سیر اندیشه در دنیای الهیات مسیحی/۱۲
۷ دقیقه
بخش دوازدهم: وداع با اتحاد (نتایج اصلاحات)
در شماره شانزدهم کلمه، در این صفحه، در بارۀ اصلاحات کلیسا و شخصیت و آراء ژان کالوَن بحث کردیم. در پایان این مقاله، اشاره کردیم که کالون روشی بسیار دقیق و منضبط در خصوص رفتار مسیحی داشت. او مأمورینی در اختیار داشت تا رفتار و معتقدات مسیحی را در میان مردم در شهر ژنو بهموقع اجرا بگذارد. همچنین اشاره کردیم که او "دانشمندی را که آموزه تثلیث را مورد سؤال قرار داده بود، به اعدام سپرد. چهار ماه بعد از این واقعه، در اعلامیۀ مربوط به اعتقادات راستدین، نوشت که هرگاه جلال خدا در میان باشد، بشریت را باید بهفراموشی سپرد."
این طرز برخورد ژان کالون، در ذهن بعضی از خوانندگان ما این سؤال را ایجاد کرد که اگر کالون از مقامی چنین برجسته در دنیای اندیشه و الهیات مسیحی برخوردار است، چگونه چنین رفتارِ غیرمسیحی از خود نشان میداده و با مخالفینِ مسیحیت و متخلفین، با قهر و غضب برخورد میکرده و حتی با اعدام آنان موافقت میکرده است؟ مگر خشونت و قتل برخلاف حکم صریح خداوند عیسی نمیباشد؟
طرح چنین سؤالی برای ما قابل درک است. چگونه ممکن است کسی که از اعدام یک بدعتکار حمایت کرده، "برای همیشه چهرهای برجسته در جهان اندیشه مسیحی باقی بماند"؟
در پاسخ، باید توجه شما را به چند نکته جلب کنیم. نخست آنکه مقالات "سیر اندیشه در دنیای الهیات مسیحی" به بررسی خصوصیات و اخلاقیات مسیحی نمیپردازد، بلکه تفکر و اندیشه مسیحی را مدنظر دارد.
دوم، سعی ما این است که آراء و نظراتِ بزرگان اندیشه را بدون جانبداری منعکس کنیم. در این مسیر، موظفیم نقاط ضعف آنان را نپوشانیم، البته اگر به اندیشههای ایشان مربوط گردد. هیچ انسانی کامل نیست، حتی اگر از پیشوایان مسیحیت باشد. فقط عیسی مسیح کامل بود. ضعفها و گناهان بزرگانی همچون کالون بازتابی است از این حقیقت که همه انسانها خطاکارند و فقط خداوند است که بری و متعالی از هر خطایی است. کالون از این قاعده مستثنا نیست. هیأت تحریریه مجله به هیچ عنوان او را از این رفتار تبرئه نمیکند. اما این دلیل بر آن نیست که نظرات و اندیشههای او بهخاطر خطایی که مرتکب شد، باطل گردد. داود نیز گناه کرد، اما کماکان برگزیدۀ خداوند باقی ماند، چون توبه کرد.
سوم آنکه باید مراقب باشیم که طرز تفکر مذهبی حاکم بر قرن شانزدهم را درک کنیم و عمل کالون را در آن چارچوب مورد توجه قرار دهیم. بهجز آناباپتیستها، همۀ رهبران مسیحی آن زمان بر این باور بودند که کلیسا باید در کنار دولت حکومت کند. همانگونه که کلیسا موظف بود بههنگام جنگْ دولت را حمایت کند، دولت نیز موظف بود کلیسا را در جنگ علیه بدعتها پشتیبانی نماید. طبق طرز تفکر و تفسیر مسیحیان آن روزگار، مجازات مُلحدین، بدعتکاران، و غیرمسیحیان یک هنجار و یک امر عادی بود. طبیعی است که ما امروزه چنین طرز تفکر و تفسیر را تأئید نمیکنیم و نمیپذیریم.
درضمن، هیأت تحریریه مجله، در انتشار این صفحه، هیچگونه موضعگیری نمیکند، بلکه میکوشد عقاید و اندیشههای اندیشمندان مسیحی را حتیالمقدور بهگونهای بیطرف منعکس سازد.
نتایج اصلاحات
در نمایشنامۀ "مردی برای تمام فصول" نوشتۀ رابرت بولت، توماس مور، صدر اعظمِ کاتولیک انگلستان، از داماد پروتستان خود میپرسد: "اگر جنگیدن با شیطان برخلاف قانون باشد، آیا باز حاضری با او بجنگی؟" جواب داماد طبعاً مثبت بود! سپس مور میپرسد: "اما اگر همه قوانین را زیر پا گذاشته باشی ولی هنوز شیطان مغلوب نشده باشد، کدام قانون از تو حمایت خواهد کرد؟"
این درست همان چیزی است که در معمایی بهنام پروتستانتیزم رخ داد. اصلاحگران موفق شدند تحت لوای شعارِ "فقط کتابمقدس" قدرت پاپ را درهم بشکنند، غافل از اینکه بدون قدرت پاپ، مرجعی نخواهد بود که پروتستانها را در مقابل حیلۀ شیطان یعنی تفرقه، حمایت کند.
در آغاز اصلاحات و همزمان با تحول اندیشه مسیحی، پروتستانها در دو زمینه دچار تفرقه و جدایی شدند. نخستین، عرصۀ پیشتعیینی بود؛ دیگری، عرصۀ رابطۀ کلیسا و حکومت.
آرمینیوس (۱۵۵۹-۱۶۰۹)
یاکوب آرمینیوس، استاد الهیات اهل هلند، کوشید تا تعلیم کالون در زمینه پیشتعیینی را تغییر دهد. اختلاف نظرِ آرمینیوس با کالون، مشابه اختلاف آگوستین و پلاجیوس میباشد (رجوع شود به شماره دهم کلمه). اما آرمینیوس در عقاید خود به اندازه پلاجیوس راه به افراط نپیمود، زیرا او خود قبلاً یک کالوینیست بود.
آرمینیوس مانند کالون معتقد به گناه موروثی، پیشتعیینی، و برگزیدگی مقدسین بود. اما برخلاف کالون که معتقد بود خدا انسان را فقط بر اساس فیض خود برمیگزیند، آرمینیوس اعتقاد داشت که خدا چون از پیش میداند چه کسانی به مسیح ایمان میآورند، ایشان را طبق این پیشدانی خود، برمیگزیند. کالون میگفت که ابتکار نجاتِ شخص در دست خداست؛ اما آرمینیوس معتقد بود که خدا به انسان این فیض را عطا کرده تا با اراده خدا همکاری کند. این به آن معنا بود که برگزیدگان در واقع همان کسانی هستند که با ارادۀ خود به مسیح ایمان میآورند.
این اعتقاد آرمینیوس در مورد مسأله نجات، بر عقیده او در زمینۀ کفاره و امنیت ابدی ایمانداران نیز اثر گذارد. کالون معتقد بود که مسیح فقط برای برگزیدگان مرد، اما آرمینیوس تعلیم میداد که مسیح در راه همه کفاره شد، اما این کفاره فقط در مورد کسانی عمل میکند که ایمان بیاورند. او برخلاف کالون، معتقد بود که انسان میتواند با فیض خدا مقاومت کند و همچنین امکان این وجود دارد که ایماندار، نجات خود را از دست بدهد. اعتقاد آرمینیوس به ارادۀ آزادِ انسان، نقش مهمی در کل تعالیم او ایفا میکند.
اشاعه عقاید آرمینیوس
عقاید آرمینیوس در آغاز در هلند مورد مخالفت قرار گرفت، اما بهتدریج ریشه دواند و در قرن هفدهم در تمام اروپا اشاعه یافت و موجب بروز شکاف دیگری در عرصه الهیات گردید. مشهورترین پیرو آرمینیوس، جان وسلی، رهبر بزرگ بیداری روحانی در قرن هجدهم در انگلستان، و بنیانگزار کلیسای متودیست بود. او بیش از چهل هزار موعظه ایراد کرد با اعتقاد راسخ به اینکه خدا میخواهد "همه" نجات بیابند. این اعتقاد او در سرودهای برادرش، چارلز وسلی بهخوبی نمایان است، سرودهایی که هنوز هم در کلیساهای انگلیسیزبان سروده میشوند.
اعتقاد برادران وسلی به تعالیم آرمینیوس موجب جدایی ایشان از مبشرین فعال آن زمان، جرج وایتفیلد و جاناتان ادواردز شد. اختلاف میان عقاید کالون و آرمینیوس هنوز هم لاینحل مانده است.
نهضت آناباپتیستها
چهرههای اصلی اصلاحگر، نظیر لوتر، کالون و زوئینگلی، هیچگاه تفکر آگوستین در مورد حکومت مسیحی را رها نکردند. ایشان همانند کاتولیکها معتقد بودند که کلیسا باید همراه با دولت، حکومت کند. از آنجا که تعمید کودکان مورد پذیرش بود، همه کسانی که در حکومت بودند، طبعاً مسیحی بودند؛ کلیسا حافظ قانون بود، به همین دلیل، کشیشان در امر قضا دخیل بودند؛ اگر جنگی با علتی موجه درگیر میشد، مسیحیان باید در آن شرکت میجستند.
اما عدهای از پروتستانها از همان قرن شانزدهم، این روش را مورد سؤال قرار دادند. ایشان میگفتند که کتابمقدس تعلیم داده که کلیسا فقط متشکل است از افرادی که تولدتازه یافتهاند؛ اینگونه افراد باید کاملاً جدا از امور حکومت زندگی کنند. بههمین دلیل، ایشان تعمید کودکان را بر خلاف کتابمقدس و وسیلهای در دست حکومت برای کنترل کلیسا قلمداد کردند. در نهضت آنان، فقط ایمانداران تعمید میگرفتند؛ از اینرو، آناباپتیست نامیده شدند که در عمل به معنی "تعمیددهندگان مجدد" میباشد. هیچیک از پیروان ایشان نمیبایست در امور حکومتی درگیر شود یا حتی در دادگاهها سوگند یاد کند. ایشان از شرکت در جنگ میپرهیختند و معتقد به مقاومت منفعل بودند.
بعضی از آناباپتیستها شدیداً به افراط کشیده شدند. بعضی تعلیم میدادند که مسیحیان باید اموال خود را مطابق باب دوم اعمال بفروشند. عدهای دیگر از ایشان بر بازگشت قریبالوقوع مسیح پافشاری میکردند و باعث اغتشاش فکری جامعه میشدند. بعضی نیز بر اشتراک دارایی و زنها تأکید میگذاردند.
آناباپتیستها در کشورهای مختلف مورد آزار و پیگرد شدید قرار گرفتند، اما هیچگاه از میان نرفتند. عقاید ایشان نخست در انگلستان هوادار پیدا کرد و بر نهضت پوریتانها تأثیر گذاشت. در اثر نفود عقاید آنان، نخستین کلیسای باپتیست در سال ۱۶۱۲ در انگلستان بهوجود آمد، سپس این نهضت به آمریکا نیز رسید و کلیسای باپیتست آمریکا در سال ۱۶۳۰ بنیان گذاشته شد. همۀ اعضای این کلیسا مجدداً تعمید مییافتند و از هرگونه دخالت در امور دولتی برحذر میشدند. کلیساهای باپتیست که مستقیماً با آناباپتیستهای قرن شانزدهم مرتبط میباشند، امروزه بزرگترین فرقۀ پروتستان را تشکیل میدهند.
جداییهای بیشتر
اصلاحگران قدرت پاپ را زیر سؤال بردند و کتابمقدس را در کانون کلیسا قرار دادند. اما از آنجا که هیچ مرجعی برای تشخیص و تصویب تفسیرهای مختلفی که گروههای مختلف پروتستان بهدست میدادند، وجود نداشت (چیزی که در کلیسای کاتولیک موجود بود)، بروز جدایی و تفرقه اجتنابناپذیر گردید.
با طلوع عصر جدید و اشاعه اندیشههای دورۀ تنویر (روشنگری)، علمای الهیات شروع به شک در بارۀ مرجعیت کتابمقدس نمودند. این امر منجر به پیدایی لیبرالیزم در مذهب پروتستان گردید. در شماره آینده، این تحول را مورد بررسی قرار خواهیم داد.