که جان شخص مقتول نیز با ارزش بوده است؛ به همین سبب است که میفرماید: «هر که خون انسان ریزد، خون وی بهدست انسان ریخته شود، زیرا خدا انسان را بهصورت خود ساخت» (پیدایش ۹:۶). آنان نیز که جهت استقرار صلحی بیقید و شرط مبارزه میکنند، گویا از یاد میبرند که گرچه صدمۀ جسمی یا قتل غیر نظامیان عملی است کاملاً غیرقابل دفاع، اما خدا به جامعه (خواه بهواسطۀ دولت، خواه از طریق برخی نهادهای بینالمللی) این حق و مسئولیت را داده است که خطاکاران را مجازات کند. اگر این نکات را در همین ابتدای مقاله ذکر میکنم، نه به این جهت است که مسائل بغرنجِ مربوط به جنگ و مجازات اعدام را میتوان در اینجا بررسی کرد، بلکه به این جهت که نمیتوان این دو مورد را با توسل سادهانگارانه به حکمِ "قتل مکن" حل و فصل کرد.
خشم و قتل
مشخص است که کاتبان و فریسیان میکوشیدند تا کاربرد حکم ششم را صرفاً محدود کنند به عمل قتل، یعنی ریختن خون انسان در عمل آدمکشی. اگر کسی از چنین عملی میپرهیخت، در نظر آنان این حکم را رعایت کرده بود. ظاهراً علمای یهود این برداشت را به مردم نیز تعلیم میدادند. اما عیسی با ایشان موافق نبود. بهعقیدۀ او، کاربرد درست این حکم بسیار گستردهتر از اینها بود، و شامل فکر و گفتار و عمل میشد، یعنیشاملخشم و ناسزا و نهایتاً خودِ عمل قتل.
خشم در ابتدای آیه ۲۲ ذکر شده است: «هر که به برادر خود بیسبب خشم گیرد...» منظور عیسی این بود که هر خشمی گناه نیست؛ چون خدا نیز خشمگین میشود، خشمی که همواره مقدس و خالص است. حتی انسانِ سقوط کرده نیز میتواند گاه خشمی عادلانه و بهجا را تجربه کند، گرچه روشن است که در اثر سقوط، چنین خشمی خیلی دیر پدید میآید و خیلی زود هم فرو مینشیند. لوتر قطعاً معنای خشم عادلانه را بهتجربه میشناخت. او آن را اینچنین توصیف کرده، میگوید:
"آن خشمی است ناشی از محبت، خشمی که بدی کسی را نمیخواهد؛ خشمی است که نسبت به شخصْ دوستانه است، اما نسبت به گناهْ دشمن." پس روشن است که منظور عیسی اشاره به خشم ناعادلانه است، خشمیناشی از غرور، جاهطلبی، نفرت، بدخواهی، و انتقام.
ناسزا و قتل
در انتهای آیۀ ۲۲ موضوع ناسزاگویی مطرح شده است. عیسی هشدار میدهد که هیچکس نباید به برادر خود "راقا" گوید (احتمالاً معادلی است برای یک کلمه آرامی بهمعنی "خالی")، یا او را "احمق" بخواند (به یونانی more). بهنظر میرسد که "راقا" اهانتی باشد به شعور و درّاکۀ فرد؛ معادل آن به زبان امروزی ناسزایی است در حدِ "بیشعور" یا "نافهم."
کلمۀ "احمق" (یا نادان) نیز در معنایی فراتر از یک ناسزای عادی بهکار رفته است، زیرا خودِ عیسی نیز فریسیان و همچنین شاگردانش را "نادان" خواند (متی ۲۳:۱۷ و لوقا ۲۴:۲۵)؛ رسولان نیز گاه خوانندگان رسالههایشان را بهخاطر حماقتشان مورد سرزنش قرار دادهاند. بنابراین، باید در نظر داشته باشیم که این کلمه از بارِ معنای مذهبی و اخلاقی خاصی برخوردار بوده زیرا در عهدعتیق، به آنانی اطلاق میشد که وجود خدا را انکار میکردند و در نتیجه، بیمحابا خود را به شرارت و بدکاری میسپردند (مزمور ۱۴:۱). یا شاید، طبق نظر برخی مفسرین، کلمه "احمق" معادل کلمهای عبری است به معنای "یاغی"، "مرتد"، یا "مطرود." در این معنا، "تاسکر" (Tasker) چنین برداشتی را برای این آیه پیشنهاد میکند:
"کسی که به برادرش میگوید که مطرود و جهنمی است، خودش در خطر رفتن به جهنم میباشد."
گرچه معنای این دو کلمه ممکن است برای ما امروز دقیقاً روشن نباشد، اما آنچه قطعیت دارد این است که اینها کلماتی اهانتآمیز و ناسزا بودند. ترجمۀ NEB کتابمقدس برای آنکه موضوع را روشنتر بسازد، این آیه را اینچنین ترجمه کرده است: «هرکه به برادر خود ناسزا گوید، ...، و هر که تمسخر کند،...» A. B. Bruce نیز تفاوت اصلی میان این دو کلمه را حفظ کرده، میگوید: «راقا اهانتی است به شعور شخص، و احمق اهانتی است به قلب و خصائل او.»
مجازات خشم و ناسزا
اما اینها، یعنی افکار خشمآلود و کلمات اهانتآمیز، ممکن است هیچگاه نهایتاً منجر به عمل قتل نشوند. با اینحال، در نظر خدا معادل قتل میباشند. همانگونه که یوحنای رسول بعدها فرمود: «هر که از برادر خود نفرت نماید، قاتل است» (اول یوحنا ۳:۱۵). خشم و ناسزا نشانههای زشتی هستند از میل به خلاص شدن از دست کسی که بر سر راه ما قرار گرفته است.
افکار، نگاهها، و گفتههای ما همه حاکی از آنند که در عمق وجودمان آرزوی مرگ شخص را میکنیم، و گاه نیز این آرزو را بر زبان میآوریم. چنین آرزوی شرارتآمیزی بهمنزلۀ شکستن حکم ششمِ ده فرمان است. و چنین چیزی شخص را در معرض همان مجازاتی قرار میدهد که سزای شخص قاتل است، با این تفاوت که مجازاتِ او را محکمهای انسانی تعیین نمیکند، بلکه محکمه الهی، زیرا هیچ دادگاه بشری نمیتواند انسان را بهخاطر خشم محکوم کند!
در بارۀ معنای دقیق مجازاتهای مختلفی که در آیه ۲۲ آمده، بحثهای زیادی شده، اما آنچه که مسلم است اینست که عیسی هشداری جدی در مورد داوری الهی میدهد. علمای یهود شاید تعلیم میدادند که تنها چیزی که حکم ششم را نقض میکند، قتل است، و تنها مجازات قتل نیز محکومیت در محکمههای بشری است، چنانکه میگفتند:
«... و هر که قتل کند، سزاوار حکم شود» (آیه ۲۱). اما عیسی فرمود که «هر که بیسبب خشم گیرد، مستوجب حکم باشد» (آیه ۲۲). گرچه در زبان یونانی، برای کلمه «حکم» (یا محکومیت) در آیههای ۲۱ و ۲۲، از یک کلمه استفاده شده، اما قطعی است که عیسی در آیه ۲۲ به حکم یا محکومیت الهی اشاره میکند، زیرا هیچ دادگاه بشری صلاحیت ندارد در مورد خشم درونی قضاوت کند.
همچنین عیسی فرمود که ناسزا گفتن نه فقط ما را به "قصاص" خواهد کشاند (یعنی به محکمه)، بلکه ما را «مستحق آتش جهنم» خواهد ساخت (آیه ۲۳). در هر دو مورد، عیسی ماهیت جرم و نیز مجازات آن را بُعدی گستردهتر و عمیقتر میبخشد. او فرمود که خشم و ناسزا نه فقط با قتل برابرند، بلکه مجازاتشان نیز چیزی فراتر از مجازات قتل است، یعنی محکومیت به جهنم.
کاربرد عملی تعلیم عیسی
در آیۀ ۲۳، عیسی تعلیم خود را در این زمینه با عبارتِ "پس اگر..." ادامه میدهد. در واقع، او در آیههای ۲۳ تا ۲۶ نتایج عملی تعلیم خود را ارائه میدهد. مقصود او این بود که اگر خشم و ناسزا اینچنین جدی و اینچنین خطرناک است، باید همچون طاعون از آنها بپرهیزیم و هر چه زودتر اقدامی در مقابل آنها انجام دهیم. پس دو نمونه آورد؛ در اولی کسی را تصویر کرد که به معبد بزرگ اورشلیم میرفت تا به خدا قربانی تقدیم کند (آیههای ۲۳ و ۲۴)، و دومی، ماجرای کسی را بیان فرمود که به دادگاه میرفت تا به اتهامات شاکی خود پاسخ گوید (آیههای ۲۵ و ۲۶).
عیسی این دو نمونه را در قالب فرهنگ روزگار خود بیان کرد که در آن، معبد هنوز وجود داشت و در آن برای خدا قربانی میگذراندند. شاید اشکالی نداشته باشد که این نمونهها را در قالب فرهنگ و شرایط روزگار خودمان بیان کنیم. در اینصورت، نمونههایی نظیر اینها بهدست خواهیم آورد:
«پس هر گاه در کلیسا، در وسط جلسه، بهخاطرت آید که برادرت از تو دلگیر است، فوراً از کلیسا خارج شو و رفته، اول با برادر خویش صلح نما. منتظر نشو که جلسه تمام شود. برادرت را جستجو کن و از او طلب بخشش نما. اول برو، بعد بیا. اول برو و با برادرت صلح کن، بعد بیا و پرستشت را به خدا تقدیم نما!»
و حالا نمونه دوم: «اگر به کسی مقروض باشی، و طلبکارت تو را به دادگاه بکشاند تا طلبش را وصول کند، هر چه زودتر با او صلح کن. مسأله را بیرون از دادگاه حل کن. اگرنه، وقتی پایت به دادگاه رسید، دیگر خیلی دیر خواهد بود. شاکی تو را نزد قاضی خواهد برد و قاضی تو را تحویل پلیس خواهد داد، و بالاخره خود را در گوشه زندان خواهی یافت. مطمئن باش که تا ریال آخر را نداده باشی، از زندان خلاصی نخواهی یافت. پس پرداخت بدهی "پیش" از زندان، کاری است بس عاقلانهتر.»
نمونههایی که از زندگی امروزی ارائه دادیم، طبعاً با نمونههای عیسی متفاوتند؛ یکی به کلیسا مربوط میشود و دیگری به دادگاه. یکی به "برادر" مربوط میشود (آیه ۲۳، و دیگر به "مدعی" (آیه ۲۵). اما در هر دو مورد، شرایط اصلی یکی است (کسی از ما رنجشی دارد) و درس اصلی نیز یکی است (ضروری است که سریعاً اقدامی بکنیم). درست در وسط عبادت، اگر رنجشی را بهیاد آوریم، باید عبادت را قطع کنیم و برویم و مصالحه کنیم. در راه دادگاه نیز باید سریعاً اقدام به حل دعوا بکنیم.
بلافاصله قدمی برداریم
اما چقدر بهندرت پیش میآید که به دعوت مسیح توجه کنیم و اقدامی "سریع" انجام دهیم! اگر قتل جرمی است هولناک، خشمِ موذیانه و ناسزا نیز هولناک است. هر عمل، سخن، نگاه، یا فکری نیز که باعث رنجش یا اهانت به همنوعمان شود، به همان اندازه هولناک است. باید نسبت به این گناهان حساستر باشیم. هرگز نباید اجازه دهیم که حس کینه یا تنفر در دلمان باقی بماند، چه برسد به اینکه رشد کند. باید بدون درنگ آن را ریشهکن سازیم. حتی نباید اجازه دهیم که خشممان تا غروب آفتاب باقی بماند.
بهمحض اینکه پی بردیم که رابطهای گسسته، "بلافاصله" باید قدم اول را برای برقراری و اصلاح آن برداریم، و بابت رنجشی که ایجاد کردهایم عذرخواهی کنیم، بدهی خود را بپردازیم، و مرمت لازم را صورت دهیم. اینها کاربردهای بسیار عملی است که عیسی از حکم ششم بهدست داد، کاربردهایی که نتیجۀ منطقی آن است. اگر میخواهیم که از دید خدا، مرتکب قتل نشویم، باید هر قدم ممکن را برداریم تا با همه در صلح و محبت زندگی کنیم.
ترجمۀ آرمان رشدی