قتل شرافتمندانه
۱۱ دقیقه
یوسف پدر عیسی: یک مرد شریف
اُتلّو در حالی که کاملاً قانع شده همسرش دِزدِمونا به او خیانت کرده است وارد اتاق خواب وی میشود و بدون اینکه حتی ذرهای در تصمیم خود شک کند و یا احتمال دهد که در اشتباه است او را با دستان برهنۀ خود در خواب خفه میکند.
در دنیای تأتر این قطعه از نمایشنامۀ شکسپیر یکی از معروفترین صحنههایی را به تصویر میکشد که در آن مردی همسر خود را بهقتل میرساند تا آبرو و حیثیت بر باد رفتهاش را احیا کند.
اما کشته شدن "سامیۀ" جوان، زن متأهلی که در آوریل ۱۹۹۹ بهقتل رسید یک نمایشنامه نبود. او توسط آدمکشی که مادر خودش اجیر کرده بود، در دفتر یک وکیل در لاهور به قتل رسید. گناه سامیه این بود که تصمیم داشت از شوهرش طلاق بگیرد. همچنین قتل "رانیای" ۲۱ ساله یک حقیقت تلخ بود نه صحنۀ سرگرمکنندهای از یک تأتر! قاتل او کسی نبود جز برادرش که به او از پشت سر چهار بار شلیک کرده بود. جسد "رانیا" پس از چند روز در حومۀ فقیرنشین عمّان پیدا شد. "رانیا" اگرچه ازدواج نکرده بود ولی باردار بود. در اینجا میتوان از سمیرا نیز نام برد، یک دختر ۲۱ سالۀ فلسطینی که بدن بیجانش در ژوئن ۱۹۹۹ در ته چاهی پیدا شد. حرفهایی که پشت سر او میزدند مبنی بر این بود که روابط نامشروعی داشته است.
چنین قتلهایی که صرفاً با هدف حفظ آبرو صورت میگیرد، در همه جای این دنیا بهچشم میخورد و موردی شایع و گسترده میباشد. در این رابطه میتوان از کشورهایی چون افغانستان، بنگلادش، انگلیس، برزیل، اکوادر، مصر، هند، اسرائیل، ایتالیا، اردن، پاکستان، مراکش، سوئد، ترکیه، اوگاندا نام برد که اخیراً چنین جنایاتی در آنها به وقوع پیوسته است و تعداد آنها کم نیست! بر طبق ارزیابی و تخمین سازمان ملل، هر ساله ۵۰۰۰ قتل تنها بههمین دلیل صورت میگیرد.
سه قربانی: زن، مرد، شرافت
همیشه در صحنهای که مردی همسر خود را به دلیل خیانت یا عدم نجابت به قتل میرساند، سه قربانی وجود دارد، زن، مرد و شرافت! یک زن جوان که در بهترین سالهای زندگیش بهطرز وحشیانهای بهقتل میرسد، یک مرد قاتل که همانند اتلّو خود را شریف و آبرومند میداند ولی موجودی ضعیفتر از خود را میکشد، در حالی که باید از او محافظت میکرده است و سومین قربانی، مفهوم و معنای راستین "شرافت" و "حیثیت" میباشد.
در پایان نمایشنامه اتلّو، حضار از او سؤال میکنند که بر اساس کاری که انجام داده است چه دیدی باید نسبت به او داشته باشند و او در پاسخ میگوید: «اگر میخواهید میتوانید مرا یک "قاتل شریف" بنامید، کسی که نه از روی تنفر بلکه صرفاً برای حفظ شرافتش مرتکب این قتل شد».
اما چطور امکان دارد که قاتل زنی ضعیف و آسیبپذیر، چه نجیب یا بدکاره، بتواند مردی شریف و محترم باشد؟ چطور امکان دارد که لغت "شرافت" و "آدمکشی" با هم در یکجا گنجانده شوند؟
اگر حفظ شرف و آبرو منجر به خفه کردن زنی بهنام دزدمونا میگردد و یا باعث میشود که بدن بیجان سمیرا در عمق چاهی افکنده شود، یقیناً این نوع آبروداری و حفظ شرافت یک روش غلط و منحرف میباشد.
مسلم است که همیشه مسئلۀ خیانت و عدم اخلاقیات باید جدی گرفته شود، حفظ آبرو و حیثیت یک امر بسیار اساسی است. ولی باید راه حلی بهتر و انسانیتر از یک قتل وحشیانه وجود داشته باشد.
آبروی یوسف
یوسف پدر عیسای مسیح، مردی که در هنگام مواجه شدن با چنان "بهظاهر" خیانتی که به او شده بود، چه عکسالعمل شرافتمندانهای نشان میدهد. یوسف نیز همانند اتلّو و یا خانوادۀ سمیرا ناگهان با شرایطی بحرانی مواجه شد که آبرو و ناموس و شرافتش زیر سؤال رفتند.
دختری که او بهنامزدی گرفته بود، حامله شده و یوسف، پدر آن جنین نیست! در یک چنین شرایط و با وجود یک چنین شواهدِ واضح و آشکار (بارداری)، اتلّو و هزاران مردِ دیگر همچون او اجازه میدهند که یک حسادت نسنجیده و حس انتقامجویی چشمانشان را بر هر نیکویی ببندد و باعث گردد که ایشان بهنام شرف و آبرو دست به آدمکشی بزنند.
جای هیچ تردیدی نیست که یوسف نیز در درون خود با یک چنین حسادت و شکهایی دست بهگریبان بود. بهعنوان یک مرد، وقتی که به رحم مریم و به جنینی که او در آن حمل میکرد میاندیشید، حس حسادت و انتقام در وجودش شعلهور میشد و بنابراین مانند هر مرد شرقی دیگری (و بسیاری از مردان دیگر جهان) وجودش تشنۀ این بود که از ناموس و شرف خود دفاع کند.
یوسف یک نجّار بود، یک صنعتگر محترم. زندگی عاطفی او متکی بر نظر و فکری بود که دیگران دربارۀ او داشتند. اگر احترام مردم را نسبت بهخود از دست میداد، در واقع مثل این بود که همۀ زندگی خود را باخته است. این عواطف و احساسات از درون بر او بانگ میزدند که مریم را بکشد، ولی در اوج یک چنین بحرانی که در زندگی یوسف بهوجود آمده بود، او قادر بود بهصدای خداوند گوش دهد و از او بشنود و در نتیجه بتواند مریم و جنین او را نجات دهد. این حرکت و عکسالعملِ عالی یقیناً چیزی است که ما نیز به انجامش تمایل داریم یعنی شنیدن صدای خداوند در شرایط بحرانی زندگی، مخصوصاً در روابط خانوادگی و یا زناشویی.
اما سؤال این است که چگونه میتوانیم صدای خداوند را بشنویم؟ با خواندن داستان زندگی یوسف درمییابیم که شنیدن از خداوند یک اتفاق و یا شانس نیست بلکه انضباتی است که باید در زندگی خود آن را پرورش دهیم. شنیدن از خداوند بستگی به سعی و کوشش ما در رشد و پرورش این انضباط در زندگی روحانیمان دارد.
این چگونه عادت و انضباطی است؟ جواب این سؤال در انجیل متی باب ۱ آیات ۱۹ و ۲۰ میباشد. یوسف درمییابد که مریم باردار است و بهعنوان یک مردِ درستکار و یک انسان نیکو، حاضر نمیشود که مریم را در برابر عام رسوا و بیآبرو سازد؛ پس تصمیم میگیرد که مریم را پنهانی طلاق دهد و همچنان که غرق اندیشه و تفکر بود فرشتۀ خداوند بر او ظاهر میشود.
یوسف به شکلی قاطعانه و مصمم، سه عادت را در زندگی و وجودش پرورش داده بود و بههمین خاطر بود که در آن لحظات بحرانی، بهجای اینکه مرتکب یک قتل جنونآمیز شود، تصمیم گرفت که از خداوند بشنود.
عادت به مهربانی و شفقت
یوسف مردی پارسا و درستکار بود! ترجمۀ یونانی کلمۀ "پارسا" در این متن تکیه بر خصوصیت اخلاقی افرادی است که از عهدۀ وظایف اجتماعی و سنتی خود بهخوبی برمیآیند و در انجام آن کوشا و وفادار هستند.
شخصیت یوسف را میتوان از دید ایرانیها "جوانمرد" و به گفتۀ انگلیسیها Gentleman و بهقولِ مردم قرون وسطی "شوالیه" نامید. منظور این است که یوسف، خود را در زندگی عادت داده و آموخته بود که صدها نکتۀ شاید کوچک را مورد توجه قرار داده و آنها را بهدرستی بهجا آورد. این نکات همگی در توجه و احترام به دیگران و قربانی ساختن خود و خواستههایش در روابط اجتماعی و فردی که با مردم داشت خلاصه میشد.
یوسف از آن دسته مردانی نبود که روشها و خواستههای خود را به اجبار به دیگران بقبولاند و یا در انجام آنها پافشاری کند، بلکه برعکس شخصیت یوسف بهگونهای بود که توانایی تحمل همه چیز را داشت. بهطور خلاصه، او مهربانی و ملاطفت را آموخته و خود را به آن عادت داده بود و هر روزه آن را در زندگیش تمرین میکرد.
بنابراین، قبل از اینکه بخواهد در یک چنین شرایط بحرانی قرار گیرد و با نامزد باردار خود مواجه شود، یوسف آموخته بود که چگونه در کشمکشهای درونی، بر عواطف و احساسات سرکش خود غالب آید و آنها را قربانی یک عکسالعمل نیکو و ملایم نماید.
ما نمیتوانیم پیشبینی دقیقی از وضعیتهای بحرانی آینده که انتظار ما را میکشند داشته باشیم. این وضعیتها بهطور ناگهانی پیش میآیند، پس لازم است که از خود بپرسیم آیا سعی میکنم که خود را به مهربانی و ملایمت عادت دهم، آیا هر روزه آن را تمرین میکنم؟ آیا حاضر هستم که در نکات کوچک و یا تصمیمات بزرگ و حیاتی از خواست و ارادۀ خود بگذرم و آن را بهنفع دیگران قربانی سازم؟ آیا در نظر افراد خانوادهام و یا اعضای کلیسا و یا همکاران و همسایهها بهعنوان یک فرد رئوف و مهربان شناخته شدهام؟
عادت به رَحم و گذشت
وقتی یوسف با نامزدِ باردار خود مواجه شد، بر اساس سنت دورانِ خودش میتوانست یکی از این سه راه را برای حل مشکلش انتخاب کند. او این حق را داشت که بر طبق قوانین موسی درخواست کند تا مریم سنگسار شود. در قوانین یهود، حکم دختری که مرتکب زنا شده و یا زنی که این عمل را انجام داده است، یکی میباشد، سنگسار شدن! (لاویان ۲۰:۱۰ ؛ یوحنا ۸:۵). راه دوم این بود که پنهانی او را طلاق دهد و بگذارد مریم بهتنهایی با عواقب بارداری خود روبرو شود و برای آن راه حلی بیابد. و راه آخر این بود که با او ازدواج کند.
برای یوسف خیلی سخت بود که خود را متقاعد سازد با زنی که بکارتش را بهمردی دیگر تسلیم کرده بود، ازدواج کند.
اما از طرفی دیگر او ذاتاً از بیآبرو کردن یک انسان در مقابل عام منزجر بود و این عملی بود مخالف با شخصیت و فطرت یوسف. پس تصمیم گرفت تا مریم را پنهانی طلاق دهد. یوسف بر این باور بود که جرم و خطای یک انسان هر چقدر هم بزرگ و جدی باشد، آنقدر اهمیت ندارد که فراموش کنیم خداوند همۀ انسانها را به شباهت خود خلق کرده است و از دید یک مردِ حقیقتاً شریف همۀ انسانها شایستۀ احترام و توجه میباشند. پس یوسف در حالی که میتوانست به خاطر عمل غیراخلاقی که بهزعم خودش در حقش شده بود مریم را در مقابل چشم مردم بیآبرو سازد، در عوض تصمیم گرفت که دست نگاه دارد، زیرا که همواره در زندگی رحم و گذشت را تمرین کرده و خود را به آن عادت داده بود.
چقدر خانه و کلیسای ما شادتر و راضیتر خواهد بود اگر ما نیز یک چنین عادت و انضباطی را در خود پرورش میدادیم. در عهدعتیق میبینیم که وقتی پسران نوح، پدر را مست و برهنه یافتند، او را در مقابل دیگران رسوا و حقیر نکردند و در مورد آنچه دیده بودند به کسی چیزی نگفتند بلکه در عوض ردایی گرفته، بر کتف خود انداختند و عقب عقب رفته و برهنگی پدر خود را پوشاندند (پیدایش ۹:۲۳). در تکمیل آنچه در عهدعتیق میخوانیم، میبینیم که در عهدجدید نیز ذکر گردیده که «محبت کثرت گناهان را میپوشاند» و «از ناراستی خوشحال نمیگردد...» (اول پطرس ۴:۸ ؛ اول قرنتیان ۱۳:۶).
ما نیز باید از خود سؤال کنیم که آیا عادت به رحم و گذشت داریم؟ آیا چنین انضباطی را در خود پرورش میدهیم؟ آیا به این اصل پایبندیم که، مهم نیست یک انسان چه کرده و یا دیگران در مورد او چه میگویند، ما هرگز حق نداریم فردی را در مقابل عموم تحقیر کرده و او را خوار شماریم؟ بهتر است که از فرمان کتابمقدس پیروی کنیم و هیچکس را بد نگوییم و جنگجو نباشیم، بلکه ملایم، و کمال حلم را با جمیع مردم بهجا آوریم (تیتوس ۳:۲).
عادت و انظباطِ مهربانی و رحم مانع شدند که قدرتِ حسادت و انتقام بر یوسف غالب شود.
عادت به صبر
خصوصیت مهمی که یوسف در زندگی و شخصیت خود پرورش داده بود، سنجیدن و ارزیابی کردن تصمیماتش بود. در انجیل متی ۱:۲۰ میخوانیم: «در حالی که تفکر مینمود... (در مورد تصمیمش مبنی بر طلاق مریم)». یوسف اندیشید و بر روی نقشهاش تأمل و تفکر نمود و آن را با دقت سنجید. او از آن دسته مردانی نبود که در امثال سلیمان بهخاطر تصمیمات عجولانۀ خود مورد لعنت واقع شدهاند.
یوسف در درون خود، با اهریمن حسادت و انتقامجویی وداع کرده و در اوج یک چنین بحرانِ جدی که در زندگیش رخ داده بود تصمیمی را اتخاذ کرد که بهنظر خودش رئوفانهترین و نیکوترین بود، ولی با وجود این، هنوز هم کمی دیگر صبر کرد.
جای هیچ تردیدی نیست که درست در همین زمان بود که بر اساس فرمان نوشته شده در باب ۳۷ کتاب مزامیر داوود، راهها و طُرقِ خود را به خداوند تسلیم کرد و اعتمادش را بر او گذاشت و در حین تفکر و تأمل بر روی تصمیمش بود که خداوند بهطرز خارقالعادهای با او صحبت کرد. «اما چون او در این چیزها تفکر میکرد، ناگاه فرشتۀ خداوند در خواب بر وی ظاهر شده و گفت: ای یوسف پسر داوود، از گرفتن زن خویش مریم مترس زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است از روحالقدس میباشد» (انجیل متی ۱:۲۰).
و اینکه بعد چه اتفاقی میافتد کاملاً روشن است. یوسف با اطاعتی که از فرمان خداوند بهعمل آورد نه تنها مریم را از بیآبرویی و مجازاتی که انتظارش را میکشید نجات داد، بلکه در زمان وضع حمل او و همچنین در موقعیتی که زندگی مسیح از سوی هیرودیس پادشاه تهدید میشد، از او و فرزندش محافظت کرد.
اگر یوسف توانست به این نحو عمل کند، به این خاطر بود که او خود را به صبر و حلم و بردباری عادت داده بود. ما در بسیاری از اوقات ترجیح میدهیم که کاری را با عجله به اتمام برسانیم و از آن خلاص شویم. برای همۀ ما سخت است که کمی تأمل کرده و در این زمینه دعا کنیم و راههای خود را همانند داوود و یوسف به خدا بسپاریم. در همین تعجیل است که صدای خداوند را نمیشنویم و آنچه را که او با دلمان میخواهد بگوید از دست میدهیم و مرتکب اشتباهاتی جدی میشویم که هم باعث آسیب رساندن به خودمان و هم دیگران میشود.
نتیجهگیری
یوسف زندگی مریم را نجات داد و با این عمل خود به نسل آینده آموخت که چگونه میتوان بهکسب "شرافت حقیقی" نائل آمد و در صورت مواجه شدن با یک چنین خیانتی چه عکسالعملی باید نشان داد.
معیار اشتباهی که از آبروداری و حفظ شرف و ناموس ساخته و پرداخته شده، محرکی جز حسادت و انتقامجویی و غرور خانوادگی ندارد و در پایان نیز منجر به قتل انسانی ضعیف میشود. اما معیار درست و بهحق حفظ شرف و ناموس، همانگونه که در زندگی یوسف مشاهده شد، توسط رحم و محبت و صبر کنترل میشود و نتیجۀ آن شنیدن صدای خداوند است. باشد که همۀ ما بهعنوان زنان و مردانی شریف زندگی کنیم که در اوج بحرانهای زندگی خود قادر به شنیدن صدای خداوند نیز باشیم.
با تشکر از خانم الهه نظری