مسیحیت مکدونالدی!
۱ دقیقه
ما ایرانیان در عصر تحولاتِ مذهبی بهسر میبریم، مخصوصاً ما مسیحیانی که از زمینۀ مذهبی اسلام به مسیحیت روی آوردهایم. تغییر مذهب نوعی واکنش علیه باورها و ارزشهای رایج جامعه است، و در چنین عرصهای، مذاهب از درافتادن به ورطۀ رقابت ناگزیرند و هر یک میکوشند با وعده و وعید پیروان خود را بهنوعی اغنا کنند و به آنها ارضاءخاطر ببخشند. از سوی دیگر در دنیایی زندگی میکنیم که عرصۀ رقابتها و تبلیغات مصرفگرایانه است، دنیایی که هر لحظه در پی بزرگتر شدن است، و به ما میآموزد که چیزهای بزرگ را در ازای پرداخت کمترین بها بهدست بیاوریم. مثلاً در فروشگاهها تبلیغ میکنند «یکی بخر، دومی مجانی است»، «این معاملهای است مقرون بهصرفه»، «پنچ پوند بده، هر چه میخواهی بخور!»، «بزرگترین ساندویچ مکدونالد فقط سه پوند و ۹۹ پنس!» دنیایی که به ما میآموزد هر لحظه بزرگتر و قویتر و ثروتمندتر بشویم تا شاید بتوانیم برای خود و دیگران مفید واقع شویم! اما مسیح فرمول دیگری دارد. او به ما میآموزد که برای مفید و مؤثر واقع شدن باید کوچک شویم! این دنیا به ما میآموزد که باید هر چه بیشتر بهدست بیاوریم آن هم با پرداخت کمترین بها. ولی پیام مسیح این است که بزرگی در کوچک شدن است، و کمتر یافتن و بیشتر دادن، و پرداختن بیشترین بها! فرانسیس آسیسی و مادر ترزا دو نمونۀ کلاسیک و معاصر از این کلام مسیحاند.
برخی مسیحیان نیز متأثر از این تأثیرات «مکدونالدی» میکوشند مسیحیت را مثل ساندویچهای لوکس معرفی کنند: چیزی بزرگ، مقرون به صرفه، آماده و سریع. ولی بهیاد داشته باشیم که مسیح به آن جوان ثروتمند چه گفت: «هر چه داری بفروش و به فقرا بده و از پی من بیا.»
در عرصۀ رقابت باید چیزی ارائه داد که برای مشتریان جذاب، مقرون بهصرفه، بزرگ و سریع باشد. اما آیا واقعاً معرفی مسیح، پولس، سایر رسولان و بزرگان از مسیحیت چنین است؟ ما نیز ممکن است دچار این اشتباه شویم که جذابیت مسیحیت را در عظمت، مقرون بهصرفهگی، و یا سرعت تحقق آن ببینیم. مانند کلیسای قرنتس که فکر میکردند خیلی سریع به همه چیز رسیدهاند، غافل از اینکه مسیحیت مانند تجربۀ کشاورزی است که نُه ماه با رنج و مشقت، خونِ دل میخورد تا در فصل درو به یمن لطف الهی محصولی برداشت کند.
به همین سبب است که برخی مسیحیان پس از تجربیات احساسی و هیجانات کلیسایی وقتی به بستر زندگی روزمره بازمیگردند خود را تنها و بهدور از واقعیت میبینند؛ حس میکنند چیزی کم است، و فکر میکنند شاید در مسیحیت اِشکالی وجود دارد، زیرا دیگر از آن هیجانات خبری نیست، بلکه کار سخت و روزهایی طولانی در پیش رو دارند، و به این دلیل از مسیحیت سرخورده میشوند. به قول سی. اس. لوئیس، مانند موج دریا که پیش میآیند و ناگهان پس میروند.
واقعیت زندگی مسیحی این است که خدا شعلهای در وجود ما افروخته که سوسو میزند، و بهقول لوئیس «پرتوی آغازین از انسانیتِ نوین است.» شعلهای که اغلب احساس میکنیم فروغ و گرمایش را از دست داده و حتی رو به خاموشی است، ولی خدای مهربان به ما وعده داده است که این شعلۀ کوچک را روزی بهطور کامل به منبع آن، یعنی وجود خودْ، پیوند خواهد زد. آتشی که همچون بیعانۀ روح به ما بخشیده شده است.
من امروز به مسیحیت ایمان دارم، نه به این خاطر که ادعا میکند نسبت به سایر مذاهب و مکاتب بیشترین را به من میبخشد، بلکه چون بهترین را؛ و این بهترین اگر چه اندک، ولی اصیل، واقعی و جاودانی است و روزی مرا به سرچشمۀ خودْ پیوند میدهد. مسیحیت اصیل برخلاف خروارها چوب و کاه و کُلَش، ذرهای از آن آتش آسمانی را چون نوبری در وجودمان مینشاند که جواهری است جاودانی، و باارزشتر از تمامی جهان. «گنجینهای در این ظرف خاکی». بیایید در این روزهای مقدس پنطیکاست دیگران را با این گنجینۀ حقیقی و آسمانی آشنا سازیم.